ارسال به دیگران پرینت

کوچ شاعرِ سینما

از خسرو سینایی عمدتا با هنرش در سینما یاد می‌شود؛ اما او که معتقد بود همه چیز به قدرت تخیل مربوط می‌شود با شاعری در نوجوانی به سینما رسید، ادبیات را به سینما پیوند داد و با سال‌ها حیرت از حافظ از دنیا رفت.

کوچ شاعرِ سینما

 خسرو سینایی را که یازدهم مردادماه در سن هشتادسالگی و بر اثر کرونا از دنیا رفت، بیشتر با مستندهایش همچون «مرثیه گمشده» و فیلم‌های سینمایی از جمله «عروس آتش»، «هیولای درون»، «مثل یک قصه» و ... می‌شناسیم، و یا «گفت‌وگو با سایه» که در آن به ادبیات گریز می‌زند و از صادق هدایت روایت می‌کند. اما پیوند او با شعر و ادبیات فراتر از این‌هاست؛ او در یکی از مصاحبه‌هایش گفته بود از وقتی خواندن و نوشتن را آموخته به ادبیات علاقه بسیار داشته و در دوران متوسطه پای شب شعرهای فریدون مشیری و سیمین بهبهانی می‌نشسته و بعضا شعرهایش را در این محافل می‌خوانده است. 

سینایی که برای ساخت مستند «مرثیه گمشده» نشان ویژه کشور لهستان را از رئیس‌جمهور این کشور دریافت کرده بود، نخستین مجموعه شعر خود با عنوان «تاول‌های لجن» را در سال ۱۳۴۲ به چاپ رساند. «اتاق صورتی»، مجموعه‌ای از ۵۲ قطعه شعر، دیگر دفتر شعر منتشرشده از این فیلم‌ساز است. او همچنین مجموعه‌ای از شعرهایش را که در فصله سال‌های ۳۴ تا ۹۴ سروده بود با آهنگسازی خود و خوانش مهرداد اسکویی در قالب کتاب صوتی «یادگاری» منتشر کرد.

از ویژگی‌های خسرو سینایی پیوندی است که میان سینما و ادبیات در فعالیت هنری خود به وجود آورد؛ فیلم «گفت‌وگو با سایه» که با محوریت زندگی و اندیشه‌های صادق هدایت ساخته است و همچنین دیدگاه‌هایی که از او در عرصه ادبیات به‌جا مانده، حاکی از این موضوع است.   

سینایی بویژه در سال‌های اخیر بر مفهوم اگزوتیسم در هنر تاکید داشت که این دیدگاه او در قالب سه مقاله در چهل‌ویکمین شماره از مجله «شوکران» ویژه «اگزوتیسم و پراکنده‌گزینی در ادبیات» منتشر شد. پونه ندائی - سردبیر «شوکران» - در سرمقاله این شماره نشریه نوشته بود: «در واپسین روزهای بهار امسال که آقای سینایی را دیدم و دریافتم که وی به چه بحث‌های دقیقی از جمله اگزوتیسم، پراکنده‌گزینی و چگونگی نگارش «بوف کور» با استفاده از این مقوله‌ها می‌اندیشد، از ایشان تقاضا کردم حاصل اندیشه و دغدغه خود را با مخاطبان مجله نیز در میان بگذارد.»

سخنان خسرو سینایی درباره «ارتباط تنگاتنگ شعر، سینما و هنرهای دیگر با یکدیگر» در همایش «حافظ به روایت ادب و هنر» که در مهرماه سال ۹۱ توسط مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد، از دیگر جلوه‌های به‌جامانده از دیدگاه‌های او در عرصه ادبیات و هنر است؛ او در این همایش گفته بود: در محدوده‌ فرهنگ‌هایی که کم و بیش شناخته‌ام، برای من، سه اوج دست‌نیافتنی وجود دارد: در موسیقی: یوهان سباستین باخ؛ در هنرهای تجسمی: میکل آنژ و در شعر: خواجه شمس‌الدین حافظ. دانشجو که بودم گاهی برای فرار از سوز سرمای زمستانی شهر وین به کلیسایی که سر راهم بود پناه می‌بردم و ساعتی در آن‌جا می‌نشستم. غالبا کسی در آن‌جا آثاری از یوهان سباستین باخ را با ساز ارگ تمرین می‌کرد. آن موسیقی در آن خلوت و تنهایی کلیسا، چنان مرا به عالمی روحانی نزدیک می‌کرد که مولانا، شوریده‌ترین شاعر بزرگ‌مان را حس می‌کردم که می‌گوید: مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک/ چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم.

او که فردوسی را نماد حماسه و بزرگی، سعدی را نماد خرد و جهاندیدگی‌، مولانا را نماد رهایی و شوریدگی و حافظ را دوست خود می‌دانست، گفته بود: نوجوان که بودم من هم به جرگه‌ بی‌شمار مریدان خواجه شمس‌الدین پیوستم. در همان سال‌های نوجوانی روزی تفالی زدم و از او پرسیدم: «خواجه من عاقبت به جایی می‌رسم؟!» خواجه با مهربانی به من جواب داد: مژده ‌ای دل که مسیحا نفسی می‌آید/ که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید. امیدی که آن روز دوستم به من بخشید، آن‌قدر تکانم داد که هنوز هم پس از نزدیک به ۶۰ سال، برای تحقق گفته‌اش می‌کوشم تا نزد او شرمنده نشوم. گرچه طی سال‌ها خیام بزرگ را هم باور کرده‌ام که گفت: سرتاسر آفاق دویدی، هیچ است/ و آن نیز که در خانه خزیدی، هیچ است. و بالاخره این‌که: «ما لعبتکانیم و فلک لعبت‌باز».

سینایی معتقد بود که اگر شاعر باشی، شعر در ذهن تو شکل می‌گیرد و بقیه‌ آن‌چه برای انتقال ذهن و احساست به دیگران به کار می‌گیری، ابزار کار توست.

خسرو سینایی در بخش دیگری از سخنانش در همایش «حافظ به روایت ادب و هنر» چنین بیان کرده بود: «من از آن کارگردان‌های سینما نیستم که حرکات دوربین را قبلا تعیین می‌کنند. چون آن‌ها به طور طبیعی شکل می‌گیرند. همه چیز به قدرت تخیل مربوط می‌شود. من فیلم را در ذهن آماده دارم؛ فقط سعی می‌کنم آن را بسازم.» و مگر می‌توان بدون قدرت تخیل شاعر بود؟!

این سینماگر معتقد بود که یک ذهنیت شاعرانه‌ خلاق می‌تواند حتی «روش نثر» را در داستانی به کار ببرد و حاصل کار شاعرانه خواهد بود. او بوف کور صادق هدایت را مصداق روشنی در تایید این ادعا می‌دانست.

او می‌گفت: بپذیریم که نوع ابزار و چگونگی به‌کارگیری آن، شعر را نمی‌سازد، بلکه ذهن شاعر است که اثری شاعرانه را خلق می‌کند. پس می‌توانیم کلام منظوم یا غیرمنظوم شاعرانه، موسیقی شاعرانه، نقاشی شاعرانه، و بالاخره سینمای شاعرانه داشته باشیم و یادمان باشد که شاعرانه بودن به معنای رمانتیک و سانتی‌مانتال بودن نیست. ریشه‌ اصلی شاعرانگی در تخیل خلاق است که در محدوده‌ وسیعی از حماسه تا غزل و بالاخره تا شعر آزاد و سپید حرکت می‌کند و در مواردی از ظاهرا پیش‌پاافتاده‌ترین پدیده‌ها الهام می‌گیرد و با معمولی‌ترین کلمات و جملات از آن‌ها، شعر واقعی می‌سازد.

سینایی معتقد بود که حافظ در اوج خلاقیت شاعرانه‌ ذهنی، آن‌چنان در کاربرد کلمات، مهارت دارد و آن‌چنان کلمات را در اوج ابهام و ایهام و ظرافت و رندی و شیطنت چون توری بسیار ظریف در هم می‌بافد که طی همه‌ عمر او را مبهوت کرده است.

او گفته بود که یک عمر کوشیده تا ظاهرا تفکر و منشی عاقلانه داشته باشد، اما غالبا حافظ با او کاری کرده که نه فقط ساعت‌ها و روزها بلکه سال‌ها حیرت‌زده مانده است.

خسرو سینایی، شاعر، مستندساز، کارگردان سینما و آهنگساز متولد سال ۱۳۱۹ بود که فیلمسازی خود را از سال ۱۳۴۶ آغاز کرد.

او سال ۶۲ مستند «مرثیه گمشده» با روایت مهاجرت هزاران لهستانی به ایران را ساخت که جایزه‌ای از رئیس‌جمهور کشور لهستان هم گرفت. یکی از مطرح‌ترین فیلم‌های سینمایی این کارگردان «عروس آتش» بود که سال ۷۸ ساخته شد و سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را در جشنواره فیلم فجر دریافت کرد.

یکی از آخرین مستندهای خسرو سینایی «جزیره رنگین» بود که سال ۹۳ با محوریت جزیره هرمز و خاک‌های رنگی این منطقه ساخته شد. او این فیلم را یک اثر توریستی نمی‌دانست بلکه معتقد بود این فیلم یک پیشنهاد است که می‌تواند تلنگرهای ظریفی به اذهان بزند تا بدانیم مملکت زیبایی داریم و خوب است آن را بشناسیم تا همه چیز فقط در تهران متمرکز نباشد.

کویر خون، مثل یک قصه، گفت‌وگو با سایه و هیولای درون از دیگر آثار این فیلمساز هستند.

 

منبع : ايسنا
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه