زمانی نوشته میشود که آخرین دوره جشنواره «سینما حقیقت» (جشنواره سالیانه سینمای مستند ایران) در دولت جاری پایان یافته است؛ جشنوارهای که ازسویی میتوان گفت، ویترین واقعیت سینمای مستند ایران یا نگاه رسمی به سینمای مستند و نیز نشان توقع رسمی از این مدیوم اثرگذار و جریانساز بوده است. ازسویی دیگر اما شاید بتوان گفت، ویترینی بوده از حاصل و دستاورد سطح کیفی مدیریت در دولت جاری در حوزه سینمای مستند.
درواقع میتوان گفت، اگراز خاطر نبرده باشیم که جشنواره "سینما حقیقت" در نخستین دوره صدرات دولت یازدهم، گشایشی را در به پرده راه یافتن فیلمها و هنرمندان در محاق مانده ایجاد کرد، که به رونق حیات دوباره آن نیز انجامید، الان میتوانیم بگوییم که حاصل سیر تکوینی هشت سالهی آن تغییر و گشایش، جشنواره اخیر بوده که به زعم کارشناسان و اهالی فن، دستکم بهعنوان دستاورد و ماحصل فرصتهای این دوران، قابل دفاع یا افتخار نیست.
سینمای مستندی که برای سیاستگذاران و مدیران، ظاهرا همواره طفیلی دردسرسازی بوده که میل به نخواستنش در عمل و عیان، بر سخنان مدعی خواستنش، غلبه داشته است. نمونه شاهد آن، رفتار خود متولی حوزه سینما با اینگونه از سینما، در ادوار جشنوارهی فیلم فجر بوده است؛ تا جایی که پس از گذشت حدود چهار دهه از جشنوارهی فیلم فجر، در بخش سینمای مستند، یک تاریخنگاری و پژوهش کمّی دربارهی آن، مثلا در زمینهی ثبت رکوردداری، نمیتوان داشت؛ چراکه در دورههایی، این بخش از جشنواره با اقبال مدیران وقت، صاحب سیمرغ بلورین شده، گاهی در جشنواره حضور داشته و سیمرغ به آن تعلق نگرفته، گاهی هم از اساس ریشهکن و حذف شده است. برای نمونه، همین امسال هم که بحث تغییر در نحوهی برگزاری جشنوارهی فیلم فجر در شرایط کرونایی مطرج بوده، یکی از اولین گزینههای مورد بحث، حذف بخشهایی چون مستند بوده است. هرچند در این چندساله هم برخی الزامها بهعنوان شرایط حضور، این بخش را عملا از همهگیری دور کرده است؛ الزامهایی همچون ضرورت زمان حداقل یک ساعته که گاه باعث شده فیلمسازانی برای رسیدن به شانس حضور در جشنواره، اصطلاحا آب به فیلم خود ببندند، تا این الزام عجیب که تنها فیلمهای مستندی در جشنوارهی فیلم فجر میتوانند حضور داشته باشند که در جشنوارهی سینما حقیقت حضور داشته یا حایز مقام شدهاند؛ الزامی که بیشتر، میل به مهندسی رسمی فضا را به ذهن متبار کرده، بیمیلی به حضور همهگیرانه را در این بخش، در نگاه مدیران جشنواره و سازمان بالادستی آن مشهود ساخته است؛ چراکه انگار فرزند دردسرساز را که اتفاقا پولساز هم نیست، در جشنهای خانوادگی، برای حفظ آبرو، باید پنهان و درِ اتاق را به روی او قفل کرد.
از سوی دیگر، مروری بر فیلمهای جشنوارهی سینما حقیقت در چند سال گذشته، نشان میدهد که فیلمهای حاضر دراین ویترین سینمای مستند ایران، عمدتا درچند دسته قرار میگیرند: برخی که آثار بسیار ضعیف هستند و راهیابی آنها به جمع فیلمهای حاضر در جشنواره، بعضا با تعجب خود عوامل فیلم هم علاوه بر منتقدان، همراه میشود. گروهی از فیلمها هم که تعداد آنها مدام در حال رشد است، در قالب و حال و هوای مستندهای تلویزیونی هستند. برخی از فیلمها نیز رویکرد سیاسی دارند که البته در حوزهی جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی تعریف میشوند. برخی از فیلمها نیز البته هیچکدام از این نوعها نیستند.
حال مساله این است که در این زمینه، در کلیت سیاستگذاریها و فعالیتهای مرگز گسترش سینمای مستند و تجربی و نیز جشنوارهی سینما حقیت، چند پرسش مطرح است:
1- چرا مخاطب در جشنوارهی "سینما حقیقت" تا این حد باید شاهد آثاری با فرمت و قالب فیلمهای مستند تلویزیونی یا حتا خود فیلمهای مستند تلویزیونی باشد که بعضا قبلا در تلویزیون پخش شدهاند؟ با این روند، چه ضرورتی دارد که کم کم، بهجای تماشای شبکهی مستند تلویزیون، به تماشای فیلمهای جشنواره فیلم سینما حقیقت بنشیند؟
2- سینمای مستند سیاسی و منتقد اجتماعی در جشنوارهی سینما حقیقت چه سهم و جایگاهی دارد؟ با توجه به اینکه فیلمهای سیاسی جریان خاصی در این جشنواره سهم و جایگاه تقریبا ثابتی در این سالها داشته است، جایگاه نگاههای سیاسی و انتقادی دیگر، ازجمله همان نگرشی که دولت یازدهم و دوازدهم با شعارهای مرتبط به آن اقبال یافت و بر سر کار آمد، در جشنوارهای که در دورهی زمامداری اجرایی همین دولت برگزار میشود، کجاست و چرا عملا غایب است؟
3- پرسشگری و مطالبه، نقد قدرت، ایجاد تفکر از طریق طرح پرسشها و نیز حوزهی اندیشهی سیاسی – اجتماعی در قبال وضعیت انسان معاصر، از پایههای اساسی و جداناشدنی سینمای مستند است که جشنوارههای مهم جهانی نیز در انتخابهای این سالهایشان نشان دادهاند از منظر مسؤولیتهای اجتماعی، به این محورها توجه ویژه دارند. چرا سینمای مستند ما روز به روز و سال به سال از این مقولهها جدا و در یک کلام، تهی شده است؟ بهعنوان یک نمونهی ملایم، همین امسال، چرا در حدود 25 فیلمی که در بخش ویژهی کرونای جشنواره حاضر بودند، هیچ نقد یا حتا پرسشی در زمینهی وضعیت مواجههی کشور با ویروس کرونا وجود نداشت و همگی فیلمها بهنوعی به ثبت دانستههای همگانی که بر کسی پوشیده نبوده است پرداخته بودند؟ آیا این وضعیت، بیانگر آن الگودهی و محدودسازی نیست که سینمای مستند ما را از هر گونه پرسش و نقدی تهی خواسته و به سمت فرمت فیلمهای مستند علمی و محیط زیستی تلویزیونی سوق داده است؟
4- جشنوارهی فیلم مستند آمستردام (ایدفا) بهعنوان مهمترین عرصهی رقابت سینمای مستند جهان، در تمام ادوار خود تا پیش از سال گذشته، 3 جایزه به سینمای مستند ایران اعطاء کرده بود. پارسال تنها در یک دوره، 3 جایزه به سینمای مستند ایران اهداء کرد و امسال و در دورهی برگزاری آنلاین نیز 2 جایزه. چرا امسال رییس محترم مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، به دست آوردن موفقیت در ایدفا را در پیامی رسمی تبریک گفت و پارسال با وجود موفقیت بیشتر، از این امر صرف نظر کرد؟ آیا یکی از دلایل آن، برنده شدن فیلم "خلاف عقربههای ساعت" با مضمون سیاسی – اجتماعی از جلال وفایی در کنار فیلم "سایههای بیخورشید" با مضمون نقد اجتماعی از مهرداد اسکویی نبود؟ چرا در سال گذشته، رییس محترم مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی عملا از برگزاری مراسم تجلیل از افتخارآفرینان ایدفا در محل موزهی سینما، به توصیهی مدیر کل نظارت وارزشیابی سازمان سینمایی و مدیر پیشین رییس مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، جلوگیری کرد؟ آیا صرف مضمون سیاسی یک فیلم، برای مدیران دولتی این حوزه، آن را دردسرساز و خطرناک مینماید و درنتیجه پرهیزلازم؟! با توجه به اینکه جلال وفایی در اولین تجربهی فیلمسازی خود به جایزهی مهمترین جشنوارهی فیلم مستند جهان (جایزهی بهترین فیلم در بخش فیلمهای میانمدت) دست یافت، این امر نباید موجب شده باشد که رییس محترم مرکز، کنجکاو شود تا آن فیلم را بهعنوان بخشی از واقعیت و موجودی فعلی سینمای مستند ایران ببیند؟ اگر هم احیانا دیده است، با توجه به شعارها و رویکردهای دولت جاری، هیچ حمایت و واکنشی به سازندهی چنین فیلمی با چنین مضمون سیاسی نباید به هیچ وجه اعمال داشت؟ آیا این بیتوجهی، خود باعث سوق دادن چنین رویکردهای فیلمسازی به سمت شبکههای ماهوارهای خارج از کشور نمیشود که با اغراض خاص در این زمینه فعالیت کرده، فیلمهای مستندسازان ایرانی را هم دقیقهای فلان پوند یا یورو خریداری میکنند؟ فراموش نکنیم که فیلمسازان سینمای مستند ما با توجه به ویژگیهای این حوزه، هر کدام با دشواریهای بسیار اقتصادی اثر تولید میکنند و همواره در تنگنای مالی قرار دارند.
5- آیا رویکرد خاصی از مدیران مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و بالتبع، سازمان سینمایی، به این خروجی منجر میشود که تقریبا تمامی نهادها و جریانهای حاضر در جشنوارهی سینما حقیقت، در جوایز آن سهمی به خود اختصاص میدهند؟
6- آیا دخیل بودن مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، بهعنوان تهیه کنندهی برخی از فیلمهای مسستند محصول سال کشور، در برگزاری جشنوارهی سینما حقیقت، شائبههایی در زمینهی چینش هیات محترم داوران، انتخاب فیلمهای حاضر در جشنواره و بخش رقابتی آن و... نمیتواند ایجاد کند؟
7- علت پذیرفته نشدن برخی فیلمهای خاص در بخش رقابتی جشنواره، چند درصد دلایل کیفی و چند درصد دلایل حاشیهای دارد؟ در صورتی که علت آن کیفی است، آیا این بدان معناست که سایر فیلمهای بخش رقابتی جشنواره از این فیلمها کیفیت بهتری دارند، که اینطور به نظر نمیرسد! پس آیا اتهام اعمال نگاههای بیرونی و حتا چیدمان فیلمها به نفع آثار تهیه شده در مرکز، بر برخی از این تصمیمها میتواند وارد باشد؟
8- در این دوره از جشنواره، هر دو جایزهی اصلی بهترین فیلم و بهترین کارگردانی به یک فیلم تعلق گرفت. با توجه به اینکه این دو جایزه، از اصلیترین و تاثیرگذارترین جایزههای هر جشنوارهای محسوب میشوند، آیا در جشنوارههای معتبر جهانی، این امر رایج بوده یا حتا سابقه داشته است؟
دیدگاه تان را بنویسید