نام ویل دورانت چنان با سلسله کتابهای «تاریخ تمدن» گره خورده که تصور کتابی دیگر از او به درنگ نیاز دارد. او که 50 سال از عمر خود را صرف نوشتن کرد تا جایی که در 92 سالگی کتاب «قهرمانان تاریخ» را نوشت.
ایدۀ کتاب «دربارۀ معنی زندگی» وقتی به ذهن او خطور کرد که مردی از این فیلسوف پرآوازه خواست دلایلی بیاورد تا قانع شود از قصد خودکشی دست بردارد وگرنه خودکشی خواهد کرد و همین ویل دورانت را در محظور اخلاقی قرار داد چون باید دلایلی کاملا قانع کننده ارایه میداد و پای مرگ و زندگی در میان بود و وقت زیادی هم نداشت و نگران بود کار از کار بگذرد.
پس دست به قلم شد و در این باره از چهرههایی در اندازه و آوازۀ مهاتما گاندی، جرج برنارد شاو و جواهر لعل نهرو خواست به این پرسش پاسخ دهند و بامزه این که نه این افراد که برخی از مخاطبان دیگر رندانه گفتند ترجیح میدهند در نوشتهها و کتابها و نطقهای خودمان در این باره نظر دهیم نه در کتاب شما! جان لیتل در مقدمۀ کتاب مینویسد:
« این کتابی است که باید دست هر جوانی باشد که بادبان برمیافرازد و سفر در دریاهای توفانی و متلاطم زندگی را شروع میکند و باید در کتابخانههای شخصی خانوادهها حضوری دایم داشته باشد چون بر موضوع مهمی نور میافشاند.»
«دربارۀ معنی زندگی» کتاب ساده و ارزان و بسیار خوشخوانی است و گزینۀ مناسبی برای هدیهدادن در ایام نوروز هم میتواند باشد زیرا بیتردید با آن به پاسخ شماری از پرسشهای خود دست خواهید یافت و در پایان بی گمان زندگی را برای شما زیباتر میکند.
هر چند بار که این کتاب را بخوانی باز حس نمیکنی تکراری است. از این رو اگر قبلتر هم معرفی کردهام این همان نیست و نقل عباراتی دیگر است.
این یادداشت هم برای معرفی کتاب است هم توصیه به خواندن و خریدن و اگر هیچ یک میسر نشد در این جملات ویل دورانت دقت کنید. اینها را آدمی میگوید که مجموعۀ عظیم «تاریخ تمدن» را نوشته به اضافۀ تاریخ فلسفه، لذت فلسفه و دعوت به فلسفه:
«انقلاب صنعتی خانه را نابود کرد و کشف داروهای ضد بارداری خانواده، اخلاق و شاید ادامۀ نسل را نابود می کند. عشق به پدیده ای مادی تجزیه و تحلیل می شود و ازدواج به یک آسایش روانی موقت تبدیل شده که کمی بالاتر از بی قیدی جنسی است. دموکراسی به چنان فسادی دچار شده که فقط خدا می داند و رؤیاهای جوانیمان در مورد آرمانشهر سوسیالیستی با این حرص و طمع سیری ناپذیری که در آدمها می بینیم هر روز بیشتر رنگ میبازد.
هر اختراعی قدرتمندان را قویتر میکند و ضعیفان را ضعیفتر. هر روال ماشینی جای انسان ها را میگیرد و به ترس و وحشت از جنگ، دامن میزند و خدا که روزگاری تسلای خاطر زندگیهای مختصرمان بود و پناه ما در رنجها و مصایب مان ظاهرا از صحنه ناپدید شده است.»
او می گوید: «این خانه ها و خزانههای ما نیست که خالی است. قلبهای ماست که خالی است.»
در میان کسانی که پاسخ دادهاند برخی بسیار درخشان است. از جمله ادوین آرلینگتون رابینسون:
« من من از مفهوم نابودی نمی ترسم چون اگر نابودییی درکار باشد در بدترین حالت وحشتناکتر از به خواب رفتن در پایان یک روز طولانی نیست. چه آن روز خوشایند باشد چه تلخ و چه هردو. آدم باید نور خودش را دنبال کند که چه بسا نور یک آتش واهی باشد.»
جان کوپر پویس هم نوشته است: کل چشم انداز زندگی را همچون رؤیایی در دل رؤیایی بشماریم که روزی ممکن است مرگ ما را از آن بیدار کند.
یکی دیگر هم نوشته: «تمام زندگی هیاهوست. پس کمی دیگران را بخندان و بهترین کاری را که می توانی انجام بده و چیزی را جدی نگیر. چون هیچ چیزی نیست که برای همۀ نسل ها باشد. هر نسلی قواعد خودش را دارد و به رغم نسل قبلی زندگی می کند نه به علت آن.»
در نگاه خود او هم:
« اگر خوب و تن درست هستی، اگر می توانی روی پاهای خود بایستی و غذایت را هضم کنی، غُرغُرت را به باد فراموشی بسپار و سپاس خود را نثار آفتاب کن.
ساده ترین معنای زندگی خوشی است. خود شعف و شادی تجربه های زندگی و سلامت جسمی، ارضا و آرامش عضلات و حواس و راحتی گوش و چشم و ذائقه.
اگر کودک از بزرگ سال خوشبختتر است به این خاطر است که بدن بیشتر و روح کمتری دارد و میفهمد که طبیعت بر فلسفه مقدم است. او برای دست ها و پاهای خود معنایی فراتر از فایده های فراوان آنها نمیجوید.»
لابد میپرسید با مرگ چه می کند؟ پاسخ او این است:
«بگذار مرگ بیاید و و طبیعت مرا از بین ببرد. حق دارد چنین کند اما چگونه از عهدۀ شکر برآیم به خاطر این پنج حس؟ این انگشت ها و لب ها، این چشم ها و گوش ها، این زبان بی قرار و این بینی بسیار بزرگ!»
به صفحات پایانی که می رسیم به خود می بالیم که ما ایرانیان بسی زودتر با عرفان مان به حقیقتی رسیدیم که این متفکران رسیدند: «راه رضایت مندی این است: به یک کل بپیوند و با همۀ ذهن و تن خود برای آن کار کن.»
و جای دیگر: « راز معنی یابی و رضایت مندی داشتن وظیفهای است که همۀ انرژی های فرد را جمع و زندگی آدمی را از قبل غنیتر میکند.»
سرانجام این که:
«ما همه اجزای یک کلایم و اگرچه در مقام فرد از بین میرویم اما کل به واسطۀ آنچه ما بودهایم و کردهایم، متفاوت میشود.»
خودکشی محصول نومیدی است و نومیدی سراغ آدمی می رود که وقت آزاد زیادی دارد و کار زیادی نمی کند و اگر کاری در این نظام آشفتۀ صنعتی کاری پیدا نمی کنی اولین کشاورزی که دیدی بگو در ازای غذا و جای خواب حاضری کار کنی تا اوضاع بهتر شود...
*دربارۀ معنی زندگی/ ویل دورانت/ شهاب الدین عباسی/ نشر کتاب پارسه
دیدگاه تان را بنویسید