مجید درخشانی درباره خاطرات گذشته از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در زمان حضور پرویز کلانتری در این مرکز» میگوید: «پرویز کلانتری، رئیس بخش نقاشی کانون و واقعا انسان بزرگی بود. من در یک دوره زمانی مربی نقاشی و در واقع کارمند او بودم. ما را با وسایل نقاشی به شهرهای مختلف میفرستاد، بچهها را در کتابخانههای شهرها جمع میکردیم و نقاشی میکشیدیم و با همان نقاشیها در تهران نمایشگاه برگزار میکردیم. من حدود ١٠ تا ١٥ شهرستان را به این شکل سفر رفتم. شما نمیدانید وقتی با نقاشیها برمیگشتم، آقای کلانتری چه ذوقی داشت، اشک من درمیآمد. نقاشی بچههای جنوب و شمال یا شهرهای دیگر را میچید، تفاوت رنگهای استفاده شده و علایق رنگی را بر اثر شرایط جغرافیایی تحلیل میکرد. سال ٥٥ من مربی کانون بودم، میخواستم ساز یحیی بخرم که قیمت آن ١٠هزار تومان بود. حقوقم به خرید آن نمیرسید. به آقای کلانتری گفتم که صحبت کند تا برای خرید تار به من وام بدهند. او در جلسه موضوع را مطرح کرد، بعد دیدم با خوشحالی چک را در دستش گرفته و همینطور که به بیرون میآید، میگوید درست شد؛ چک را نه بهعنوان وام بلکه بهعنوان هدیه به شما دادهاند تا تار را بخرید. البته آن تار یحیی هم دوسالونیم بعد در دانشکده هنرهای زیبا دزدیده شد. تار خاصی بود. در راهروهای دانشکده هنرهای زیبا تمرین میکردم، جواد معروفی درحال رفتن به کلاس میایستاد و میگفت عجب صدایی، صدای پیانو دارد.»
سفر به جهان نقاشی
پرویز کلانتری گرافیست و نویسنده و از نقاشان مطرح نوگرای ایرانی و در واقع یکی از قدیمیترین تصویرگران کتابهای کودکان در ایران بود که سیویکم اردیبهشت سال ٩٥ برای همیشه از جهان نقاشیها سفر کرد. او از سال ٤٧ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان فعال بود و در همان ابتدای ورود به کانون، برای گذراندن یک دوره آموزشی به ایالات متحده آمریکا فرستاده شد. همیشه هم میگفت که آن دوره تأثیر مهمی در زندگی هنری او بر جای گذاشته است. چندسال پیش هم در نشست نقد و بررسی فعالیتهای کانون و مرور تاریخچه آن گفته بود: «کانون برای مرکزی عجیب و غریب بود که در آن مجموعهای از هنرمندان و نویسندگان با گرایشها و دیدگاههای مختلف در کنار هم فعالیت میکردند و بخش مهمی از زندگی من در کانون گذشت.» از مهمترین آثار تصویرگری این هنرمند نقاش، تصاویر کتابهای «کدو قلقله زن»، «گل اومد بهار اومد»،
«جم جمک برگ خزون» و تصاویر کتاب فراموشنشدنی «رنگینکمان» نوشته ثمین باغچهبان است.
عشایر ایران، موضوع تعداد زیادی از آثار نقاشی پرویز کلانتری بودند و برای به تصویرکشیدن طبیعت هم اهمیت ویژهای قایل بود. وقتی از سوی موزه مردمشناسی تهران، از او خواسته شد تا دستبافتههای عشایر را نقاشی کند، برای آشنایی بیشتر با عشایر ایران با محمد بهمنبیگی، نویسنده و پایهگذار آموزش و پرورش عشایری با ایل قشقایی، همراه شد و از همان زمان به نقش مهم «زن» عشایر در انتقال فرهنگ پی برد. معتقد بود که مرد کوچنده تنها به دنبال گله میرود اما زن کوچنده در تمام زندگی خود یافته، بافته و ثبت کرده است. او در یکی از نوشتههایش به این موضوع پرداخته بود: «زنان گهواره به دوش که از رود و از کوه میگذرند، گویی رود با جریان مداومش در تاریخ میماند و کوه نماد مشکلات است و آنها در طول تاریخ طولانی زندگی کوچندگی از مشکلات تاریخ گذشتهاند تا میراث فرهنگی خود را به نسل بعد منتقل کنند.»
تأثیر عمیق کلانتری در زندگی هنرمندان
آیدین آغداشلو هم چندی پیش درباره پرویز کلانتری به استعداد نوشتن در او اشاره کرده و گفته بود که همیشه ایدههای خوبی برای نقاشی، طراحی و نوشتن داشت اما در این میان کمتر به بُعد نویسندگی او توجه شده است. نهتنها آدمهای حرفهای خودش بلکه هنرمندان رشتهای دیگر هم از او خاطره دارند که یکی از آنها محمد سریر، رئیس شورایعالی خانه هنرمندان ایران است. او میگوید که آشناییاش با پرویز کلانتری به دهه٤٠ و زمان ضبط آلبومی توسط شاگردان هنرستان ثمین باغچهبان و همسرش در وین بازمیگردد. «کلانتری در زندگی من تأثیر عمیقی گذاشته است و هروقت که حرف از نقاشی میشود، اولین نقاشیهایی که به خاطرم میآید، نقاشیهای اوست. راز آثار کویر پرویز کلانتری ذات بکری است که در این آثار نشان میداد و اینکه توانسته بود طبیعت مهربان را به تصویر بکشد.» از نظر ناصر فکوهی، جامعهشناس پرویز کلانتری هیچوقت نیاز به هیچ نکوداشتی ندارد. او بعد از مرگ کلانتری در مراسم نکوداشتی که برای او ترتیب داده شده بود، گفت: «ثروت و قدرت در تلاش هستند که فرهنگیان و هنرمندان را در جبهه خودشان بیاورند و دلیلشان این است که بیآبرویی ثروت و قدرت را با هنر بپوشانند و اینجاست که میتوان شهادت داد کلانتری تا آخر عمر در برابر هر دوی این وسوسهها مقاومت کرد. او هنرش در چهارچوبی اشرافی قرار نگرفت. همانگونه که خودش همیشه در دسترس بود، هنرش هم در دسترس بود و اجازه نداد از هنرش کوچکترین سوءاستفادهای شود. ما نیاز داریم از کلانتری تقدیر و تقلید کنیم؛ مانند تقلید از کسانی که چنین شرافتمندانه زندگی میکنند. مهم نیست این فرد هنرمند، نویسنده یا خانهدار است. الگوی پرویز کلانتری هم همینگونه بود و برای همین با مرگ او زندگی جدیدش آغاز میشود.»
دیدگاه تان را بنویسید