برخی افراد از عبارت «جهان جنوب» نفرت دارند، در حالی که این عبارت در سالهای اخیر به یک عادت گفتاری تبدیل شده است. اما این عبارت کافی نیست. کلمات آن هرگز نمیتوانند پیچیدگیهای گروهی شامل بیش از 100 کشور از مراکش تا مالزی و فراتر از آن را بیان کنند. با وجود این، جو بایدن، امانوئل مکرون و شی جین پینگ از آن استفاده میکنند.
سادهترین تعریف آن است که بگوییم «جهان جنوب» به اکثر -نه تمامی- کشورهای غیرغربی اشاره میکند. همچنین کاربرد آن به ما نشان میدهد که چگونه اقتصادهای نوظهور مایلاند قدرت بیشتری در مسائل جهانی داشته باشند و چگونه دیدگاهی انتقادآمیز نسبت به سیاست غرب دارند. بنابراین گفته میشود که جهان جنوب از جنگ غزه، تصمیمگیریهای غرب درباره اوکراین، کووید 19 و سیاست اقلیمی خشمگین است. به گفته سارنگ شیدور از اندیشکده «حکومت مسئولیتپذیر» کوینسی (Quincy) در آمریکا، «جهان جنوب یک گروه منسجم سازمانیافته نیست، بلکه یک واقعیت ژئوپولیتیک است». اگر جهان جنوب به نوعی وجود دارد چه کسی رهبر آن است؟ نارندرا مودی پیشنهاد کرد که هند «صدای» آن باشد. لولا، رئیسجمهور برزیل هم چنین نقشی را برای کشورش در نظر میگیرد. ما برای بررسی این پرسش با گروهی از اندیشمندان همکاری کردیم تا دادههای تجارت، مالی و پیوندهای دیپلماتیک این کشورها را بشکافند. نتیجهگیری ما نشان میدهد که برخلاف انتظار، آمریکا بیش از هر کشور دیگری بر جهان جنوب نفوذ دارد. اما در میان خود گروه چین قدرتمندترین عضو است و آقای شی جین پینگ بیش از دیگران میتواند ادعای رهبری کند. مشکل آنجاست که نفوذ چین محدودیتهای زیادی دارد و حتی میتواند نتیجه معکوس بدهد. همچنین قدرتهای دیگری هم در حال ظهور هستند.
ما با مرکز «خصوصیتهای بینالمللی پاردی» (PCIF) در دانشگاه دنور همکاری کردیم. این مرکز شاخصی برای قدرت حکومتها از سالهای 1960 تا 2022 تهیه کرده است. مقیاس اصلی آنها «ظرفیت رسمی تاثیرگذاری متقابل» نام دارد که بیان میکند بر مبنای دوبعدی، کشور الف تا چه اندازه بر کشور ب قدرت و برتری دارد. ابتدا، موضوع «پهنای باند» یعنی میزان ارتباطات متقابل، حجم تجارت، نمایندگیهای دیپلماتیک و... مطرح میشوند. دوم، بحث «وابستگی» پیش میآید بدان معنا که کشور ب تا چه اندازه به تسلیحات، وامها، سرمایهگذاریهای کشور الف نیازمند است. ارتباطات بیشتر احتمال تاثیرگذاری کشور الف بر کشور ب را بالا میبرد و عدم تقارن قدرت در این راه به آن کمک میکند. به عنوان مثال به نفوذ چین در پاکستان نگاه کنید: ارتباطات بین دو کشور فراواناند و چین از نفوذی نامتقارن برخوردار است. مطالعه ما رابطه قدرت در میان بیش از 130 کشور جهان جنوب را بررسی میکند که اعضای گروه 77 سازمان ملل هستند (نمودار).
آمریکا از دهه 1970 به بعد بیشترین نفوذ را بر کشورهای گروه 77 داشته است. ظرفیت تاثیرگذاری آن کموبیش ثابت ماند اما نفوذ بریتانیا و فرانسه کمرنگ شد. آمریکا رقابت فزایندهای را از جانب چین میبیند. چین بیش از 40 سال نفوذ قابل توجهی نداشت اما از حوالی 2000 به بعد ظرفیت تاثیرگذاری آن رو به رشد گذاشت. طبق شاخص، ظرفیت تاثیرگذاری چین بر گروه 77 تقریباً دو برابر فرانسه (سومین کشور تاثیرگذار) و حدود سه برابر بریتانیا، هند و امارات متحده عربی است. چین بیشترین نفوذ را در 31 کشور دارد. نفوذ آن در پاکستان، بنگلادش، روسیه و چندین کشور آسیای جنوب شرق بسیار بالاست. در مقابل، دومین عضو قدرتمند جهان جنوب یعنی هند فقط بر شش کشور گروه 77 نفوذ دارد. طبق تحلیل اولیه PCIF، شمار کشورهایی که چین بیش از آمریکا بر آنها نفوذ دارد در سالهای 1992 تا 2020 تقریباً دو برابر شد و از 33 به 61 رسید.
چین به تازگی علاقه زیادی به گروهبندی پیدا کرده است. آقای شی و مقامات ارشد چین از سال گذشته کشورشان را بخشی از جهان جنوب میدانند. آنها در گذشته از چنین توصیفی دوری میکردند و ترجیح میدادند عباراتی مانند «خانواده کشورهای در حال توسعه» را به کار ببرند. چین در ماه سپتامبر پیشنهادهایی را درباره تغییر نهادها، مقررات و قوانین بینالمللی انتشار داد و چین ادعا میکرد این نسخهای از «چندجانبهگرایی واقعی» در جهانی است که «امنیت جهانی» بر «ارزشهای جهانی» برتری دارد. به عبارت دیگر، چین به دنبال نظامی بود که تحت مدیریت غرب مداخلهگر نباشد.
چین به شدت راهبرد کسب نفوذ را دنبال میکند و با استفاده از حمایت زیرساختاری، مالی و دیگر پشتیبانیها کشورهای بیطرف را هدف قرار میدهد. این کشور از سال 2000 تا سال 2021 بیش از 20 هزار پروژه زیرساختاری را تحت برنامه کمربند و جاده در 165 کشور و با کمکها و اعتباراتی به ارزش 3 /1 تریلیون دلار تامین مالی کرد. برخی تحلیلگران با اشاره به دادهها میگویند که اعتبارات وامدهندگان دولتی بزرگی مانند بانک صادرات و واردات چین در حال خشکیدن هستند. اما مقاله ماه نوامبر گروه اید دیتا (Aid Data) خلاف آن را نشان میدهد. بردلی پارکس یکی از نویسندگان مقاله میگوید، چین برخلاف آنچه خرد متعارف به ما میگوید در حال عقبنشینی نیست. مقاله آنها به این نتیجه میرسد که این روزها اشخاص حقیقی و حقوقی بیشتری اعتبارات را به سمت جهان در حال توسعه سوق میدهند. وامدهی آنها در سال 2021 به 80 میلیارد دلار در سال رسید. چین تنها منبع بزرگ تامین مالی توسعه بینالمللی در جهان است. چین کشورهای فاقد موضعگیری ژئوپولیتیک را هدف میگیرد. موسسه اید دیتا میگوید که حدود دوسوم از تامین مالی چینی به کشورهایی میرسد که نه چین و نه آمریکا آشکارا در آنها نفوذ ندارند. این کشورها به وجود یک پاداش بزرگ پی بردهاند: اگر دولتی میزان آرای منطبق با دیدگاه چین خود را در مجمع عمومی سازمان ملل 10 واحد درصد بالا برد میتواند انتظار داشته باشد که پکن میزان تامین مالی آن را بهطور میانگین 276 درصد افزایش دهد. چین از وزن خود برای جلب حمایت در موضوعاتی مانند سرکوب شین جیانگ بهره میبرد. بین سالهای 2000 تا 2021 کشورهای دارای درآمد کم و متوسط در 75 درصد موارد در مجمع عمومی سازمان ملل در رایگیریهای مربوط به تصمیمات سیاست خارجی با چین همراهی کردند.
چین از ابزارهای دیگری هم استفاده میکند. این کشور شریک تجاری اصلی بیش از 120 کشور جهان است و از سال 2016 تاکنون 240 میلیارد دلار به تامین مالی اضطراری اختصاص داده که صندوق بینالمللی پول متولی و متخصص آن است. چین همچنین برای جلب رضایت طبقه حاکم در کشورهای در حال توسعه پروژههای زیرساختاری آنها را با سرعت تکمیل میکند و به انتقال فناوریهای دیجیتال از قبیل هوآوی یارانه میدهد. چین در پنج سال گذشته جایگاه روسیه به عنوان مهمترین منبع تامین سلاح در آفریقای زیر صحرای کبیر را از آن گرفت.
چین برای کسب جایگاه رهبری در گروه 77 قدرت زیادی دارد اما با مشکلاتی هم روبهرو است. اول، نفوذ آن از نظر گستره و شدت محدودیت دارد. به عنوان مثال، نظرسنجیهای اخیر در آفریقا و جنوب شرق آسیا از شکاف حمایتی برای آمریکا و چین در کشورهای در حال توسعه حکایت دارند.
عملکرد چین و ارزشهای سیاستی آن میتوانند نفوذ این کشور را تضعیف کنند. اقدامات آن در تجارت و سیاست باعث شد تقاضا برای مسئولیتپذیری آن بالا برود. کشورها گاهی اوقات چین را مقصر بحران بدهی خود میدانند. همچنین نفرت این کشور از تعاملات مبتنی بر ارزش بر کسی پوشیده نیست. علاوه بر این، اکثر رفقای این دولت تکحزبی خودکامه هستند. احتمال برقراری روابط فرهنگی با چین در آن کشورهایی از جهان جنوب (مانند برزیل) که ارزشهای دموکراتیک هنوز قدرتمند باقی مانده بسیار اندک است. همچنین نزدیکی چین به کشورهایی مانند ایران و روسیه این خطر را تشدید میکند که چین با کشورهایی دست دوستی بدهد که کمتر برای اصلاح نظم بینالملل تلاش میکنند. همزمان، ممکن است شهرت و آبروی اقتصادی چین هم کمرنگ شود. حمایت عمومی از وامدهی چین زمانی بالا رفت که هنوز نیازی به بازپرداخت بدهیها نبود. اصل حدود 75 درصد از وامهای برنامه کمربند و جاده باید تا سال 2030 بازپرداخت شود. بنابراین تعجبی ندارد که طبق گفته موسسه نظرسنجی آفروبارومتر (Afrobarometer) تعداد افراد آفریقایی که عقیده دارند چین تاثیر مثبتی بر توسعه کشورشان داشته است بین سالهای 2019 و 2022 از 59 به 49 درصد کاهش یافت. تازهترین واکنش آقای شی به گرفتاریهای اقتصادی آن بود که یارانههای صنعتی هنگفتی بپردازد. این امر سیلی از کالاها را به سمت بازارهای اقتصادهای نوظهور سرازیر میکند. این کار به نفع برخی از مصرفکنندگان خواهد بود اما به بلندپروازیهای صنعتی دولتهای جهانی جنوب آسیب میزند.
در حالی که چین با بادهای مخالف شدید روبهرو میشود رقبای جدیدی به میدان میآیند که تاثیرشان بر جهان جنوب روزبهروز بیشتر میشود. بین سالهای 2012 تا 2022 شمار سفارتخانههای هند در آفریقا از 25 به 43 افزایش یافت. طبق گفته آقای مودی، هند چهارمین شریک تجاری بزرگ قاره آفریقا و پنجمین منبع بزرگ سرمایهگذاری مستقیم خارجی در آن است. همزمان، هند مجموعهای از سکوهای دیجیتال از جمله فناوری تعیین هویت بیومتری را به کشورهایی مانند اتیوپی، سیرالئون و سریلانکا میدهد.
بخشی از قدرت نفوذ هند قابل کمیسازی نیست. هند یک دموکراسی نیمهکامل است که سیاست خارجی فوقالعاده عملگرایانهای دارد. هند پیوندهای نزدیکتری با آمریکا برقرار کرد در حالی که از محکوم کردن حمله روسیه به اوکراین امتناع ورزید. با وجود این موضع هند در مقایسه با چین به میانه دیدگاه جهانی در میان گروه 77 نزدیکی بیشتری دارد. انگیزه هند برای رهبری نیز کاملاً متفاوت است. از آنجا که این کشور از آسیای به رهبری چین بیشتر از جهان به رهبری آمریکا هراس دارد در مورد رویکردش درباره اصلاح مقررات بینالمللی عملگرایی بیشتری نشان میدهد. هند بیشتر تمایل دارد که پلی به سوی غرب باشد نه عاملی برای ضربه به آن.
دیگر کشورها ادعایی تخصصی نسبت به قدرت و نفوذ دارند. اگر چین را سوپرمارکت تاثیرگذاری بدانیم رقبای آن در جهان جنوب همانند بوتیکهایی هستند که دامنه کوچکتری از کالاهای سفارشی را به دیگر اعضا عرضه میکنند. کشورهای حوزه خلیجفارس بخشی از درآمد بادآورده نفتی خود را در پروژههای انرژی تجدیدپذیر و معادن جهان در حال توسعه سرمایهگذاری میکنند. برزیل که دومین صادرکننده بزرگ محصولات کشاورزی در جهان است از ریاست خود بر گروه 20 در سال جاری استفاده میکند تا امنیت غذایی در جهان جنوب را تقویت کند. آفریقای جنوبی خودش را در جایگاه «رهبر اخلاقی» جهان جنوب میبیند و اسرائیل را به اتهام نسلکشی در غزه به دادگاه بینالمللی عدالت کشاند. این کشور «ماموریت صلح» کشورهای آفریقایی برای روسیه و اوکراین را هدایت میکند.
سرانجام، آمریکا و متحدانش از بازی دور نماندهاند. کشورهای ثروتمند عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه هر سال بیش از 200 میلیارد دلار به کمکهای خارجی اختصاص میدهند (وامها بخش اصلی در تامین مالی چینی را تشکیل میدهند). طبق دادههای صندوق بینالمللی پول، تجارت بین آفریقای زیر صحرای کبیر و آمریکا و منطقه یورو در مجموع از تجارت بین آن منطقه و چین بیشتر است. همچنین آمریکا علاوه بر پیمانهای اتحاد همانند ناتو با 76 کشور مشارکت دفاعی دارد.
چین امیدوار است که در این رقابت جلو بیفتد اما حتی در این صورت هم قدرت رهبری را در گروهی به دست میگیرد که هیچگاه منسجم نمیشود: چین از عضویت دائم هند در شورای امنیت سازمان ملل حمایت نمیکند، برزیل و آفریقای جنوبی همیشه در سازمان تجارت جهانی بر سر کشاورزی اختلاف نظر دارند، کشورهای بدهکار و بستانکارانی مانند چین از اصلاحات در بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول اهداف متفاوتی را دنبال میکنند. چین شاهد آن است که کشورهای جهان جنوب در پی منافع ملی خویش هستند و اغلب با غرب، چین و حتی با یکدیگر تضاد دارند. به عبارت دیگر، جهان جنوب یک رهبر نمیخواهد. این جهان منطقه تنازع و رقابت است، نه منطقهای که بتوان آن را بر روی نقشه جانمایی کرد.
دیدگاه تان را بنویسید