"نسلی که اکنون در راه است، مثلاً سی سال دیگر، چگونه نسلی خواهد بود؟ گمان میکنم که رابطهاش با شاهکارهای اندیشهی بشری گسیخته خواهد ماند، اگر انگلیسی است با شکسپیر، اگر فرانسوی است با کورنی و راسین، و اگر ایرانی است با فردوسی و مولوی...
اینترنت و "تُکمه" مجال نخواهند داد. همه چیز با تُکمه حلّ و فصل میشود. با آن میتوانید از این سر دنیا به آن سر دنیا بروید. سِیر آفاق و انفس بکنید، ولی کو آن رشتهی باریک معنوی که از طریق کتاب شما را اتّصال میداد به دنیای بیمرز.
جهان نزدیک شده است و در عین حال دور، زیرا شما فقط با یک لایهی رویینِ آن سر و کار دارید. از همه عجیبتر ارتباط با طبیعت قطع شده است، ولو شما در وسط طبیعت زندگی کنید. شهر تورنتو در میان جنگل بنا شده است، یک درختزارِ پهناور است، ولی چه کسی به فکر میافتد که به آن نگاه کند؟ اگر هم نگاه کند، کو آن همدلی؟ شبهای روشن با چراغ، کِی مجال میدهند که شخص عمقِ شب را دریابد؟ ستارگان آسمان را تماشا کند؟ دیگر باید رفت و شب را در بیابان دید. دستگاههای گرم و سرد کن، تفاوت فصول را نیز از میان بردهاند. بنابراین انسان موجودی شده است، متّکی به خود، یعنی به صنعت خود، و از اینرو تنهای تنهاست، انسانی است پناه گرفته در صنعت، ولی پناهِ طبیعت را از دست داده است. از همه بدتر هوای آلوده است. یعنی رایگانترین نعمتی که همواره در اختیار بشر بوده است، و گرگِ بیابان هم از آن نصیب دارد. اکنون باید جِرمهای درونِ زمین، از طریق سوختهای فسیلی به کام او برود، و دلش خوش باشد که در شهر متمدّن زندگی میکند. بشر، هر چند هم صنعتگر بشود، زادهی طبیعت است. این ریشه به این آسانی از او دست بردار نیست. از اینرو در این فضای مصنوع، بیآنکه خود متوجّه باشد، روحش فسرده میشود. راه برندهی زندگیِ او ابزارهای او هستند، و ابزارها بیجاناَند.
دیروز امروز فردا _ محمّدعلی اسلامینُدوشن
دیدگاه تان را بنویسید