روسیه اکنون به طور چشمگیری احتمال موفقیت خود را به خطر انداخته و اکنون دستیابی روسیه به اهداف سیاسی فقط جز احتمالات است. عملیات روسیه کاملاً مبتنی بر فرضیات سیاسی در مسکو بود مبنی بر اینکه که اساساً هیچ چیز در اوکراین از سال ۲۰۱۴ تغییر نکرده است و آنها می توانند نسخه کمی بزرگتر از عملیات ۲۰۱۴ را انجام دهند.
۲۲ روز پیش ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه دستور حمله کشورش به اوکراین را صادر کرد. از آن زمان، نیروهای روسی شهرهای اوکراین را بمباران کرده و به سمت غرب، به سمت کیف، جایی که رهبری اوکراین در آن قرار دارد، حرکت کردند. علیرغم مرگ و ویرانی ناشی از حمله روسیه، ارتش اوکراین بهتر از آنچه کارشناسان پیشبینی میکردند مقاومت کرده و پیشرویهای روسیه آهستهتر از آن چیزی است که تصور میشد. اکنون پوتین - که در حال حاضر با تحریم های مالی گسترده مواجه شده است - با چشم انداز یک کارزار خشونت آمیز و طولانی مواجه است. ارتش روسیه چه اشتباهات استراتژیکی مرتکب شده است و چرا؟
مایکل کافمن، مدیر مطالعات روسیه در سازمان تحقیقات غیرانتفاعی مرکز تحلیلهای دریایی و کارشناس ارتش روسیه در گفتگویی با نشریه نیویورکر به بررسی ابعاد تجاوز نظامی روسیه به خاک اوکراین و پیامدهای آن پرداخته است. وی در مورد چگونگی تغییر در نیروهای مسلح روسیه از پایان جنگ سرد و اینکه آیا اقدامات نظامی اشتباه این کشور اهداف سیاسی آن را مختل کرده و خطرات خارج شدن از کنترل درگیری گفتگو کرده است که ترجمه کامل آن را در ادامه می خوانید:
شما اخیراً نوشته اید: «با نگاهی گذرا به تلفات روسیه در دو هفته پس از جنگ، کمتر بهعنوان یک شکست عمومی در مدرنسازی تلقی شده و بیشتر مربوط به شکست در نگهداری و پشتیبانی مناسب از تجهیزات است». آیا می توانید در مورد منظورتان صحبت کنید؟
من فکر می کنم منصفانه است که بگوییم از اواخر سال ۲۰۰۸، پس از جنگ روسیه و گرجستان، ارتش روسیه با یک روند مستمر اصلاح و نوسازی متحول شده است. ما واقعاً از زمان اصلاحات نظامی آن دوره ندیده ایم که آنها عملیاتی به این مقیاس را انجام دهند. بنابراین، با نگاهی کلی به عملکرد نظامی روسیه، میبینیم که آنها چالشها و مشکلات زیادی داشتند که شاید بسیاری انتظارش را نداشتند. واضح است که آنها با مقدار زیادی از تجهیزاتی که رها شده اند مواجه هستند. بخشی از آن به این دلیل است که از کار افتاده اند، زیرا روس ها نمی توانند از آنها پشتیبانی کنند. آنها احتمالاً بیش از هزینههای مربوط به چرخههای نگهداری و تعمیرات، برای نوسازی و قابلیتهای تدارکات و نوسازی پلتفرمها هزینه کردهاند.
بخش دیگر آن این است که ارتش روسیه اساساً ارتشی نیست که برای یک حمله استراتژیک زمینی یا این نوع کارزار تنظیم شده باشد. این یک ارتش با قدرت آتش است که به شدت تجهیزات را مصرف می کند و به جایگزینی مجدد نیازمند است. این کشور منابع لجستیکی زیادی برای پشتیبانی از این نوع جنگ ندارد؛ قطعاً نه به شکلی که امروز در حال نبرد هستند.
من می خواهم یک قدم به عقب برگردم. وضعیت ارتش روسیه در دهه ۱۹۹۰، قبل از این مدرنیزاسیون که شما به آن اشاره کردید، چگونه بود. ما در طول جنگ های چچن در دهه ۱۹۹۰، که مردم در مقایسه با اوکراین درباره آن صحبت می کنند، شاهد چه چیزی بودیم؟
در دهه ۱۹۹۰، ارتش روسیه واقعاً در حضیض خود بود. شما روند دشوار خروج نیروهای شوروی از کشورهای پیمان ورشو را داشتید. سقوط بودجه، پایداری، و روحیه؛ و درگیری هایی که باعث تضعیف روحیه ارتش روسیه شد، مانند جنگ اول چچن، که عملاً با شکست به پایان رسید. اما، در آن دوره زمانی، چندین اصلاحات مقطعی نیز انجام شد. ناقص بودند، اما در نهایت در اواخر دهه ۱۹۹۰ به اندازه کافی تثبیت شدند و این به ارتش روسیه اجازه داد تا نیروهای کافی برای مبارزه با جنگ دوم چچن تولید کند. این جنگ نیز با نابودی کامل گروزنی و عملیات مستمر در چچن که با استفاده ضعیف از نیروها خدشه دار شد، بسیار دردسرساز بود. ارتش همچنین از فساد و بیماری هایی رنج می برد که در سرتاسر دهه نود دیده شده بود و کشور را تحت تاثیر قرار داد.
>>>> بیشتر بخوانید:
چه سرانجامی برای جنگ اوکراین متصور است؟
دلارزدایی پوتین به سلطه اقتصادی آمریکا پایان میدهد؟
جنگ پوتین غول خفته را از خواب بیدار کرد
ارتش روسیه به ویژه در غرب به بدی شهرت پیدا کرد. روسیه به عنوان یک قدرت رو به زوال تلقی می شد - کشوری که اساساً به زرادخانه هسته ای استراتژیک و تاکتیکی خود به عنوان ضامن نهایی وابسته بود، زیرا ارتش آن چیزی نبود که بتواند چالشی جدی ایجاد کند. در همان زمان، ایالات متحده، همراه با ناتو، تقریباً در سراسر جهان از تسلط نظامی برخوردار بودند. من فکر می کنم رهبران نظامی روسیه اساساً با ناامیدی به عملیات هوایی ناتو در یوگسلاوی نگاه کردند. برای آنها کاملاً روشن شد که ایالات متحده می تواند به سرعت تسلط یا برتری نظامی متعارف را در فضای نبرد ایجاد کند، و نیروهای روسیه اساساً باید به سلاح های هسته ای متوسل شوند، که آنهم در موقعیت خوبی قرار ندارد.
چه چیزی در دوره پوتین تغییر کرد؟
اگرچه روسیه برنامههای نوسازی مناسبی در سال ۲۰۰۰ داشت، اولین تجدید سرمایه واقعی ارتش این کشور در حدود سال ۲۰۱۱ آغاز شد. روسیه در واقع هزینههای بسیار زیادی را برای تدارکات هزینه کرد - زمانی که ما از برابری قدرت خرید استفاده میکنیم، که روش درستی برای مقایسه هزینههای نظامی است، ۱۶۰ میلیارد دلار در سال در این نوع هزینه ها و از آن مقدار شاید حداقل ۵۰ میلیارد دلار صرف نوسازی تدارکات شده باشد. بنابراین آنها در دهه گذشته از اهرمی برای تجدید سرمایه اساسی نیروهای مسلح روسیه استفاده کرده بودند. آنها در همه زمینه ها روی قابلیت ها سرمایه گذاری کردند، از نوسازی هسته ای و نیروهای هوافضای روسیه گرفته تا نیروهای زمینی و نیروی دریایی.
آنچه ارتش روسیه به طور مداوم با آن دست و پنجه نرم می کند، تولید تجهیزات جدیدتر و مدرن تر است. برخی مشکلات یا عقبنشینیها وجود داشت که ناشی از جنگی بود که آنها با اوکراین در سال ۲۰۱۴ به راه انداختند. اوکراین در واقع تولیدکننده مهمی از قطعات برای صنایع دفاعی روسیه بود و بنابراین دو کشور از نظر نظامی، گسست آشفته ای را در رابطه با مجتمع های صنعتی تجربه کردند. جنگ با اوکراین برخی از اهداف بلندپروازانه خریدهای تسلیحاتی روسیه را چندین سال به عقب انداخت. اوکراین از توربین های گازی برای کشتی های روسی گرفته تا موتورهای هلیکوپتر و مواردی از این دست تولید می کرد. تحریمهای غرب، بهویژه تحریمهای فناوری هم به این قابلیت ها آسیب میزند.
بعد از این همه اصلاحات، چه چیزی آنچه طی دو هفته و نیم گذشته اتفاق افتاده، شما را شگفت زده کرده است؟
شگفتانگیزترین بخش، البته، خود کارزار بود، زیرا آن دسته از ما که به این موضوع نگاه میکردیم، انتظار داشتیم که ارتش روسیه یک حمله تسلیحاتی ترکیبی انجام دهد، یک حمله هوایی پر شدت اولیه انجام شود و سپس برخی از قابلیت هایی که داشتند مانند جنگ الکترونیک را بکار بگیرند. ما خیلی کم از آن دیدیم، و دلیل روشنی برای آن وجود دارد. رهبری سیاسی این چارچوب را تحمیل کرده بود و نکته اصلی آن این بود که آنها معتقد بودند ارتش روسیه می تواند ظرف چند روز به تغییر رژیم در اوکراین دست یابد یا تصور می کردند که مقاومت مهمی شکل نخواهد گرفت و روسیه مجبور نیست یک جنگ طولانی را انجام دهند، زیرا می توانند به سرعت نیروها را جمع آوری کرده و آنها را به سوی پایتخت اوکراین هدایت کنند.
من همیشه به مردم می گویم که تحلیل گران دفاعی نظامی بر توانایی ها تمرکز می کنند، اما استراتژی نظامی و مفاهیم عملیاتی واقعاً مهم هستند. این بکارگیری نیرو است که واقعا مهم است. کارزار اولیه روسیه نشان دهنده بکارگیری نیروها به شکل کاملاً غیرمنطقی و در بسیاری موارد، صادقانه بگویم، بکارنگیری نیروها بود. مجموعه ای از قابلیت ها در حاشیه ماندند. ما شروع به صحبت در مورد این کردیم که نیروی هوایی روسیه کجاست؟ و انبوهی از قابلیت های دیگر که تا حدود یک هفته پس از جنگ به میان نیامدند. دلایل آن روشن است. آنها در واقع سازماندهی شده و آماده جنگ با اوکراین نبودند. آنها در ابتدا نیروهایی را برای تصرف جاده های کلیدی و شهرهای مواصلاتی برای جدا کردن بخش ها از یکدیگر فرستاده بودند، بدون اینکه انتظار مقاومت داشته باشند. آنها به سربازان در مورد اینکه آنها را به جنگ می فرستند و در مورد ماهیت جنگ دروغ می گفتند. آنها از نظر روانی یا مادی سربازان را برای درگیری با یک نیروی متعارف قابل توجه آماده نکردند. آنها عمیقاً به توانایی خود برای ورود سریع به پایتخت و وادار کردن زلنسکی به فرار یا تسلیم خوشبین بودند.
بنابراین این عملیات یک شکست کامل است. عملیات روسیه کاملاً مبتنی بر فرضیات سیاسی در مسکو بود مبنی بر اینکه که اساساً هیچ چیز در اوکراین از سال ۲۰۱۴ تغییر نکرده است و آنها می توانند نسخه کمی بزرگتر از عملیات ۲۰۱۴ را انجام دهند. بنابراین، اولین کاری که ارتش آنها شروع به انجام آن کردند، چیزی در امتداد گذشته بود. نمی دانم با این اصطلاح آشنا هستید یا نه.
نه نیستم
خوب، تصور کنید اگر آنها بدترین درسها را از کارزار عراق در سال ۲۰۰۳ آمریکا گرفته بودند، سعی می کردند که یگانها و گروههای کوچک را به سرعت در جادهها پیش ببرند، از شهرهای بزرگ و هرگونه درگیری مهم با نیروهای اوکراینی اجتناب کنند و نیروها را با بیشترین سرعتی که می توانند به سمت پایتخت اوکراین پیش ببرند. در حالیکه کاری که آنها کردند فاجعه بار شد. از همان اول آسیب دیدند. روس ها در واقع بسیاری از تدارکات و عوامل کلیدی را برای یک کارزار واقعی سازماندهی نکرده بودند. سپس دیدید که حدود پنج روز بعد، آنها شروع به انجام تطبیق و سازگاری بزرگی کردند و سعی کردند عملاً این عملیات را به یک عملیات نظامی ترکیبی تبدیل کنند و البته بهای اینکه از ابتدا چنین نکردند را هم پرداختند، بهای سازماندهی نکردن و عدم آماده سازی برای این جنگ بزرگی از این نوع.
پس مسائل بزرگی که من را شگفت زده کرد چیست؟ اول از همه، وقتی نوبت به اصول اولیه میرسد، واضح است که نیروهای روسی، از نظر نحوه اجرای این مأموریتها، در مسائل زیادی اشتباه میکنند یا حداقل تجربهای در آن ندارند. اتفاقاً با نگاه کردن به یک ارتش هرگز نمی توانید این را بگویید. آیا ما قدرت نظامی روسیه بیش از حد برآورد کردیم؟ آیا ما ارتش روسیه را دست کم گرفتیم؟ آنچه من میخواهم بگویم این است که ما برداشتهای اولیهای داریم که ارتش روسیه قطعاً برخی از اصول اساسی را در خود ندارد. هیچ راهی برای گفتن این موضوع وجود ندارد، مگر اینکه ما شاهد به کارگیری ارتش در یک درگیری بزرگ مقیاس از این نوع باشیم. چیزهای نسبتاً محدودی وجود دارد که میتوانید از تمرینهای آموزشی و از سربازگیری اجباری یا استفاده از نیروها در زمینههای بسیار محدود، مانند، مثلاً نبرد در سوریه یا در اوکراین در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ متوجه شوید.
چیزی که در مورد قدرت نظامی وجود دارد این است که به زمینه ای نیاز دارد که در آن خود را بروز دهد. اندازه گیری قدرت نظامی به صورت انتزاعی بسیار سخت است. تمام جامعه من ( تحلیلگران نظامی) تحلیل نظامی را بر روی نوع خاصی از سناریوهای برنامه ریزی دفاعی یا احتمالی متمرکز می کند. بنابراین، معمولاً اگر سؤالات اشتباهی بپرسید، پاسخ های اشتباهی دریافت خواهید کرد. اگر سوال این بود که ارتش روسیه چگونه میتواند در جنگ علیه ناتو عمل کند، چگونه میتواند برای آن سازماندهی کند، یا، در یک زمینه خاص، مثلاً، یک جنگ در بالتیک چگونه ممکن است عمل کند، به همان جوابی نخواهید رسید که با این سوال می رسید: چه اتفاقی میافتد اگر نیروی روسیه با بزرگترین کشور اروپا به دفاع زمینی استراتژیک بپردازد؟
اوکراین در حال حاضر در تلاش است چه کاری انجام دهد؟ بدیهی است که در تلاش است تا یک تهاجم را دفع کند، اما آیا راهی وجود دارد که از طریق یک بن بست برای مدت طولانی، روسیه را با ناتوانی های واقعاً جدی در ادامه تامین مردمش رها کند؟ آیا اوکراین در تلاش است تا یک تهاجم را دفع کند، یا سعی دارد به نوعی مقاومت کند؟
من فکر میکنم کاری که اوکراین تا حد زیادی انجام میدهد، دنبال کردن استراتژی درست است، یعنی بازی کردن با قلمرو یا فضا برای خرید زمان، تلاش برای خسته کردن نیروهای روسیه، و تلاش برای درگیر کردن آنها در زمینههایی که اوکراین مزیت دارد. اینها شامل نبرد در محیطهای شهری است که در آن زمین به شدت به نفع مدافع است؛ همینطور با نظر به خطوط تدارکاتی گسترده روسیه، کمین کردن در گروههای کوچک برای این کاروانها.
از برخی جهات، پیشرفت های روسیه چالش های خاص خود را ایجاد می کند، زیرا سرعت پیشروی روسیه در اوایل جنگ در واقع بسیار سریع بود. بسیاری از مردم سعی کردند حرکت روسیه را آرام ترسیم کنند، اما اینطور نبود. نسبت به انتظارات کاملاً غیر واقعی از روسیه کند بود، اما نیروهای روسی عملاً به طور قابل توجهی شکست خورده بودند. البته این امر به شدت تدارکات و سازمان مادی آنها را برای جنگ افزایش داد و این به اوکراینی ها فرصت های زیادی داد.
به طور کلی، من فکر میکنم اوکراینیها واقعاً هوشمندانه و به بهترین شکل ممکن در این جنگ مبارزه کردهاند. عملیات نابسامان اولیه روسیه به ارتش اوکراین اجازه داد تا شوک روانشناختی حمله را به ایجاد ذخایر و سازماندهی بهتر خطوط دفاعی تبدیل کنند. به همین دلیل مدت زیادی از جنگ نگذشته بود که این احتمال قوت گرفت که روسیه به اهداف سیاسی خود دست نیابد. من فکر میکنم روسیه میتواند به پیروزی نظامی دست پیدا کند، اما فعلاً در حال تامین منابع برای نوعی از استراتژی است که احتمالاً شکست خورده است. این کار یک اشتباه بسیار رایج است.
آیا یک نمونه تاریخی از آن نوع هدف نظامی که شما در مورد آن صحبت می کنید، وجود دارد؟ چیزی شبیه آمریکا در عراق؟
بله، ما فقط دو جنگ داشتیم که اینطور بود. افغانستان یک نمونه عالی است. ما فقط بیست سال در افغانستان بودیم و نبردی را پیدا کنید که طی این سالها در افغانستان باخته باشیم. ]منظور این است که ما نبردها را در میدان بردیم اما جنگ را باختیم.
آیا بخاطر اینکه اوکراینی ها نمی خواستند تسلیم روسیه شوند، از اول این احتمال وجود داشت که اوضاع اینگونه پیش برود یا اشتباهات نظامی خاصی در چند هفته اول جنگ رخ داده که موجب شده روسیه قادر به دستیابی اهداف سیاسی خود در دراز مدت نباشد؟
این موضوع در آستانه درگیری بسیار مورد بحث قرار گرفت و مردم نظرات متفاوتی داشتند. مشکل کارزاری مانند این کمی شبیه سناریوی «گربه شرودینگر» است، جایی که شما نمی دانید چه اتفاقی خواهد افتاد یا جامعه چگونه به یک تهاجم پاسخ خواهد داد. اما در هفته های اول کاملاً واضح است که آنها اشتباهات عمیقی مرتکب شدند که به نظر من به طور جدی به موفقیت سیاسی در این تلاش خدشه وارد کرد. پیشفرض جنگ این بود که میتوانستند به سرعت و بدون خونریزی به پیروزی برسند. اگر این کار را نمی کردند، پیامدهای استراتژیک داشت.
در کشوری که در آن شهرهایی را بمباران کرده اید که بخشی از مردم را علیه شما برمی انگیزد، نمی توانید اشغالگری را حفظ کنید. زلنسکی فرار نکرد، تسلیم نشد و با ادامه جنگ، روحیه و مقاومت اوکراین بهبود یافته است. بنابراین آنها این را به یک تلاش ملی میهن پرستانه برای اوکراین تبدیل کرده اند و مقاومت همچنان افزایش خواهد یافت. سومین مورد این است که روسیه سعی کرد جنگ را از جمعیت خود مخفی نگه دارد و با انجام این کار، فضای اطلاعاتی را به اوکراین واگذار کرد که به او اجازه می داد اساساً حمایت غرب را به سوی خود جلب کند. همین اواخر رهبری روسیه مردم خود را برای حمایت از جنگ بسیج می کند. اما حدس بزنید چه می شود؟ بسیاری از مردم روسیه متوجه خواهند شد که به آنها دروغ گفته شده و با مشخص شدن تلفات، مردم ممکن است به سرعت علیه کرملین شوند. این مسئله به پایداری تقلای جنگی روسیه نیز لطمه خواهد زد.
بنابراین، از بسیاری جهات، خواه باور نداشته باشید که این جنگ در ابتدا محکوم به شکست بوده است یا نه، روسیه اکنون به طور چشمگیری احتمال موفقیت خود را به خطر انداخته و من فکر می کنم اگر موفقیت را با دستیابی به اهداف سیاسی بسنجیم ( رهبران برای رسیدن به اهداف سیاسی از زور استفاده می کنند. آنها صرفاً به خاطر استفاده از زور از زور استفاده نمیکنند ) من نمیدانم روسیه اکنون چگونه میتواند به اهداف سیاسی خود دست یابد. اکنون دستیابی روسیه به اهداف سیاسی فقط جز احتمالات است.
آیا اوکراین از نظر نظامی اشتباه فاحشی انجام داده است؟ ما چیزهای زیادی در مورد عملکرد اوکراین بهتر از حد انتظار و روسیه بدتر از حد انتظار خوانده ایم.
بله؛ فکر نمیکنم آنها تهدید این رویداد فاجعهبار یا این تهاجم روسیه را به اندازه کافی جدی گرفته بودند. فکر میکنم آنها آمادهسازی نهایی برای این جنگ را خیلی دیر آغاز کردند. اگر رهبری سیاسی اوکراین این روایت که این مواجهه تنها به یک زورگویی و فشار اقتصادی محدود خواهد ماند را کنار میگذاشت و هشدارهای آمریکا مبنی بر اینکه روسیه واقعاً قصد داشت این جنگ را انجام دهد، جدیتر میگرفت، اکنون وضعیت بسیار بهتری میداشت.
عملیات نابسامان اولیه ارتش روسیه به اوکراینی که قطعاً به زمان نیاز داشت، فضای تنفس داد. اما اگر تهاجم روسیه واقعاً یک عملیات برنامهریزیشده و ساختاریافته بود، اوکراین امروز در وضعیت خیلی بدتری می بود. اوکراینی ها اشتباهات بزرگی مرتکب شدند، چون در انجام مقدماتی که باید در آستانه این جنگ انجام میدادند، نسبتاً تاخیر داشتند.
پوتین اخیرا سطح هشدار را در مورد نیروهای بازدارنده هسته ای روسیه افزایش داده است. از آن چه فهمیدید؟
علامتدهی هستهای روسیه بسیار مؤثر است و بدون اینکه لزوماً آنها را مجبور به انجام هر گونه تغییر عمده در وضعیت نیروی هستهای کند، اثرگذار است. ارتباطات فرماندهی و کنترل هسته ای روسیه بسیار قوی است. من احتمال تشدید تنش هسته ای را بسیار کم می بینم، به ویژه در مورد اوکراین. اما چیزی که ما بیشتر مورد بحث قرار میدهیم، نوعی خط سیر روابط بین ایالات متحده و روسیه و جهتی است که قرار است در پیش بگیرند. این مسئله مشکل سازتر است. اما، بله، در نهایت امر، من فکر میکنم که باید بپذیریم که این بحرانها رخ میدهند، و استفاده از زور در زیر سایه نبرد اتمی رخ میدهد. هم ایالات متحده و هم روسیه باید در مورد تشدید تنش بسیار محتاط باشند. اگر رهبری روسیه احساس کند که در جنگ ناموفق است، ممکن است شروع به درگیر شدن در اشکال خطرناکتری از آنچه ما علامتدهی هستهای میکنیم، کند، تا حدی به این خاطر که موثر است و توجه مردم را به خود جلب میکند.
از گفتن اینکه نگران روابط بلندمدت آمریکا و روسیه و نحوه برخورد دو قدرت هسته ای با یکدیگر هستید، آیا منظور مشخصی داشتید؟
کاملاً. تحریم های آمریکا، همراه با تحریم های اروپا و دیگر کشورها، تأثیرات عمیقی دارد. کاری که پوتین انجام داده یک فاجعه اقتصادی برای روسیه است. او مستقیماً به ثبات و آینده رژیم خود آسیب زد. من اکنون مدت زیادی است که در باره روسیهی پوتین کار کرده ام و برای اولین بار است که واقعاً ماندگاری رژیم او را زیر سوال می برم. من فکر می کنم این آغاز پایان است و من به همان اندازه نگران پیامدهای آن هم هستم. شما نیستید؟
شما می گویید که اگر رژیم او به پایان برسد، او به طور بالقوه خطرناک تر است؟
باید بپرسیم که او در پاسخ به این تحریمها علیه ایالات متحده و کشورهای اروپایی، چه اشکال نامتقارن تلافیجویی را دنبال میکند، به خصوص اگر بحران بدتر شود و وضعیت اقتصاد روسیه و اوضاع سیاسی داخلی بدتر شود. این موضوع چگونه افکار پوتین و انتخاب های او را متاثر می کند؟ اینها ملاحظات مهمی هستند.
یکی از مشکلات عمیقی که در این زمینه با آن مواجه شدهام این است که ما اغلب به این نکات ظریف بی توجه هستیم. من سالها در مورد رد اغراق گویی ها درباره عظمت ارتش روسیه صحبت کردم. این جنگ در حال حاضر - یعنی عملکرد ضعیف روسیه در اوایل جنگ - شباهت هایی با جنگ زمستانی ۱۹۳۹-۱۹۴۰ و حمله شوروی به فنلاند و عملکرد نسبتاً ضعیف شوروی در آن زمان دارد. یکی از نگرانیهای بزرگی که من از مبالغه ها از عملکرد مشکلساز ارتش روسیه دارم، اولاً این است که سالهای آینده را صرف صحبت در مورد این موضوع خواهم کرد که چرا ارتش روسیه آنقدرها که ضعیف و کوچک تصور می شود، نیست. زیرا ارزیابی های نظامی به سرعت و با شدت جابه جا می شوند. امیدوارم برخی از برداشتهای اشتباهی که آلمان با نگاه به عملکرد شوروی در آن منازعه خاص مرتکب شد را تکرار نکنیم.
دیدگاه تان را بنویسید