هر دو در نهایت میمیرند!
«شاید یه روز زندگی کردن، بهتر از یه عمر زنده موندنِ اشتباه باشه!»
فکر کن تکنولوژی اونقدر پیشرفت کرده باشه که بهت زنگ بزنن و بگن: «خب دوست عزیز! شما ۲۴ ساعت دیگه میمیری! برو هر کاری دلت میخواد انجام بده و آماده شو واسه مردن!»
شما توی این شرایط چه کار میکنید؟
داستان کتاب « هر دو در نهایت میمیرند», دقیقاً با همین ماجرای جذاب و هیجانانگیز شروع میشه. «متیو» و «روفوس», دو تا پسر نوجوون هستن که یک شب همزمان باهاشون تماس گرفته میشه و بهشون میگن که فقط ۲۴ ساعت دیگه زنده هستی!
این دو تا پسر به طرز جالبی سر راه هم قرار میگیرند و اتفاقات هیجانانگیزی توی ۲۴ ساعت پایانی عمرشون رقم میخوره.
کل داستان، توی همون ۲۴ ساعت اتفاق میافته، ولی متن و ماجرا اونقدر پر از کشش و جذابیته که فکر میکنی سالهاست این دو تا پسر رو میشناسی و تا آخرین لحظه با اشتیاق، شادی، غم و اندوه، همراهیشون میکنی.
محاله کسی از خوندن این داستان متفاوت و دوستداشتنی، لذت نبره.
حالا شما بگین، اگه قاصد مرگ بهتون زنگ میزد و میگفت فقط ۲۴ ساعت برای زنده موندن فرصت دارین، چکار میکردین؟
دیدگاه تان را بنویسید