واقعیتِ یک فاجعه؛ معدلِ ۱۱ونیم و بحرانی که سربرآورده!
بر آموزش و پرورش ایرانمان چه رفته است؟
زینب شکری
نویسنده و فعال اجتماعی
رئیس کمیسیون آموزش و پرورش تحقیقات مجلس: "میانگین معدل دانشآموزان در کشور ۱۱.۵ است"؛ جملهای کوتاه، مفید و مختصر که به گمانم سالها تلاش برای متلاشیشدن پیکرهی دانشِ فرزندان این مرز و بوم را به طور جامع گزارش میدهد. نقلکنندهی این جمله، در ادامه خواهان بررسی دلایل این شاهکار بیبدیل شد و شاید هم کمی نگران!
بگذارید قدم به قدم با هم پیش برویم. وقتی ۷ساله شدیم به مدرسه رفتیم. والدینمان با وسواس و دغدغهی زیاد برای فضای محیطی مناسب و به فراخور شرایط موجود، ما را در مدرسهای باب طبعشان نامنویسی کردند. به مدرسه رفتن در سال اول دبستان، اولین تجربهی کوتاه شدن دست فرزند از حریم گرم و امن خانه است. بعضیها خوششانستر بودند یا بهتر است بگویم در خانوادهای دغدغهمندتر و مرفهتر که این بخت با آنها یار بود دورهی پیشدبستانی را بگذرانند و برای محیط مدرسه مهیاتر شوند. و بخواهم کاملتر کنم باید این را هم یادآور شوم که برای عدهای بنا به شرایط شغلی پدر و مادرشان این جداییِ دلهرهآور از سن دو یا سهسالگیشان آغاز شد و به مهمانی گاهی سراسر از اجبارِ مهدکودکها دعوت شدند.
کودک، تمام وابستگیهایش را با پوشیدن کفشهای مدرسه زیر پا له میکرد و پدر و مادر، بهخصوص مادر، بند ناف تعلق خاطرش را برای ساعاتی میبرید تا فرزندش به مدرسه رفته و به خانه بازگردد و این حس کشمَکش تا هفتههای اول سال تحصیلی همچنان برقرار بود.
پس در این سمت داستان، والدین با هزاران شور و شوق و علاقه، ثمرهی زندگیشان را به خانهی دوم یعنی مدرسه فرستادند و فرزندان با هیجانی توام با اشتیاق برای یادگیری روانهی مدرسه شدند.
بیایید سمت دیگر ماجرا را بررسی کنیم. فارغالتحصیلان دانشگاهها با توجه به رشتهی تحصیلی خود، جذب نظام آموزش و پرورش شدند، از فرایند جذب و مصاحبههای برقرار شده در این مسیر بگذریم. پس در نهایت فردی با کسوت معلمی وارد مدارس شده است که هدفی جز یاد دادن، تعلیم و عشق ورزیدن ندارد.
تا اینجای ماجرا، همه چیز ایدهآل است و خبر کوتاه معدل ۱۱.۵ را به طور کلی رد میکند!
اما بیایید کمی واقعبینانهتر بررسی کنیم.
آیا همهی والدین واقعا دغدغهمندانه و با وسواس به دنبال بهترین محیط برای آموزش فرزندان خود هستند؟!
آیا همهی پدرها و مادرها جز حال خوب فرزندانشان در محیط مدرسه و جز شکوفایی آنها چالشی در زندگی ندارند؟!
آیا همهی فرزندان کشورم این شانش را دارند که با مهر و لطف از حریم امن خانه به حریم پُرمهر مدرسه روانه شوند؟!
آیا همهی دانشآموزان، آنقدر به رشتهی احترام به بزرگتر و معلم متصل هستند که بتوان از بابت سهم پرورش آنها در خانوادهها مطمئن بود؟!
اگر در پاسخ هر چهار سوال بگویم خیر، پس میتوانم به جرات بگویم، واقعیت، چاشنیِ تلخ بررسیهای این سمت داستان شده است.
آماده هستید، کمی با خودمان روراستتر باشیم؟
شاید دردمان بیاید اگر بخواهم بپرسم
آیا همهی معلمان ما فقط دغدغهی تعلیم و پرورش و عشقورزی دارند؟!
آیا همهی افراد مشغول در حوزهی آموزش و پرورش در نفس و در بطنِ این دو کلمهی مهم و آیندهساز یعنی آموزش و پرورش هستند؟!
باز هم اگر در پاسخ این دو سوال بگویم خیر، پس در این سمت ماجرا هم تلخیِ گزندهی حقیقت آشکار خواهد شد.
جنابان رئیس، سرکاران و مدیران و همهی مسئولان!
بهعنوان فردی معمولی، فردی آغشته به دغدغهی درد جامعه، کلامی حرف دارم چون خبر این سقوط و افت تحصیلی مرا دگرگون کرد، گرچه حرفم تکرار است و تکرار!
چرخهی معیوب نظام آموزشی ما، چه چیزی جز نمرهی بیستپروری، تلاش برای جدال ناعادلانهی کنکور، عدم تقویت روحیهی کار تیمی، عدم تعلیم حس همدلی و... به دانشآموزانمان هدیه کرد؟!
چرخهی پر از نقص جذب معلمان، با احترام به تمام معلمان دلسوز، چه افرادی را جذب کرد که خروجی آن معدل ۱۱.۵ شده است؟
هر بار که دوران مدرسه را مرور میکنم از میان تمام معلمان و استادانی که در زندگی داشتم، فقط آنهایی را خوب در ذهن دارم که در کنار تدریس درست مفاهیم، مرا به جرعهای تفکر هم دعوت میکردند.
تمام فرمولهای انتگرال یادم رفت اما هرگز یادم نرفت که روزی معلم به ما گفت: "اگر هر روز مسئلهای تازه برای حل کردن در زندگی نباشد و شما ناچار به حل آن نباشید پس زندگی ارزشی نخواهد داشت".
از تمام دوخت و دوزهای حوصلهسربَر درس حرفهوفن راهنمایی چیزی جز این کلام معلمم یادم نیست که گفت: "اخلاق فرزند آیندهی شما ۲۰سال قبل از تولدش شکل گرفته است".
و چندین مورد شبیه به اینها که اثرش بعد از گرفتن کارنامه و فروکش کردنِ ذوق نمرهی خوب، هنوز در زندگیام حس میشود.
بیایید قبول کنیم، با تغییرات فضای زندگی و حضور مجازی و دورهی سرد و سنگین کرونا، ضعفهای سرکوبشدهی این چرخه بر ما آشکار شده است. بیایید معلم و دانشآموز را دوباره احیا کنیم. بقای کشور ما در این احیای همهجانبه است؛ اگر دیر نشده باشد!
همین پس فکر کردید چی