تلههای زندگی تکرار مداوم دردها، رنجها، افکار و احساسات ما در کودکی هستند یعنی ما به شکل بیاختیار همان الگویی را که در دوران کودکی تجربه کردهایم در سراسر عمر خود به ویژه در زندگیمشترک تکرار میکنیم. به طور مثال اگر والدین بیمحبت و طردکنندهای داشتهایم، به شکل ناخودآگاه جوری با دیگران رفتار میکنیم که ما را مورد بیمهری قرار دهند و طرد کنند، یا اصلا عاشق کسانی میشویم و با کسانی ازدواج میکنیم که طردکننده و بیمحبت هستند تا همان الگوی دوران کودکیمان را دوباره تجربه کنیم و به این نتیجه برسیم که «من دوستداشتنی نیستم»!
روان شناسان تاکنون هجده نوع طرحواره را شناسایی کردهاند، داستان این هفته و تحلیل روانشناسانه آن راجع به ۲ مورد از این تلههای رایج در زندگیهای زنوشوهری امروزی است.
زنی تشنه محبت و شوهری بیعاطفه
زن با ناراحتی و دلخوری، همان حرفی را گفت که پیش از این بارها از زبان زنان دیگری هم در جلسه مشاوره شنیده بودم: «شوهرم اصلا منو دوست نداره!» پرسیدم: «چرا فکر میکنید دوستتون نداره؟» اخمهایش را در هم کشید و گفت: «هیچوقت بهم ابراز علاقه نمیکنه، حسرت به دلم مونده چهار تا کلمه عاشقانه به من بگه و ... بدتر از اون، وقتی طبق میلش نباشی و ناراحتش کنی، بدون اینکه یک کلمه حرف بزنه و بگه از چی ناراحت شده، دو روز تمام قهر میکنه! همیشه آرزو داشتم با مردی ازدواج کنم که من رو غرق در عشق و محبت بکنه اما کنار این مرد بیعاطفه به هیچکدوم از آرزوهام نرسیدم!». رو کردم به شوهرش و پرسیدم: «نظر شما راجع به صحبتهای همسرتون چیه؟» مرد سرش را پایین انداخت و گفت: «همسرم اشتباه میکنه، من بهش علاقه دارم...». گفتم: «پس چرا به گفته خانمتون، هیچوقت این علاقه رو ابراز نمیکنین؟»، بعد از چند ثانیه سکوت گفت: «ابراز علاقه که فقط به گفتن نیست، من صبح تا شب کار میکنم تا خانوادهام در رفاه زندگی کنند، یخچال خونه ما هیچوقت خالی نبوده، اینها علاقه نیست؟ فقط آدم باید زبونش رو بچرخونه و چهار تا کلمه حرف بزنه تا دیگران باور کنن که توی قلبش عشق و علاقهای وجود داره؟» جواب دادم: «بله. انگار حرف زدن راجع به احساساتتون برای شما کار سختیه. نه تنها ابراز عشق و علاقه، بلکه حتی بیان ناراحتی و رنجش و خشمتون هم برای شما سخته. چرا وقتی از دست همسرتون ناراحت هستین، راجع به این ناراحتی صحبت نمیکنین؟ چرا به جای حرف زدن راجع به دلخوری، ترجیح میدید قهر کنید؟» مرد با صدایی آهسته و اقرارگونه گفت: «بله... برای من سخته که راجع به احساساتم صحبت کنم... اما نمی دونم چرا... دست خودم نیست...». به مرد نگاه کردم و در سکوتش، پسر بچه شکنندهای را دیدم که از ابراز هیجانات خود میترسد، شاید به این دلیل که والدین سرد و کم عاطفهای داشته است، شاید در خانوادهای بزرگ شده که هرگونه ابراز هیجان، منع و سرکوب میشده است و ... . من در اتاق مشاورهام پسربچه زخم خوردهای را دیدم که به مرهمی برای زخمهایش نیاز داشت و در کنار او، دختربچه غمگینی که علاوه بر احساس «دوستداشتنی نبودن» از خلأهای عاطفی بیشماری که در درون خود داشت، رنج میبرد.
نظر کارشناس / آشنایی با ۲ تله خطرناک در زندگیمشترک
اگر بخواهیم به زبان تخصصی تر درباره داستان مطرح شده صحبت کنیم، مرد از طرح وارۀ «بازداری هیجانی» رنج میبرد، در حالی که زن به طرح وارۀ «محرومیت هیجانی» مبتلا بود. در ادامه بیشتر با این ۲ تله آشنا خواهید شد.
تله محرومیتهیجانی
زمانی که والدین(به ویژه مادر) به اندازه کافی کودک را مورد مهر و محبت قرار ندهند، نیازهای کودک را درک نکنند و با او همدلی نداشته باشند، زمانی که کودک احساس کند والدین «حمایتگری» ندارد، طرحواره محرومیتهیجانی در او شکل میگیرد. فردی که به چنین طرحواره ای دچار است، ممکن است نسبت به دریافت محبت حالت «سیریناپذیر» داشته باشد. هر قدر هم که مورد محبت و توجه قرار گیرد، باز هم ناراضی و تشنۀ محبت است. آنها در زمینۀ مسائل عاطفی به شدت پرتوقع هستند و حتی گاهی نزدیکان خود را «وادار» به توجه و محبت میکنند. حتی برخی از آنها دچار دردها و مشکلات جسمانی میشوند تا از این طریق، محبت و توجه را از اطرافیان خود دریافت کنند. آنها هرگز دربارۀ نیاز خود به مهر و محبت با طرفمقابل صحبت نمیکنند و وقتی نیاز عاطفیشان برآورده نشد، غمگین و افسرده میشوند و از طرفمقابل کنارهگیری میکنند.
تله بازداریهیجانی
اگر والدین، اطرافیان یا فرهنگ، اینگونه به فرد القا کنند که نباید هیجانات و احساسات خود را نشان دهد، اگر والدین نسبت به نیازهای هیجانی فرزند خود بیتفاوت باشند و به او اجازۀ ابراز وجود، اجازۀ «کودکیکردن» ندهند زیرا برای منزلت اجتماعی و نظر دیگران اهمیت بیشتری قائل هستند، کودک به این نتیجه میرسد که هیجانات و احساسات من مهم نیستند و باید آنها را سرکوب کنم تا در عوض، طبق میل و مورد تایید دیگران باشم. چنین فردی همواره در حال سرکوب هیجانات خود، چه مثبت و چه منفی است. او در ابراز عشق، خوشحالی، خشم و ناراحتی مشکل دارد. زندگی مشترک آنها بیروح و خالی از شور و هیجان به نظر میرسد و اغلب برای اطرافیان، انسانهایی کسلکننده هستند. بسیاری از اوقات این افراد به شکل ناخودآگاه، به افراد «پرهیجان» دل میبندند و چنین افرادی را برای ازدواج انتخاب میکنند.
با طرحوارههایمان چه کنیم؟
اولین و مهم ترین قدم، «بینش» پیدا کردن راجع به این مسئله است که به کدام طرحواره مبتلا هستیم و این طرحواره چگونه زندگی، برداشتها و روابط ما در زندگیمشترک را تحت تاثیر قرار داده است. بسیاری از اوقات نفس بینش پیدا کردن به این مسئله که مشکل از درون خود ما و نوع نگاه و برخوردمان سرچشمه میگیرد، تا حدی گرهگشا خواهد بود اما اگر به شکل جدی از وجود طرحوارهای در درون خود یا یکی از اعضای خانوادهتان رنج می برید، ضروری است که به یک روان شناس بالینی که ترجیحا با استفاده از رویکرد طرحواره درمانی به درمان اختلالات میپردازد، مراجعه کنید.
دیدگاه تان را بنویسید