امروز در مرحلهی دوم چهاردهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری، سید محمد زهیر غرضی، پسر سید محمد غرضی، عکس حضور خود و پدرش را در محل اخذ رای منتشر کرد. این عکس پس از آن توسط خبرگزاری دولتی فارس منتشر شد، اما علامت درفش کاویانی که روی لباس محمد زهیر غرضی بود، حذف شد. برخی افراد فرصتطلب نیز این نماد را به سلطنتطلبی نسبت دادند. خوب است که در مورد مفاهیم تاریخی و ادبی فرهنگ و ادبیات کشورمان مطالعات دقیقتری داشته باشیم.
درفش کاویانی چیست؟
درفش کاویانی در شاهنامه فردوسی، نمادی از وحدت ملی و مبارزه با سلطنتطلبی و استبداد و ستمگری است.
درفش کاویانی، یکی از نمادهای تاریخی و حماسی ایران، نقش بسیار مهمی در شاهنامه فردوسی ایفا میکند. این پرچم در داستان کاوه آهنگر به عنوان نماد مقاومت و قیام علیه ظلم و ستم ظاهر میشود. کاوه آهنگر، یک آهنگر ساده بود که علیه ظلم ضحاک، پادشاه ستمگر، قیام کرد و این پرچم را برافراشت.
درفش کاویانی از پوست آهنگری کاوه ساخته شد و به تدریج با جواهرات و طلا تزئین شد. این پرچم تبدیل به نماد پیروزی و آزادی شد و در طول تاریخ ایران به عنوان نمادی از مقاومت در برابر ظلم و بیدادگری شناخته شده است.
این پرچم از دل توده های مردم بیرون آمده و از یک پیشبند چرمی آهنگری دلاور که برای درهم کوبیدن ستم و شکنجه بیدادگران تازی به پا خواست، فراهم آمده است.
در دورههای مختلف تاریخی، درفش کاویانی همواره به عنوان نماد مقاومت و وحدت ملی مورد استفاده قرار گرفته و در فرهنگ و ادبیات ایران جایگاه ویژهای دارد.
درفش کاویانی چگونه برپا گردید؟
فردوسی توسی استاد سخن و قهرمان سترگ پیکارجوی تاریخ ایران که با قلم منش زخم خورده ایرانیان را مرهم نهاد و درمان کرد و آنها را به منش از دست رفته شان آگاه نمود و به خویشتن خویش برگرداند، از درفش کاویانی بارها از " اختر کاویانی" یاد کرده است و در برپا خیزی "کاوه آهنگر" چگونگی درست شدن آنرا بازگو میکند که چنین است . پس از آنکه کاوه آهنگر در بارگاه ضحاک ماردوش، به بزرگان بیخرد پیرامون ضحاک میتازد و نامه ای را که آنها برای این خونخوار بیدادگر دستینه (امضا) کرده و او را مردی نیکوکار، نیک سرشت، برجسته و مردمدار شناسانده بودند، از هم میدرد، همراه فرزندش از بارگاه بیرون میرود و به میان توده های به خشم آمده میدود و با پاره کردن پیشبند چرمین خود و بر نیزه کردن آن، پیکاری سهمگین و دشمن کوب را پی میریزد که در این باره فردوسی بزرگ چنین میسراید:
چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
بر او انجمن گشت بازارگاه
همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازاز برخواست کرد
بدانست خود که فریدون کجاست
سراندر کشید و همی رفت راست
بیامد به درگاه سالارنو
بدیدنش آنجا و برخاست غو
چو آن پوست بر نیزه بردید کی
به نیکی یکی اختر افکند پی
بیاراست آنرا به دیبای روم
ز گوهر بر و پیکر و زرش بوم
فروهشت زو سرخ و زرد و بنفش
همی خواندش کاویانی درفش
دیدگاه تان را بنویسید