به نقل از توییتر بهرام گور:
قبل از هر چیز باید یک حقیقتی رو به شما بگم؛ این موزی که منو شما امروز میخوریم یک موز طبیعی نیست این یک موز دست ساز توسط دوک ویلیام کوندیش cavendish در گلخانهاش در جنوب لندن است که با سالها اصلاح نژاد مزه و بخصوص هسته های آن را اصلاح کرده
در ابتدا در جهان هزاران شکل موز وجود داشت با رنگها، مزه و اشکال مختلف ولی این شرکتهای آمریکایی همه را به یک شکل درآوردند و با هم میخوانیم که چطور موز تبدیل به ابزار استعمار شد.
موز در ابتدا میوه ای بود که در شرق آسیا تنها کشت میشد، بعدها توسط پرتغالیها به آمریکای جنوبی و مرکزی آورده شد.
خیلی سال بعد حوالی ١٨٧٠ وقتی یک ماجراجو و دریانورد آمریکایی به نام Lorenzo Dow Baker به جاماییکا رسید ، به درخت موز برخورد و متوجه موقعیت ویژه این میوه جادویی شد.
Lorenzo موز رو به آمریکا میاره و در بازارهای محلی عرصه میکنه، آمریکایی ها فوقالعاده از موز خوششون میاد و این آغاز بدبختی برای عده ای و خوشبختی برای لورنزو جون بود (اون موز با این موزی که امروز ما میخوریم فرق داشت، صبر کنید تا ببینید)
در ١٨٩٣ نمایشگاه جهانی شیکاگو، همان نمایشگاهی که گراهام بل برای اولین بار تلفنش را ارائه کرد و ایران هم ظاهراً یک غرفه زیبا داشت، دو چیز در چشم همه بود، تلفن گراهام بل و «موز». بله موز در اون روز دنیا به اندازه تلفن مهم و جالب بود.
همون نمایشگاه «موز» رو به صحنه اول آمریکا میاره، تمام آمریکا با موز آشنا شده بودند، همه میخواستند موز بخورند، و بندر نیویورک میشه مرکز ورود موز به خاک امریکا، به حدی موز زیاد میآمده که به لنگرگاه بندر میگفتند Banana docks
به حدی موز تو آمریکا زیاد میشه و ملت پوست موز رو تو خیابون پرت میکردند که رییسجمهور آمریکا تئودور روزولت براش جریمه و حتی زندان میبره
ولی این تازه اول داستان ماست، از اینجا میبینیم که چطور موز از یک میوه خوشگل و خوشمزه تبدیل میشه به اسلحه وحشت و استعمار؛ کمربندها رو سفت ببندید و تصدقتون توییت اول رو ریتوییت کنید تا عشاق استعمار بدونند چه در انتظارشون هست
حالا اونهایی که تو آمریکا در کار توزیع موز بودند متوجه شده بودند که موز خیلی زود میگنده و ضایعاتش بالاست، تنها راه پول ساختن زیاد از اون، تولید بسیار بالا و کنترل کامل زنجیره توزیع است. اما اینها هر کسی نبودند.
هنری مگز Meiggs صاحب اکثر خطوط ریلی آمریکا و خواهرزاده اش کوپر کیث Keith اول شرکت Tropical trading and transport. رو تأسیس میکنند که در کاستاریکا کشت موز میکرده و از بقیه آمریکای مرکزی موز رو وارد میکرد.
با این هم حال نمیکنند، شرکت قبلی رو با Boston fruit company که توزیع میوه و بخصوص موز بوده ادغام میکنند بقیه شرکتهای کوچک توزیع میوه هم در اینها ادغام میشن و از دل اون شرکت وحشتناک United fruit company زاده میشه، این همون شرکتی است که شما امروز با نام «چیکیتا» میشناسید.
حالا این یونایتد فروت کار میکنه؟ داستان از اینجا جالب میشه... اونها اول متوجه آمریکای مرکزی میشن که موز بطور خود رو هم رشد میکرد همون موقع آمریکا مشغول ساخت کانال پاناما هم بود که اوضاع رو بهتر میکنه.
شما فکر کنید ما در ١٩٠٠ هستیم، با همون امکانات اون زمان و این تقریبا میشه گفت اولین شرکت چندملیتی بوده( با BP و هندشرقی فرق داشتند) هدف اصلی کنترل تمام زنجیره تولید و توزیع بود.
اونها میخواستند همه چیز را کنترل کنند و از گواتمالا آغاز کردند، اونها تقریبا هر متر کشور رو تحت کنترل خودشون گرفتند، خیلی سریع اونها اولین صاحب ملک در کشور میشن Landlord و بزرگترین تولید کننده.
از نیروی کار و حقوقش تا راهها، خط اهن، پزشک، مدارس، بنادر، کشتی ها همه چیز در کنترل اونها درمیاد تا موز رو قبل از «پلاسیده شدن» به دهن آمریکاییها برسانند حتی تمام ایستگاههای رادیو در اختیار آنها بود ولی این آخرش نبود.
در ١٩٠١ دولت گواتمالا با United fruit قراردادی امضا میکنه کهتمام سرویس پست گواتمالا رو اونها انجام بدن. باورتون میشه؟ United fruit دیگه خودش یک دولت شده بود. بعد از تجربه موفق در گواتمالا اونها به فکر توسعه فعالیتشون به دیگر کشورها هم افتادند.
اونها همه چیز داشتند، از قطار، بندر، کشتی، شبکه توزیع و پول حالا فعالیت به تمام امریکای مرکزی و منطقه شمال آمریکای جنوبی هم گسترش یافت.
حالا شما بگید اگر تمام این تسلط رو داشتید برنامه بعدیتون چی بود؟
آفرین پایین آوردن دستمزدها به سطحی در حد صفر، همون جاخواب و غذای ناچیز بسهشونه به اونها چیزی مثل بن میداد vaucher که کارگرها بین خودشون معامله میکردند و در کوتاه مدت مثل پول شد.
اونهایی که کتاب صد سال تنهایی رو خواندند این صحنه ها خیلی خوب در کتاب توصیف شده. United friute در تمام امریکای لاتین به El Pulpo یعنی اختاپوس مشهور شد.
اونها به همینجا اکتفا نکردند به حدی پول و قدرت داشتند که نیروی دریایی خودشون رو هم تشکیل دادند بله ٩٣ کشتی United friute مثل یک دولت در تمام امریکای مرکزی بوده، تمام دولتهای اون منطقه تا خرخره به اونها وابسته و فرمانبردارشان بودند.
دیگه اونجا نه حکومت مردم بود و نه حتی دیکتاتوری فقط حکومت شرکتهای موز آمریکایی بود که تلاش داشتند موز با کیفیت رو به سرعت به آمریکا برسانند ، واقعا باورش سخته ولی عین واقعیت است.
این بود که کلمه جمهوری موز یا همان Banana Republic خلق شد، یعنی جامعهای تک محصولی که تمام ارکان آن وابسته به خریدار آن تک محصول است. این حتی از استعمار هم بدتر بود.
خب مسلما این داستان تا ابد نمیتونه ادامه داشته باشه، پس اول در ١٩١١ هندوراس قیام میکنه و دولتی انتخاب میکنه تا دُم این United friut رو قیچی کنه، ولی فکر کردید آمریکایی ها هم ساکت نشستند؟
اونها برای خودشون یک ارتش خصوصی استخدام میکنند تا دولت منتخب میگوئل داویلا رو برکنار و فرد وابسته به خودشون رو روی کار بیاره «Manuel Bonilla »
تازه بونیلا نه تنها به United friut اجازه میده هر کاری بخوان بکنند بلکه بهشون یک وقفه مالیاتی چند ساله هم میده.
این تازه بدهنشون مزه کرد، اونها فهمیدند هرجایی که بهشون اجازه ندهند که هر کاری که میخوان بکنند میشه خیلی راحت و با چند هزار دلار افراد گرسنه و وابسته رو اجیر کرد و دولت مستقر رو سرنگون کرد.
حالا فکر میکنید چه کسی ازشون حمایت میکرد؟ بله همون رییس جمهور آمریکا، تئودور روزولت. بله اون ارتش آمریکا رو به آمریکای مرکزی و جنوبی میفرستاد که به موقع کسی به شرکت «موز» نگه بالای چشمت ابروست.
کشورهای آمریکای لاتین به یک مخمصه ای افتاده بودند که نه راه پس داشتند نه راه پیش، اصلا نمیدونستند باید چکار کنند. هر کاری میکردند به بنبست آمریکا و United friute میخوردند تنها در هندوراس ٧ بار شورش میشه که تماما توسط ارتش آمریکا سرکوب میشه
امریکای لاتین برای آمریکا شده بود چیزی مثل آفریقا یا خاورمیانه برای انگلیسی ها ولی خیلی بدتر بدون خدمات ناچیزی که انگلیسیها گاهی در اون کشورها انجام میدادند.
در ١٩٢٨ در کلمبیا گروهی از کارگران دست از کار میکشند، تنها خواسته اونها پرداخت پول بجای همان «بُن» در آرای حقوقشون بود، نه پول بیشتر نه امکانات بهتر فقط میخواستند حقوقشون رو با همون رقم پولش رو بگیرند نه «بُن» (این ماجرا به شکل سورئال در کتاب ١٠٠ سال تنهایی آمده)
شرکتهای موز میرن آمریکا و به دولت میگن؛ عشق من نگاه کن یه مشت کارگر اعتصاب کردند و همه کاری که دارند میکنند همان «کمونیسم» ببخشید «کومونیزِم» است، آمریکا به سرعت به دولت کلمبیا هشدار میده اگر جلوی این کارگرهای پاپتی نابسته خودش فورا کلمبیا رو اشغال خواهد کرد.
ما از یک انقلاب یا حتی شورش حرف نمیزنیم داریم از اعتصاب چند تا کارگر حرف میزنیم که تمام خواسته شون تنها حقوقشون بود. ولی برای آمریکا خواسته شرکتهای آمریکایی در صدر اولویتهاش بود و مهم نبود که چقدر دارن دروغ میگن( امروز تینک تنکها همون کار رو میکنند)
پس دولت کلمبیا از ترس آمریکا در ۵ دسامبر ١٩٢٨ ارتش کلمبیا رو به مرکز اعتصاب میفرسته و همه رو قتل عام میکنه، مرد، زن و حتی بچه های که اونجا بودند رو برای رضایت آمریکا و شرکتهای آمریکایی از دم اسلحه میگذرونه.
روزی سیاه برای مردم بدبخت کلمبیا که توسط ارتش خودشون قتل عام شدند برای اینکه شرکت تولید موز آمریکایی دلش نمیخواست به اونها حقوقشون رو با پول بده، واقعا باورکردنی نیست و اسم اون رو گذاشتند قتل عام موز.
ولی باز هم داستان به اینجا ختم نشد، در ١٩۵٠ مطابق ١٣٣١ ما (یکسال قبل از کودتای ٢٨ مرداد) در گواتمالا United friut Company ۵٠ ۵٠٪ کل زمینهای کشور رو بدون مالیات در اختیار داشت، ریس جمهور جدید گواتمالا که خیلی هم دموکراتیک انتخاب شده بود Jacobo Arbenz قول میده که تنها زمینهایی که United friut استفاده نمیکنه رو از آمریکایی ها پس بگیره و بین کشاورزان تقسیم کنه دیگه الان کاملا باید متوجه شده باشید اونها چکار میکنند.
بجای مذاکره بر سر زمینهای بلااستفاده با Arbenz اونها میرن سراغ کاخ سفید ولی این بار حرفه ای تر اونها میرن سراغ برادرزاده فروید، ادوارد برنیز تا اون براشون پروپاگاندا بکنه و Arbenz رو بشکل علمی به کمونیسم ربط بده، اصلا مفهوم پروپاگاندا از زمان همین اقا برنیز در دنیا مصطلح شد.
برنیز خدا وکیلی با گروهی از خبرنگاران و حتی محافل دانشگاهی کاری میکنه کارستان، حتی تا همین امروز هم عده زیادی خیال میکنند Arbenz واقعا چپ بوده و قصد انقلاب کمونیستی داشته، حالا اون موقع که برای آمریکا و CIA خارج از بحث بوده که یک سیستم کمونیستی رو کنار خودشون تحمل کنند.
اونها تعداد زیادی گزارش دروغ از خبرنگاران داخل گواتمالا (تو مایه های تجارت نیوز گواتمالا) در مورد Arbenz درست میکنند و تمام اون گزارشها رو ترجمه و در کنگره آمریکا پخش میکنند.
اینجا برای کشور ما مهمه؛ اونها افکار عمومی رو قانع میکنند که United friut آدم خوبه داستانه و Arbenz باید بره چون یک کمونیسته، آیزنهاور رییس جمهور وقت آمریکا تمام این گزارشهای دروغ رو واقعا باور میکنه.
اون گروهی «متخصص» از CIA رو میفرسته تا Arbenz رو از قدرت ساقط کنند و حق رو به مقدار که همون United friut بود بدند، در مطالبی خواندم که اعضای اون گروه همانهایی بودند که یکسال بعد در ایران کودتا کردند.
اونها شورشیان را اسلحه دادند و آماده کردند، مردم رو بر علیه دولت شوراندند از تمام کانالهای رادیویی بر علیه دولت برنامه پخش میکردند و در نهایت مردم خسته کمک کردند و آمریکا گواتمالا را اشغال کرد.
اونها شورشیان را اسلحه دادند و آماده کردند، مردم رو بر علیه دولت شوراندند از تمام کانالهای رادیویی بر علیه دولت برنامه پخش میکردند و در نهایت مردم خسته کمک کردند و آمریکا گواتمالا را اشغال کرد.
همان شورشی ها دولت را ساقط کردند و رهبر آنها رییس جمهور بعد از کودتا شد و همه خوشحال بودند ، گواتمالا حتی تا امروز هم از آن کودتا کمر راست نکرده. انگار یک بروشور داشتند که چطور جلوی دولتهای دموکراتیک بایستند و یکسال بعد همان کار را در ایران تکرار کردند.
حالا همه این کارها شد و خونها ریخته شد با این همه موز چه کنیم؟ آمریکایی های طبقه پایین و متوسط نمیدونستند با موز چه کنند و اصلا به چه درد میخوره استفاده زیاد آن؟
ماشاالله United friut برای هر مشکلی یک راه حل داشتند، بیشرفها .. اونها به دانشگاهها و مراکز علمی پول دادند تا برای مصرف زیاد موز مقاله علمی بنویسند، حتی به کلوگز Kellogg's موز مجانی دادند تا از آن در محصولاتش استفاده کند تا مردم را بخوردن موز تشویق شوند.
همه ما امروز موز رو در کورن فلکس میریزیم ولی همه ما قربانیان آن تبلیغات اون روزها هستیم. هزاران کتاب و برنامه تلویزیونی برای تشویق مردم به استفاده از موز ولی موفقترین آنها استفاده از Miss Chiquita بود.
جماعت آمریکایی عاشق موز و مزه اش شده بود و مهم نبود که این موزها روی چه خونهایی به آمریکا رسیده بود. اما پول و اسلحه و کودتای آمریکایی یک چیز را نمیتوانست کنترل کند «آفت» این خدارو شکر خارج از کنترل آنها بود.
پس حالا بدونید این موزی که این همه خون به پاش ریخته شده و بدبختی آورده این موزی نیست که ما امروز میخوریم؟ پس چیه؟
یکی از تلاشهای United friut این بود که تمام این موزها از کلمبیا تا گواتمالا و کاستاریکا یک شکل، یک مزه، یک اندازه باشد تا حمل و سلیقه مشتری حفظ شود، همین باعث بوجود آمدن monoculture شده بود، یعنی اگر یک افت به درخت میزد تمام منطقه را در مدت کوتاهی فرا میگرفت.
در دهه ١٩۵٠ یک نوع قارچ به نام بیکاری پانامایی به این درخت های موز زد، و در مدت کوتاهی از آمریکای مرکزی تا جنوبی را فرا گرفت، بلافاصله توزیع موز در آمریکا مختل شد و باعث شد سفره آمریکایی جماعت خالی از موز بشه.
این موزی که در این مناطق کاشته میشد اسمش بود Gros Michel موزی بدون هسته، شیرین، که مدت نگهداری اش هم حدود دو هفته بود ولی در اثر بیماری پانامایی تقریبا مقطوع النسل شده بود، حالا چه کار کنیم؟
این بود که از سر ناچاری شرکت United friut رفتند سمت موز Cavendish و تنها امیدوار بودند که مردم متوجه نشوند این موز با قبلی فرق داره و خوشبختانه مردم متوجه نشدند که این موز همون قبلی نیست.
موز Gros Michel از Cavendish خیلی بهتر بود بخصوص مدت نگهداری اش اما حالا در واقع United friut گنجشک رو رنگ کرده بود و جای قناری میفروخت.
این بار چون یک میوه دست ساز بود تماما یک شکل یک اندازه و یک مزه بودند. United friut خودش رو بنام Chiquita بازسازی کرد، داستان موز آمریکایی بعنوان سمبل امپریالیسم آمریکایی شناخته شد و نام Banana Republic گرفت همان کاری که امروز آمریکا با هر کشوری که همسو با اهدافش نباشه میکنه.
انشالله درس عبرتی باشه برای همه کسانی که عاشق استعمار هستند و فکر میکنند استعمارگران برای ما شغل و رفاه میآورند.
دیدگاه تان را بنویسید