۵۵آنلاین :
ابعادی که این روزها از زندگی برخی مسوولان و بستگان آنان به بیرون می تراود دقیقا عکس آن چیزی که است که به عنوان ارزش های انقلابی و مبتنی بر شاخص های مدنظر نظام سیاسی تبلیغ و ترویج شده است. همین موضوع سبب بروز احساسات و واکنش هایی منفی از جنس خشم، نفرت، حسرت یا احساس غبن، سرخوردگی و ناامیدی شده و قطره قطره بر نارضایتی های موجود می افزاید. ** وقتی دوگانه های تجویزی در هم می ریزد رسانهای شدن زندگی و مراسم خصوصی گروهی از مسوولان و بستگان متعدد آنان و زیر ذره بین رفتن مایملک و خط و ربطها و آمد و شدهای آنان منجر به تغییر گمانه هایی شده که زمانی نه چندان نزدیک و نه دور، بعید یا به عبارتی تابو محسوب می شد. سالها است که صدا و سیما و سایر تریبونهای رسمی نظام سیاسی، در دوگانههای خوب و بد مطلق خود، حجاب، سادگی، سادهزیستی، متانت و متمول نبودن را در یک سو و گرایش به مد و لباس، زندگی تجملاتی، نمایش ثروت، مزون، افتتاحیه لاکچری، برند، ریخت و پاش و مانند آن را در سوی دیگر قرار میدهند اما اکنون با چهره هایی مواجهیم که به عنوان مثال میخواهند با حجاب شیک باشند. این گونه دوگانههای تجویزی به هم می ریزد و زیبایی، برندپوشی، ثروت، فخرفروشی و زندگی تجملاتی با نوعی حجاب آمیخته و به نمایش درمی آید. اما این همه ماجرا نیست. نکته مهم تر اینکه بروز چنین رفتارهایی میان پیرامونیان قدرت بسیار به چشم می آید. جای تعجب ندارد که انتشار تصاویر مراسمات آنچنانی و حضور این قبیل افراد در مکان های خاص و بسیار لوکس واکنشهای منفی متعددی را به دنبال آورد و افکار عمومی و رسانههای جمعی موجی از خشم، حسرت و کینه را به نمایش گذارد. صرف نظر از اینکه منابع لوکس گرایی از کجا آمده باید دقت داشت که بخش مهمی از اعتراض ها معطوف به ثروت، زیبایی یا خوشپوشی آنان نیست بلکه اعتراض به نمایش سبک زندگی اسلامی- لاکچری با اسانسی از زیبایی و شیک پوشی از سوی وابستگان به مسوولان جمهوری اسلامی است. آنها احساس میکنند آنچه که سالها به عنوان «منکر» از آن نهی شدهاند و البته به دلیل اوضاع بد اقتصادی حتی در صورت تمایل فرد امکان تحقق آن وجود ندارد، حالا از سوی ناهی منکر با ولع تمام استفاده شده و حتی به نمایش در میآید. اما چرا چنین شد؟ چرا در چهل سالگی انقلاب اسلامی با پدیده هایی از این دست مواجه هستیم؟ ** قصه ای که از آرمان ها آغاز شد دوره انقلاب، دوره شور جمعی است. آرمانهای بزرگ نیروهای اجتماعی را گرد هم میآورد و به آنها انگیزه خروش و اعتراض می دهد. همچنین به آنها هویت میدهد تا زیر پرچمی واحد و به صورت یکپارچه حرکت کنند. می گویند دوره انقلاب دوره «دین لحظه به لحظه» است. افراد در هر لحظه از زندگی روزمره خود با نگاه به آرمانهای انقلاب عمل و زندگی روزمره خود را وقف اهداف جمعی میکنند. انقلاب اسلامی ایران نمود بارز چنین شور و اشتیاقی است که نیروهای اجتماعی با آرمانهای بزرگی همچون عدالت، آزادی، استقلال و تحقق جمهوری اسلامی پا به میدان گذاشتند و در دوره هشت سال دفاع مقدس با ایثار و فداکاری زندگی روزمره خود را وقف این آرمانها کردند. نیروی این آرمانها و اهداف به قدری زیاد بود که افراد به شوق خدمت از جان خود میگذشتند، خانواده خود را ترک می گفتند یا از دریافت حقوق امتناع میکردند. ** دوره استقرار، تبدیل آرمانها به اهداف سیاستی شور و هیجان انقلابی به دوره انقلاب تعلق دارد و بسیاری می گویند قابل تداوم در دورههای بعد نیست. زندگی روزمره توان حمل دین لحظه به لحظه را به مدت طولانی ندارد. شاید استقرار نظام سیاسی بر پایه آرمانهای بلند انجام شود اما بعد از دوره استقرار به مکانیزمهای حکومتی دیگری برای مدیریت جامعه نیاز دارد. هر نظام سیاسی بعد از دوره استقرار که بر پایه آرمانهای بلند صورت می گیرد، وارد دوره ثبات میشود. دوره ثبات دوره سیاستگذاری و اتخاذ تصمیمات کلان کشوری بر پایه واقعیتهای جهان است. لاجرم باید به نظام روابط بینالملل، محدودیتهای محیط زیستی، الزامات اقلیم، واقعیتهای نظام اجتماعی و اقتصادی، فضای فرهنگی کشور و مانند آن تن در داد. اینجا است که با تدبیر و پختگی نظام سیاسی «آرمانها» بعد از عبور از فیلتر محدودیتهای جهان واقع به ظرف کوچک اما قابل تحقق «اهداف» تبدیل میشوند. هدف برخلاف آرمان چیزی است که واقعی و امکانپذیر باشد، محدودیتها و ظرفیتهای موجود را در نظر گرفته باشد، به نیازهای جامعه هدف پاسخ گوید و سنجشپذیر و قابل برنامهریزی باشد. در کنار همه اینها آنچه که اهداف را تحقق پذیر میکند آن است که مانند آرمانها، مورد وفاق جامعه باشد و نیروهای متنوع سیاسی و اجتماعی بر سر آن به اجماع رسیده باشند. اگر نظام سیاسی در تعیین اهداف بیش از توجه به واقعیتهای جامعه، ارزشهای آرمانی را لحاظ کند، به مرور شاهد شکاف بین اهداف نظام سیاسی و نیازها و مطالبات جامعه خواهیم بود. ** سبک زندگی آرمانی شده یا زندگی روزمره؟ نظام سیاسی طی سالهای گذشته نشان داده برای سبک زندگی شهروندان اهمیت زیادی قائل است و با اختصاص بودجه ای قابل توجه از طریق ارگانهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به آن میپردازد. گفتمان غالب بر نظام سیاسی، سبک زندگی آرمانیشدهای را ارائه میدهد که در آن از شهروندان خواسته میشود «آنچه خوبان همه دارند، یکجا» داشته باشند. نمونه این «آرمانیشدگی» را میتوان در اسناد بالادستی حوزههای فرهنگ مشاهده کرد. برای مثال سند تحول بنیادین آموزش و پرورش که سرلوحه عمل بزرگترین و عمومیترین نهاد آموزش کشور است، تربیت انسانی با ویژگیهای زیر را به عنوان هدف نظام آموزشی عنوان میکند: «انسانی موحد و مومن و معتقد به معاد و آشنا و متعهد به مسئولیتها و وظایف در برابر خدا، خود، دیگران و طبیعت، حقیقتجو و عاقل، عدالتخواه و صلحجو، ظلمستیز، جهادگر، شجاع و ایثارگر و وطندوست، مهرورز، جمعگرا و جهانیاندیش، ولایتمدار و منتظر و تلاشگر در جهت تحقق حکومت عدل جهانی، با اراده و امیدوار، خودباور و دارای عزت نفس، امانتدار، دانا و توانا، پاکدامن و با حیاء، انتخابگر و آزادمنش، متعلق به اخلاق اسلامی، خلاق و کارآفرین و مقتصد و ماهر، سالم و بانشاط، قانونمدار و نظمپذیر و آماده ورود به زندگی شایسته فردی، خانوادگی و اجتماعی براساس نظام معیار اسلامی.» به نظر میرسد سبک زندگیای که در پس این تربیت قرار دارد، بیش از آنکه متناسب با تحولات و نیازهای جامعه هدف باشد، دل در گرو آرمانهای انقلابی دارد. در این هدفگذاری جریانهای اجتماعی و فرهنگی بینالمللی، تحولات ارزشها و نگرشها، سبک زندگی مورد پسند نسل جدید، تحولات نسلی و مانند آن لحاظ نشدهاست. طبیعی است که زندگی روزمره مردم کشش این حجم از آرمانگرایی در عرصه سبک زندگی را نداشتهباشد. از طرفی این سبک زندگی آرمانی شده لزوماً مطلوب کل شهروندان نیست. به عبارتی بین سبک زندگی دلخواه جامعه و سبک زندگی ارائه شده از سوی نظام سیاسی کم یا بیش فاصله معناداری وجود دارد. ** نمایش شکاف بین آرمان و واقعیت در بالاترین سطح آنچه بیش از همه آرمانی بودن سبک زندگی مورد تایید نظام سیاسی را نشان میدهد این است که نسل جدید خانوادههایی که خود مولد این گفتمان و حامل آن هستند نیز توانایی اجرای تام و تمام آن را ندارند. در این میان بسیاری با خشم و نفرت به سرزنش پیرامونیان رفاه مند و لوکس گرای قدرت میپردازند که «رطب خورده منع رطب کی کند» اما این یک صورتبندی نادرست از مساله است. چه بسا اهداف تعیین شده چنان آرمانی، غیرواقعی و دور از الزامات جهان واقع است که به صورت بنیادی امکان تحقق آن وجود ندارد. حتی با فرض سلامت اقتصادی مسوولان، شکاف بین مطالبات و نیازهای مردم و سبکزندگی آرمانی نظام سیاسی به قدری زیاد شدهاست که دامن خانوادههای نزدیک به نظام سیاسی را نیز گرفتهاست. خانوادههایی که نسل اول آنها با دین لحظه به لحظه زندگی کردهاند اما خود دچار تحولات نسلی شده و نسل دومشان سبک زندگی دیگری را انتخاب میکنند. آنان متعلق به نسلی هستند که اگر حجاب را انتخاب کند، آن را شیک و رنگی و جذاب میخواهد! این سبک زندگی انتخاب میلیونها جوان ایرانی است که به دلیل نداشتن سرمایه مالی و غیرمالی امکان زیست مطلوب خود را ندارند. از سوی دیگر باید پرسید آیا سیاستگذاری فرهنگی و تعیین اهداف نظام سیاسی بدون توجه به الزامات جهان واقع (از جمله مطالبات جامعه هدف) امکان پذیر است؟ به نظر میرسد نگاه آرمانی و غیرواقعی به مسائل سیاستی، نه تنها کمکی به تحقق آرمانها در جامعه نمیکند، بلکه کژکارکردهای بیشتری را نیز به دنبال میآورد.
منبع : ایرنا
دیدگاه تان را بنویسید