آهای صاحبخانهها، ذرهای رحم و مروت، جای دوری نمیرود!
اجارهبهای این روزها، داغ بردل نشسته مستاجرها!
هاله تفضلیفرد
فعال فرهنگی
با دلی داغدار هموطنانم، مینویسم! مینویسم شاید قلم که سالیان دراز بر ما محترم بود، امروز هم کمی تاثیرگذار باشد. من دوستندارم از غم بنویسم اما حال این روزهای ما رنگی از شادی ندارد.
آیا ما انسانها قلبی درون سینه داریم؟ قلبی که از جنس عشق باشد؛ از جنس محبت باشد! منکه تنها قلبهای آهنین میبینم که نه با آتش و نه با کولاک و نه حتی با فرو بردن چاقویی تیز در وسط قلبشان، بازهم شکافی در آن ایجاد، نمیشود.
مینویسم شاید به گوش قلبآهنینها برسد تا بلکه کلمات، از پول، زورمندتر شوند.
مینویسم چون در دلم، قیامتی برپاست و میخواهم تسکینباشم!
در چند هفته گذشته، بعد از گذراندن غمی عظیم که حادثه متروپل، واژگونی قطار و دیگر حوادث برایمان گذاشته بود، تلویزیون نگاه میکردم به امید کمی شادشدن اما باز هم طعم تلخی و غم چشیدم. قیمت اجاره منزلها را دیدهاید؟
آنکه آدمیزاد برای سقفی که بالای سرش هست تا در موقع تیغ داغ و تیز خورشید و سوز سرمای زمستان، پناهی برایش باشد هم باید پول بدهد، به اندازه کافی، قصه غصهداری است، اما اینکه این هزینهای که پرداخت میکنند، پول زحمت یکماه یک پدر باشد که با خون دل خوردن و به امیدی که در آخر ماه، دست همسر و فرزندانش را بگیرد و یک بستنی مهمانشان کند اما ممکن نمیشود چراکه باید همه آن را به صاحبخانه بدهد، چندین کیلومتر خارج از انصاف و انسانیت است.
مگر یک انسان، چقدر میتواند زحمت بکشد تا شرمنده نشود؟! «شرمندگی»؛ چقدر تازگیها با این کلمه، دستبهگریبانیم...
در دنیایی که به فرزندان خردسال هم رحم نمیشود و میان زبالهها رها میشوند، انتظاری ندارم که همه از حرفهایم تکان بخورند و قلب آهنینشان نرمشود؛ اما دوستدارم بخواهم: درخواست کمی مهربانی برای تار شدن کلمهی «شرمندگی»!
کسانی که در این روزگار غریب قریب، میتوانید دستی باشید برای پاککردن اشک صورت کودکی که دلش فقط یکبستنی میخواهد و مرهمی بر دل پدری که قلبش خنجر خورده است از اینکه تمام پولی که در جیب دارد را باید برای آنکه بیسقف نشوند به صاحبخانه بدهد، باشید، پس باشید و دریغ نکنید! باورکنید انصاف و مهربانی، بیجواب نخواهد ماند و روزی کسی که از شما خیلی بزرگتر است، دستتان را میگیرد!
همین...!
امید دارم به روزی که هیچکس مستاجر نباشد!
به صاحب خانه گفتم من که ۳ میلیون کرایه بدهم..با۲۷۰۰ م برام میمونه. چطور زندگی کنم..میگوید اون مشکل خودته من نمیدونم یه زن سرپرست خانه هستم با دو فرزند دولتم همه کار میتونه انجام بده ولی نمیخواد
هزار رحمت به قلب سنگی , ما انسانها وقتی به یکدیگر رحم نمی کنیم نباید انتظار داشته باشیم که مورد رحمت الهی قرار بگیریم. امیدوارم هیچ سرپرست خانواده ایی شرمنده خانواده خود نباشد . و هیچ کودک معصومی در حسرت خواسته های کودکانه خود روزگار سپری نکند .
من نمیدونم چه بلایی سرمون آوردن که رحم از دلامون برده شده وفقط منفعت خودمون اولویت داره کاش،حقوق ها هم مثل تمام مایحتاج که سب میخوابی و صبح انگار از غار برگشتی وهیچ چیز برایت آشنا نیست همینطور بالا بره تا حداقل های زندگی تامین شود 😔😔😔😔