اتفاقاتی که تحت عنوان تغییرات اقلیمی در سطح جهانی در حال وقوع است، حوادث طبیعی نامترقبه است. برای مثال وقوع سیلهای شدید، خشکسالی، بالا آمدن سطح آبهای آزاد یا آتشسوزی جنگلها و نظایر این. همۀ این رویدادها وقتی در بستری روی میدهد که انتظار آن نمیرود ذیل تغییرات اقلیمی میگنجد و واضح است که این قبیل تغییرات بزرگمقیاس مثل گرم شدن کرۀ زمین و بالا رفتن درجۀ حرارت تا چه اندازه میتواند زیست بشر را به مخاطره اندازد.
بخشی از تغییرات اقلیمی جریانات طبیعی زیستکرۀ ما است؛ در طول تاریخ زمین بارها ادواری از اعصار یخبندان و اعصار گرم را پشت سر گذاشته است. اما قسمی از تغییرات اقلیمی خصوصا در دورۀ اخیر، واکنش طبیعت به دخالتهای آدمیزاد است. برای اینکه بهتر متوجه این موضوع شویم باید نسبت انسان و محیط طبیعی را از منظر تعادل موضوع تأمل قرار دهیم:
محیط زیست و هر چه در آن است به خودی خود از تعادلی اولیه و پایدار برخوردار است. آدمیزاد تنها موجودی است که قادر است برای سکونت خود در دل این محیط طبیعی، محیطی مصنوع بیافریند که از تعادلی ثانویه برخوردار است. به جوامع که مینگریم آنها را ساکن در محیطهای طبیعی متنوعی مییابیم. برخی محیطهای طبیعی از ثباتی نسبی برخوردار است و رفتارهای قابل پیشبینی دارد. تعادل ثانویهای که انسان در محیطهای آرام و باثبات ایجاد میکند از دو حال خارج نیست؛ وضعیت اول وقتی است که انسان به آنچه محیط در اختیار او میگذارد بسنده میکند و محیط مصنوعی همسو با محیط طبیعی ایجاد میکند که درست به علت این همسویی از «تعادل پایدار» برخوردار است. تعادل پایدار مثل ایستادن انسان روی دو پا است. آدمی روی دو پا میتواند بایستد و راه برود و غذا بخورد و برای این منظور نیازی به صرف انرژی بسیار ندارد. در اینصورت قوانین و نیروهای طبیعی مثل جاذبۀ زمین مقوم حیات انسان است.
وضعیت دوم وقتی است که انسان در پی ایجاد محیطی یکسر متمایز از محیط طبیعی اقدام به ایجاد تعادل ثانویهای ناهمسو با تعادل طبیعت میکند که به علت این ناهمسویی «تعادل ناپایدار» است. لازم به ذکر است که در برخی از نواحی کرۀ زمین ایجاد تمدن و حتی سکونت موکول به ایجاد تعادل ناپایدار بوده است. تعادل ناپایدار مثل وضعیت کسی است که روی دو دست خود ایستاده؛ او در این حالت میتواند راه برود، غذا بخورد، و حتی بخوابد، ولی استمرار این شرایط تنها با صرف نیروی بسیار میسر است و درعینحال با تلنگری در معرض فروپاشی قرار دارد. در این حالت طبیعیترین نیروها و قوانین مثل جاذبۀ زمین نیز مخل تعادل آدمی است. و از منظر انسان اینطور به نظر میآید که جاذبه نیز درصدد زمین زدن اوست.
در محیطهای آرام و باثبات فارغ از اینکه تعادل محیط مصنوع پایدار یا ناپایدار باشد، تغییرات اقلیمی و تبعات آن بسیار خسارتبار خواهد بود. جوامع که تعادل پایدار دارند به علت خو گرفتن به شرایط نرمال تمهیدات خاصی برای شرایط نامتعارف ندارند. جوامعی مثل اروپای غربی یا امریکای شمالی که با ابتنای بر تعادل ناپایدار ایجاد شدهاند نیز هرچند در برابر حوادث مسلحاند ولیکن چون غالب تمهیدات آنان مبتنی بر احتساب میانگین دادههای آماری سالهای گذشته است، نتیجتا در برابر بیشینهها و کمینههایی که بر اثر تغییرات اقلیمی روی داده کاملا بیدفاع و ضربهپذیرند. برای مثال شاهد بودیم که سیل در آلمان با وجود همۀ امکانات این کشور، تا چه اندازه خسارتبار شد. به عبارت دیگر تغییرات اقلیمی چیزی نیست که مبتنی بر میانگینها قادر به از سر گذراندن آنها باشیم، در این وضعیت دامنۀ نوسانات گاه آنقدر زیاد است که از سرگذراندن آن تمهیدات ویژهای میطلبد.
در میان محیطهای متنوع کرۀ زمین محیطهایی وجود دارد که از ثبات نسبی برخوردار نیست. در این محیطها متغیرهای جغرافیایی و اقلیمی متنوعی همچون طوفان، سیل، زمینلرزه، فرسایش و رانش زمین به صورت تاریخی دست اندرکار ایجاد تغییر و تحولات گسترده بوده است. این محیطها را اصطلاحا «بیقرار» نامیدهایم. در محیطهای بیقرار فاصلۀ بین کمینههای و بیشینهها در هر مؤلفۀ اقلیمی بسیار زیاد است. در محیطهای پویا راهحل انسان برای تعادل ثانویه نه تعادل از نوع پایدار است و نه ناپایدار. در این وضعیت انسان برای ادامۀ زندگی باید قراری در بیقراری ایجاد کند و بدین منظور بهناگزیر تعادلی معلق پدید میآورد. تعادل معلق همچون تعادل کشتی بر دریای مواج است. کشتی با تعبیۀ لنگر و بادبان، فقط بر امواج بالا و پایین نمیرود و بر اثر باد فقط کژ و مژ نمیشود بلکه با استفاده از همین نیروهاست که مسیر را درمینوردد و به مقصد میرسد. تغییرات اقلیمی محیطهای آرام و بیقرار را به یک اندازه متأثر میسازد. این تغییرات آنقدر وسیع و فراگیر است که در همۀ دنیا عامل فعل و انفعالاتی میشود. آنچه مسلم است تغییرات اقلیمی باعث میشود که متغیرهای اقلیمی و جغرافیایی نیز بزرگتر و مهیبتر شود؛ بطوریکه بر شدت تحرکات و تحولات میافزاید و دامنۀ نوسان را افزایش میدهد و فاصلۀ میان کمینهها و بیشینهها را زیاد میکند.
وقتی به گذشته مینگریم متوجه میشویم بیقراری و عدم ثبات در زمرۀ مهمترین ویژگیهای ایران بوده است. در این معنی در وضعیت عادی نیز دامنۀ نوسان و فاصلۀ بین کمینهها و بیشینهها در هر زمینه بسیار بوده است. این یعنی ایران محیطی بیقرار و پویاست و همین سبب شده است که ایجاد قرار در بیقراری یکی از ویژگیهای این سرزمین باشد. در شرایط حداقلی ایرانیان به لحاظ تمهیدات مهندسی و مناسبات اجتماعی و فرهنگی، متذکر بودند که در حال زندگی بین دو بحران هستند: بین دو زلزله، بین دو سیل، بین دو خشکسالی. به سخن دیگر ایرانیان همواره مترصد این امور بودند و بدین منظور تمهیداتی داشتند. تذکر به موقعیتی به نام «روز مبادا» پیرو همین انتظار بود و انعکاس آن در خانه با ایجاد فضایی به نام «صندوقخانه» روی میداد. صندوقخانه همچون لنگر خانه بود و بسیاری از چیزهایی که وجودشان با حیات و معنای زندگی پیوند داشت و بیم آن میرفت که بر اثر حوادث از میان برود در آن گرد میآمد. اما سازوکارهای زندگی در محیط بیقرار منحصر به این نبود. در شرایط متعارف ایرانیان به فراست دریافته بودند که میتوانند نغمت را به نعمت تبدیل کنند. آنان به تجربه دریافته بودند که بدین منظور باید در امتداد محیط قرار گیرند و پارهای از آن باشند. این واقعیت خود را در بسیاری از میراث مادی و معنوی این سرزمین ابراز کند: از تمهیدات سازهای تا طراحی برنامهریزی شهری این. برای مثال باغات پیرامون قزوین نمونهای است که نشان میدهد چگونه اهل این شهر از تهدید سیلابهای سالیانه برای ایجاد باغ بهره بردند. همۀ این تمهیدات به ما این امکان را میداده است که بتوانیم از بیقراریها کمترین آسیب را ببینیم و حتی از آن نصیب ببریم. در واقع غالب این تمهیدات فقط در جهت رفع بیقراری و از سرگذراندن آن نبوده بلکه در جهت تبدیل این تهدید به فرصت بوده است چنانکه کشتی از باد نمیهراسد بلکه به استقبال آن میرود و با تمهید جهت صحیح بادبان تلاش میکند از نیروی باد در جهت رسیدن به مقصد بهره ببرد.
در طول یک سدۀ اخیر غالب تمهیدات ما در مواجهه با بیقراری بیاعتنا به مختصات این سرزمین و منبعث از امکانات و تمهیدات کشورهای آرامی نظیر اروپا و امریکا بوده است. این تقلید با اتکای به درآمد نفتی و تکنولوژی و منافی سرشت سرزمینمان بوده و نتیجۀ آن پروژهها و برنامههایی بوده که هیچ تناسبی با اقتضائات این سرزمین نداشتهاند. ماجرا به این خلاصه نمیشود، تمام تدبیرها و تمهیدات مهندسی که در طول تاریخ این سرزمین و به منظور حفظ آن در برابر آسیبها و تهدیدات ایجاد شده بود در این مدت طی روندی که توسعه نام گرفت، صدمه دید و تخریب شد. این یعنی جامعۀ ایران طی یک قرن رفتهرفته گرفتار نسیان شد و همۀ آمادگیای که در مواجهه با دامنۀ نوسانات داشت را از خاطر برد. به سبب این نسیان است که همۀ متغیرهای اقلیمی حوادث غیرمترقبه پنداشته میشود. این یعنی ما باور کردهایم که این سرزمین غیربیقرار و ایستاست. این نسیان در بدو امر از جمع کوچکی از نخبگان آغاز شد اما به مرور به عرصۀ مدیریتی، نهادهای برنامهریزی، جامعۀ تخصصی و آنگاه کل جامعه تسری یافت. نتیجه آنکه ما امروز بین دو بحران زندگی نمیکنیم و اصلا بحران حادثهای دور از انتظار و غیرمترقبه تلقی میشود که آمادگیای دربرابر آن نداریم و تصور میکنیم دیگران باید پاسخگوی عوارض و خسارات ناشی از آن باشند.
به تبع شدت و همهگیری این نسیان، جامعهای که بنا به تجربۀ تاریخی زیست امروز باید در برابر تغییرات اقلیمی آمادهترین میبود ضربهپذیرترین و غیرآمادهترین جامعه است. تغییرات اقلیمی در ایران که به خودی خود بیقرار است با تشدید بیقراریها، خسارتبارتر میشود. نتیجتا برای جامعهای که حتی پیش از تغییرات اقلیمی، قادر به از سرگذراندن بیقراریها نبود، این تغییرات حکم جنگی است که در آن گروهی بیسپر و سنان و بیدفاع شرکت کردهاند. پس باید توقع داشته باشیم که خسارات وارده بر این سرزمین بیش از سرزمینهای آرام باشد.
اما اختلال در اهلیت به معنی منتفی شدن اهلیت نیست. در واقع اهلیت در ناخودآگاه آحاد جامعه وجود دارد و آنچه دچار اختلال شده احضار اهلیت از ناخودآگاه به خودآگاه است. در واقع نسیان در خودآگاه روی داده و اهلیت به طور کامل از خاطر اهل این سرزمین سترده نشده است و رفع این نسیان از طریق تذکر و یادآوری میسر است. این تذکر منحصر به قشر و طبقۀ خاصی نیست: همۀ طبقات اجتماعی اعم از نهاد حاکمیت، نهاد مدیریت و برنامهریزی، جامعۀ تخصصی، نهادهای آموزشی و اصلا همۀ جامعه نیازمند این تذکر است. به عبارت دیگر هیچ کس نیست که دچار این اختلال نباشد پس باید برهانی باشد که همه را متقاعد به تغییر رویه کند.
متقاعد کردن کل یک جامعه برای دستبرداشتن از خطا بسیار دشوار است. در این شرایط تغییرات اقلیمی هر قدر که مهیبتر باشد میتواند همگان را متقاعد کند که تغییر رویه دهند. چگونه؟ اگر دخالت تکنولوژی و درآمد نفتی سبب شده بود انسان با محیط و مختصات و اقتضائات آن احساس فاصله کند و این دو دیگر در امتداد یکدیگر نباشند، مهابت تغییرات اقلیمی قادر است همچون سیلیای که بر صورت کل جامعه فرود آمده جامعه را به خود آورد و کل جامعه را دوباره متوجه همبستگیاش با محیط کند و اسباب تذکر فراهم کند. تغییرات اقلیمی فراتر از عقل و منطق، دلهای ما را متقاعد به تغییررویه و رجوع به اهلیت میکند. بنابراین تغییرات اقلیمی خصوصا برای جامعۀ ما جنبۀ مثبتی هم دارد و آن اینکه چنانچه این تغییرات رخ نمیداد چهبسا با ادامۀ مسیر قبل، خسارتهای بیشتری به بستر طبیعی سرزمینمان میزدیم. به سخن دیگر تغییرات اقلیمی دارد ما را به دو راهی یک انتخاب نزدیک میکند و ما باید تصمیم بگیریم که بمیریم یا دوباره اهل این سرزمین شویم.
هشداربهمردموزوجهایجوانمبادابچهدارشوید
کهایرانبزودیدراثرخشگسالیوتغیراتاقلیمی
نابودخواهدشدانوقتموردلعنونفرینقرارخواهیدگرفت