بررسی چرایی رابطه معکوس فرزندآوری و افزایش سن ازدواج موضوع مهمی است، به این علت که اولاً یک خروجی و یک پیامد است که ما را در کنار بسیاری از خروجیها و پیامدهای دیگر به پدیدههای اجتماعی چند عاملی است و تک عاملی نیست. موضوع سوم آنکه یک پدیده اجتماعی و فردی نیست. با این اقدامات باید سایر وابستگان به این موضوع مثل عوامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی عوامل روانشناختی را که در این پدیده موثر هستند دید.
اگر بخواهیم موضوع اثر نا اطمینانی اجتماعی بر فرزندآوری را ببینیم و درک کنیم باید به همه این عوامل توجه کنیم. این مضوضوع هم در مرود مطالعه جامعه خودمان صدق میکند و هم جوامع دیگر.
- عوامل اجتماعی
افزایش سن ازدواج: ما در ایران با عوامل افزایش سن ازدواج رو به رو هستی. در سال 1390 تقریباً میانگین سن ازدواج برای زنان 23 سال بود ار مرز 27 سال هم گذشت. پس میتوان با واقع بینی گفت یک سیر صعودی تند را پشت سر گذاشته ایم. این آمار برای مردان از 30 هم گذشته است.
مهاجرت: مهاجرت به شهر هم عامل دیکگری است که در زیر شاخه بررسی اجتماعی میگنجد. مهاجرت انواع مختلفی دارد؛ ماجرت اشتغالی، تحصیلی و خانوادگی از جمله عوال مهاجرت است. بازیافت این اتفاق اجتماعی در افزایش سن ازدواج قابل ملاحظه است. مسأله مهاجرت به خارج هم تابع همین شرایط سخت اقتصادی است. میلیونها نفر از مردم ایران علاقمند به مهاجرت و رفتن هستند، رفتنی که معلوم نیست چه شرنوشتنی را برای آنها دراد، یعنی به قدری فشا جلوی زندگی آنها هست که مجبور میشوند به کوه و دشت و دریا بزنند تا بروند، حتی امیدی به زنده رسیدن ندارند اما باز میروند. فقر به نرخ رشد جمعیت هم مرتبط است. در سال 1400 نرخ رشد جمعیت 6/0 درصد که این کاهش نرخ در 50 سالگی سال اخیر بی سابقه بوده است. این در شرایطی است که ما در ایران همچنان فرهنگ خانواده و مهرورزی و فرزند دوستی را داریم، شما فکر میکنید چرا در این کشور این همه فرزندآوری کم است، منهای رشد فرهنگ و آگاهی نسبت به سخت بودن تربیت فرزند، بخش مربوطی به فشارهای اقتصادی است. این روزها فریاد معلمان مطالبه گر هم شنیده میشود که یک علتش همین موضوع فقر است چرا که بیش از 80 درصد معلمان زیر خط فقر زندگی میکنند، خط فقری که برای یک خانواده چهار نفره در شهرهای بزرگ ماهیانه حدود 12 میلیون تومان استف این اعتراض علت دیگری هم دارد که عبارت از پایمال شدن منزلت اجتماعی و شخصیت معلمان است، اعتراضات کاگران هم که مشهود است، بنابراین همه اینها حلقههای به هم پیوسته هستند، این نیست که جامعه مدنظر شما گروه خاصی باشند، اینها گروه نیازمندان، گروه فقرا
، گروه آدمهای زیر خط فقر هستند، حتی از گروه فراتر رفتهاند و تبدیل به طبقه شدهاند. طبقه فقرا فربه شده است، به همین دلیل است که طبقه متوسط، یعنی دهکهای چهار تا هفت در ایران تبخیر و لاغر و شده و دهک های یک،ریال دو و سه ته نشین شدهاند.
تجردها: تجرد عامل اجتماعی است که ریشه فرهنگ دارد. نمود بیرونی این موضوع افزایش سن ازدواج است اما اینکه اصلاً چگونه این افراد به تجرد قطعی و حتی درازمدت روی میآورند تجرد قطعی در قالب ازدواج سفید، دوستیها و شکل گیری روابط خصوصی خود را نشان میدهد. در سال 1395 چیزی حدود 12 درصد جمعیت 25 ساله ازدواج نکرده بودند.
اما در سال 1375 این آمار شش درصد بود. یعنی آمار در طی 20 سال دو برابر شده است. الان که شش سال از سال 1395 گذشته این 12 درصد از مرز 15 درصد هم گذشته است.
سطح تحصیلات والدین: این مضوع در کنار سایر عوامل اجتماعی ذکر شده بسیار مهم است. وقتی والدین تحصیل کردهاند دیگر کنترل موالدیشان متفاوت میشود. این طور نیست که اول بچه دار شوند بعد به فکر بیفتند چه کنند. پیشگیری و کنترل میکنند و بچه دار نمیشوند. ارتباط این امر با افزایش سطح تحصیلات چیست؟ آگاهی است که پیدا میکنند. آگاهی نسبت به چه؟ نسبت به وظایفی که در قبال بچه خود خواهند داشت. این روند تفکر در جامعه سالم اتفاق میافتد چه برسد جامع ناسالم مثل کشور ما: آیندهای که میخواهند برای بچههایشان ترسیم کنند به ایفای نقش باز میگردد و خود ایفای نقش به بالا رفتن سطح آگاهی مربوط است.
مجموعه عوامل اجتماعی را که بررسی میکنیم متوجه میشویم که چرا رابطه معناداری میان افزایش سن ازدواج و کاهش فرزندآوری ایجاد شده است.
- مقایسه با کشورهای توسعه یافته
در این شکورها هم یک یا دو فرزند مطلوب خانوادههاست. اگر نررخ باروی و زادو ولد کمتر از دو باشد جمعیت سیر نزولی خواهد شد. دراین شرایط جمعیت به سمت پیر شدن حرکت میکند و در ازای هر یک پدر و مادر دو نفر فرزند باید پا به زندگی بگذارند تاحداقل جمعیت ثابت بماند. اما در کشورهای توسعه یافته عمل آگاهی و سطح فهم و درک عنصر اصلی است پس فرزندآوری امری ارادی و اختیاری است. اما درکشور ما علاوه بر آنکه در کنار موانع افزایش سطح آگاهی موانع دیگری هم وجود دارد؛ توجه به امر فرزندآوری یک امر واکنشی است. خروجی این میشود که شباهت بین کشور ما باکشور توسعه یافته در این موضوع شکل میگیرد. حالا این موضوع در بین طبقات متوسط و بالا تشدید میشود. به همین ختطر شما میبینید در طبقات پایین و شهرهای حشایه ای تعداد فرزندان بیشتر از طبقه متوسط و مرکزنشینهاست.
- عوامل اقتصادی
عامل اقتصادی در کشور ما موضوع بسیار مهمی است. آینده برای بسیاری از مردم مابا ناامیدی گره خورده است. این نا امیدی در حوزه اقتصادی به آینده شغلی، نحوه پس انداز، امنیت شغلی، دستیابی به حق مسکن و سرپناه امن مربوط میشود. وقتی نیمیاز تحصیل کردگان ما بیکار هستند و نیم دیگر که شاغل هستند «سر کار هستند» باید چه کار کرد؟ وقتی میگوییم نیمیاز تحصیل کردگان شاغل هستند باید پرسید آیا در تخصص خود مشغول به کارند یا تنها شغلی برای گذران زندگی حداقلی پیدا کردهاند؟
ایم عوامل اقتصادی باید جامعه جامعه را سامان دهند.پس در موضوع فرزندآوری، افزایش سن ازدواج و سایر مقولههای مرتبط خود را مرتب باز تعریف و باز تولید میکند.
- عوامل سیاسی
اینکه حکومت با توسل به اعتقادات مردم اصرا میکند که مردم بچه دار شوند یا اینکه فکر میکنند با تشویقهای بچگانه مثل اعطای وام میتواند بر تصمیم مردم برای افزایش جمعیت اثر بگذارد، نمود سیاسی این موضوع است. اصرار یک نظم سیاسی که اعتماد به تصمیم او وجود ندارد خودش عامل دفع میشود. میگویند انسان بر آن چیزی که منع میشود حریص است. برعکس این هم میشود؛ یعنی بر آنچه توشیق میشود بیمیل خواهد شد.
بحث مقایسه نیست ولی وقتی حقوقت کافی نباشه امنیت شغلی نباشه رفاه که هیچ ،آینده بچه ها مبهم و صدها جور از این مسایل صحبت از فرزند آوری کار عبثیه.اونایی که صحبت از تجرد و سطح تحصیلات و .... میکنن نهایت 2 درصد جامعه رو میگن.98 درصدش فقط اقتصاده.میتونین از کشورهای منطقه و یا کل جهان(نه اینکه یه نمونه )آمار بگیرین تا مشخص بشه