توماس فریدمن
ستوننویس نیویورکتایمز
منبع:نیویورک تایمز/25 فوریه2022
وقتی درگیری بزرگی مانند اوکراین رخ می دهد، روزنامه نگاران همیشه از خود می پرسند: "کجا باید خودم را مستقر کنم؟" کیف؟ مسکو؟ مونیخ؟ واشنگتن؟ در این مورد پاسخ من هیچ کدام از اینها نیست. تنها جایی که برای درک این جنگ وجود دارد، درون سر ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه است. پوتین قدرتمندترین و کنترل نشده ترین رهبر روسیه از زمان استالین است و زمانبندی وقوع این جنگ محصول جاه طلبی ها، استراتژی ها و نارضایتی های اوست. اما با همه اینها که گفته شد، آمریکا در دامن زدن به آتش جنگ او کاملاً بی گناه نیست. چطور؟ پوتین جاه طلبی اوکراین برای خروج از حوزه نفوذ خود را یک ضرر استراتژیک و یک تحقیر شخصی و ملی میداند. پوتین در سخنرانی روز دوشنبه خود به معنای واقعی کلمه گفت اوکراین هیچ ادعایی برای استقلال ندارد، اما در عوض بخشی جدایی ناپذیر از روسیه است - مردم آن "با ما به واسطه پیوندهای خونی و خانوادگی مرتبط هستند." به همین دلیل است که یورش پوتین به دولت آزادانه انتخابشده اوکراین، معادل ژئوپلیتیک یک قتل ناموسی است.پوتین اساساً به اوکراینیها (که بیشتر از ناتو میخواهند به اتحادیه اروپا بپیوندند) میگوید: «شما عاشق آدم اشتباهی شدید. شما نه با ناتو و نه با اتحادیه اروپا فرار نخواهید کرد و اگر مجبور شوم دولت شما را تا سر حد مرگ بکوبم و شما را به خانه برگردانم، این کار را خواهم کرد». این چیز زشتی است اما یک روند متوالی وجود دارد که به ماجرا مرتبط است. دلبستگی پوتین به اوکراین فقط ناشی از ناسیونالیسم عرفانی نیست. دو کنده بزرگ وجود دارد که به این آتش دامن می زند. اولین آن، تصمیم نسنجیده ایالات متحده در دهه 1990 برای گسترش ناتو پس از - در واقع، علی رغم - فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود. دومین مورد و به مراتب بزرگتر این است که چگونه پوتین به طرز بدبینانهای از گسترش ناتو در نزدیکی مرزهای روسیه برای جلب روس ها به سمت دیدگاه خود در راستای پوشش شکست بزرگ رهبری خود، سوء استفاده کرد. پوتین در تبدیل روسیه به یک مدل اقتصادی کاملاً شکست خورده است که در واقع همسایگانش را جذب کند، آنها را دفع نکند و بااستعدادترین افرادش را تشویق کند که بمانند، نه در صف صدور ویزا به غرب باشند.ما باید به هر دوی این سیاههها نگاه کنیم. اکثر آمریکایی ها به گسترش ناتو در اواخر دهه 1990 و اوایل دهه 2000 به کشورهای اروپای شرقی و مرکزی مانند لهستان، مجارستان، جمهوری چک، لتونی، لیتوانی و استونی که همگی بخشی از اتحاد جماهیر شوروی سابق یا حوزه نفوذ آن بودند، توجه چندانی نداشتند. این که چرا این کشورها می خواهند بخشی از اتحادی باشند که ایالات متحده را موظف می کند در صورت حمله روسیه، جانشین اتحاد جماهیر شوروی، از آنها دفاع کند، مبهم نبود. معما این بود که چرا ایالات متحده - که در طول جنگ سرد رویای روسیهای را در سر می پروراند که ممکن است روزی یک انقلاب دموکراتیک داشته باشد و رهبری که هر چند با وقفه تلاش می کند روسیه را به یک دموکراسی تبدیل کند و به غرب بپیوندد - تصمیم می گیرد به سرعت ناتو را به سمت مرزهای آن در زمانی که ضعیف بود، گسترش دهد. گروه بسیار کوچکی از مسئولان و سیاستگذاران در آن زمان، از جمله خود من، همین سوال را پرسیدند، اما ما غرق شدیم.مهمترین و تنها صدایی که در راس دولت کلینتون این سوال را مطرح کرد کسی جز وزیر دفاع، بیل پری، نبود. با یادآوری آن لحظه سال ها بعد، پری در سال 2016 در کنفرانسی از روزنامه گاردین گفت: در چند سال گذشته، بیشتر تقصیرها را می توان متوجه اقداماتی دانست که پوتین انجام داده است. اما در سالهای اولیه باید بگویم که ایالات متحده مستحق سرزنش بیشتری است. اولین اقدام ما که واقعاً ما را در مسیر بدی قرار داد، زمانی بود که ناتو شروع به گسترش کرد و کشورهای اروپای شرقی را عضو کرد که برخی از آنها هم مرز با روسیه بودند. در آن زمان، ما از نزدیک با روسیه کار میکردیم و آنها به این ایده عادت میکردند که ناتو میتواند یک دوست باشد تا دشمن... اما آنها از اینکه ناتو دقیقاً در مرزشان قرار دارد، خیلی ناراحت بودند و آنها یک قدرت قوی ایجاد کردند تا از ما درخواست کنند که این کار را ادامه ندهیم.»
دیدگاه تان را بنویسید