«یزید» میمونی داشت که به او «أبو قیس» میگفتند. این میمون را در مجلس میگساری خود حاضر میکرد و برای او تشکی میانداخت و او را مینشانید و او را بر گرده خری که برای مسابقه و اسبدوانی تربیت شده بود سوار میکرد، زین و لجام بر گرده آن خر میبستند و این میمون را بر او سوار میکرد و با اسبها به اسبدوانی و مسابقه میبردند.
روزی به یزید خبر دادند که یکی از صحابه پیامبر (ص) از دنیا رفته است. یزید گفت: خداوند لعنتش کند ببرید او را دفن کنید.
اما وقتی میمون یزید، أبو قیس مرد دستور داد تا همه در تشییع جنازه میمون با وفایش شرکت کنند و برایش چند بیتی شعر سرود.
دیدگاه تان را بنویسید