خبر فوری
ارسال به دیگران پرینت

پرفروش‌ترین رمان | پرفروش‌ترین رمان سال جاری

رمان گزارش آخرین تابستان نوشته سهند ایرانمهر | پرفروش‌ترین رمان در سال جاری

رمان "گزارش آخرین تابستان" نوشته سهند ایرانمهر، به گفته سایت ایران کتاب، پرفروش‌ترین رمان در سال جاری بوده و فقط در یک ماه، به چاپ سوم رسیده است.

رمان گزارش آخرین تابستان نوشته سهند ایرانمهر | پرفروش‌ترین رمان در سال جاری

پرفروش‌ترین رمان در سال جاری

رمان "گزارش آخرین تابستان" نوشته سهند ایرانمهر، به گفته سایت ایران کتاب، پرفروش‌ترین رمان در سال جاری بوده و فقط در یک ماه، به چاپ سوم رسیده است. گفت‌و‌گوی پیش‌رو، برآمده از آمد و شدِ هفته گذشته من و سهند ایرانمهر، در مجازستان بوده و به پرسش‌هایم در آن پاسخ داده است:

آقای ایرانمهر! نوشته‌های عمومی شما درشبکه‌های اجتماعی، که برآمده از رخداد‌های ریز و درشت اجتماعی است، خیلی پرمخاطب‌اند، به خصوص آن فکت‌های تاریخی که در ابتدا اشاره می‌کنید و بعد، پیوندش می‌دهید به سوژه مدنظرتان.

مثلا با تکه‌ای از عبید زاکانی شروع می‌کنید و اتصالش می‌دهید به موضوع مورد بحث، آن وقت همین موجب می‌شود یادداشت‌تان بر مخاطب اثر داشته باشد. حالا اینجا ما در کتاب "گزارش آخرین تابستان" با یک قصه نسبتا بلند سیصد صفحه‌ای از مواجه‌ایم و همان سبک گیرای نوشته‌های‌تان. خواننده اذیت نمی‌شود. یک روایت صادقانه را از سوی نویسنده حس می‌کند که اتفاقا اضافه گویی هم ندارد و همین موجب ارتباط مستمر خواننده با قصه می‌شود. اینجا گفتم "اضافه گویی" ندارد؛ ولی پس از اینکه خواننده کتاب را خواند و به جمع بندی روایتگرِ قصه رسید، می‌بیند که نویسنده گویا یک جا اتفاقا کم گویی هم دارد.

مرادم آنجاست که خواننده، جدایی بهمن از همسرش را درمی‌یابد، ولی نویسنده دیگر به آن دوره زندگی زیسته و درنهایت پایان زندگی مشترک و چرایی‌اش مایل نیست بپردازد. چرا این مقطع از زندگی، این قدر کوتاه و گذری در قصه طرح شده؟

ـ این رمان دو محور دارد. محور اول نگاهی اجتماعی دارد به یک واحد به ظاهر جغرافیایی که روستا باشد، اما خب کاملا روشن است که این روستا سرنمون یک واحد بزرگ‌تر یعنی یک کشور است و وقتی می‌گوییم یک کشور به شکل طبیعی داریم از یک کلیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی صحبت می‌کنیم و وقتی از این‌ها صحبت می‌کنیم تعاملات شخصیت‌ها، نگاه‌شان به اجتماع و بالمآل سبک زندگی شان مورد توجه قرار می‌گیرد.

محور دوم، دغدغه‌های هستی‌شناختی و فردی است. به این معنا که اگر محور اول، رنگ و بوی فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایرانی دارد دومی جهانی‌تر و به دور از تعلقات جغرافیایی است؛ بنابراین آنجا که بهمن وارد اجتماع می‌شود روایت زیست اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ایرانی را با نقاط ضعف و قوتش می‌بینیم و وقتی بهمن به سراغ کیومرث می‌رود نوع دغدغه‌ها مربوط به ایران نیست و هر انسانی در هر جای جهان با این دغدغه‌ها که مسائل هستی‌شناسی انسان را در بر می‌گیرد مواجه است. حالا این وسط موضوع طلاق بهمن، محور نیست که نویسنده به دنبال شخصی سازی و روایت یک طلاق باشد اگرچه مخاطب با دلالت‌هایی که در طول رمان هست تا حدی جزئیات آن را هم می‌تواند حدس بزند و درستش هم این است. چون قرار نیست نویسنده، راه را بر حدس و تخیل خواننده ببندد و تمرکزش را بر چیزی بگذارد که جزء محور‌های اصلی داستان نیست و توضیح جزئیاتش دخلی به آن دغدغه‌های اصلی که گفتم، داشته باشد. درد شخصیت اصلی داستان مسائلی بزرگ‌تر و کلیدی‌تر است که چیزی مثل طلاق فقط یکی از معلول‌های آن است.


در روند قصه، مخاطب درگیر گفتار‌ها و رفتار‌های سنت و مدرنیته (یا بهتراست بگوییم در مواجهه با میدان سنت و مدرن‌نمایی) از سوی اهالی روستا و از این طرف، برخی جوانان این نسل است که در روستا، قدیمی‌تر‌ها به این‌ها مثل علیرضا و جانال و بهمن و ... میدان بروز نمی‌دهند و بهمن (روایت‌گر قصه) هم یک همدل درونی شده به نام کیومرث دارد که به نوعی عکس‌برگردانِ بهمن است.

حالا نکته‌ای که در حین خوانشِ قصه، خواننده به آن می‌رسد، بحث اشراف و دقت نظر نویسنده است روی به کارگیری برخی دیالوگ‌ها که سرشار از اطلاعات دینی و سنتی است و با اتمسفر زندگی روحانیت و بخش‌های سنتی جامعه هم همخوانی دارد و شرح دقیقی از آن فضا می‌دهد.   کمی از وضعیت تحصیلی و کیفیت ورودتان به این قسمت‌های قصه که شرحش رفت بگویید.

ـ بنده در مقطع لیسانس، زبان و ادبیات عرب خوانده‌ام، اما در سطوح دیگر تحصیلی یعنی دکترا، جامعه شناسی سیاسی را دنبال کردم. البته در کنار این‌ها مطالعات اسلامی هم داشته‌ام، اما به این معنا که حوزه بروم و تحصیلات رسمی دینی داشته باشم خیر، ولی با این فضا و سبک زندگی بیگانه نیستم. به دلیل علاقه‌ای که از گذشته در دقت در جزئیات زندگی و افکار صنوف مختلف اجتماع داشته‌ام، از کشاورز تا کارگر، از دانشگاهی تا روحانی، از راننده تاکسی تا برنامه‌نویس، همیشه به جزئیات و نوع رفتار و کردار طبقات و صنوف مختلف اجتماعی علاقمند بوده‌ام و، چون سال‌ها روی داستان و شخصیت‌هایش فکر کرده بودم از آغاز می‌دانستم که پرداختن به جنبه اجتماعی یک جامعه، لاجرم به شرح جزئیات این شخصیت‌ها منجر خواهد شد و در نگارش رمان هم شاید با نیم نگاهی به مردم نگاری، آن‌ها را توصیف کردم.‌ای کاش، سینمای ایران، آن قدر وسعت و ظرفیت داشت که آثاری، چون "گزارش آخرین تابستان" را می‌شد در آن دید. سینمایی که هم دنبال طرح پرسش است و تلنگر؛ و هم واقعیات واقعا موجود در این سال‌های جامعه ایرانی را می‌جوید. تصویر یک تکه از دورانِ کشدار گذار و کشاکش مدام سنت و مدرنیته در جامعه‌ی خسته و فسرده ایران.


آیا به این موضوع هم فکرمی کنید که‌ ای کاش "این جنس گزارش"ها فقط در حوزه ادبیات باقی نماند و بشود نوع بصری‌اش را نیز در سپهر رسانه‌ای ایران دید؟ یا نه، فعلا می‌شود ادبیاتی این چنین را در جامعه مزه مزه کرد تا به وقتش، سینمایش هم بیاید و بماند و بپوید؟

ـ خب، طبیعی است که هر نویسنده‌ای دوست داشته باشد آنچه نوشته شده، خوانده شود و اگر در قاب سینما جای بگیرد که چه بهتر. اتفاقا فکر می‌کنم تبدیل این رمان به یک فیلم یا سریال به خاطر ساختار روایی و دیالوگ‌هایش و عناصری که می‌تواند به یک فیلم یا سریال جذابیت بدهد، ساده است و امیدوارم که کارگردانی پیدا شود که با ذوق و هنری که دارد یک اقتباس خوب از این رمان را به مخاطب ایرانی عرضه کند.


پرسش نهایی این‌که هدف و مخاطب اصلی رمان‌تان چیست و کیست؟

ـ من این رمان را با این هدف نوشتم که شرح نسبتا کاملی از دوره و زمانه‌ای باشد که نسل من (به عنوان متولد ۵۷) در آن تنفس کردیم. تصویری از ترس‌ها، نگرانی‌ها و دغدغه‌ها و موانعی که بر سر آرمان‌ها و مطالبات‌مان بود. این که تصویر ارائه شده گاهی حزن‌انگیز و گاهی طنزآمیز است به مختصات این دوره بر می‌گردد. نکته دیگر این‌که فکر می‌کنم جامعه‌ای که ما در آن زندگی کردیم و می‌کنیم هنوز در راه توسعه کُمیتش لنگ است و به جز آن دیالوگ و گفت‌وگو را نمی‌شناسد یا اگر می‌شناسد موفق به ایجاد گفت‌وگوی سازنده در جهت منافع مشترکش نیست و این رمان، روایت این وضعیت است.

منبع : دیدار نیوز
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه