محمدجواد لسانی
«سیدنی پوآتیه» (Sidney Poitier)، بازیگر نامآشنای سینما، با داشتن ۹۴ سال سن، چندی پیش جمع دوستداران خود را ترک کرد. محبوبیت این هنرمند هالیوود، به پنج دهه حضور او ارتباط دارد تا او را در چهارگوشه جهان به خوبی بشناسند. پوآتیه، نخستین بازیگر سیاهپوستی است که برنده جایزه اسکار شده و به عنوان «پیشگام سینمای سیاهپوستان» در سینمای حرفهای لقب گرفته. بیهیچ تردیدی باید گفت این هنرمند دوستداشتنی با درخشش خود در سینمای دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی، راه ورود ستارگان سیاهپوستی شد که دهههای بعدی نوبت گرفتند تا وارد سینمای حرفهای و بینالمللی شوند. والدین پوآتیه در کشور باهاما زیستهاند اما تقدیر چنین خواست که او در شهر میامی امریکا زاده شود و شهروندی ایالات متحده به سیدنی داده شود و هرچند که در سرزمین نیاکان خود، باهاما بزرگ شد اما در سن ۱۵ سالگی به شهر محل تولدش میامی بازگشت. یک سال پس از آن، به شهر بزرگی پا گذاشت که فرصتهای طلایی به یک مسافر تیزهوش میدهد؛ آن شهر شلوغ و پرماجرا، نیویورک بود. پوآتیه تصمیم خوبی گرفت زیرا در آنجا به یک صنف نیرومند هنری مخصوص سیاهپوستان پیوست که نامش «تئاتر نگرو امریکا» بود. ایفای نقش یک محصل دبیرستانی در فیلم «مدرسه اوباش و اراذل» (۱۹۵۵ میلادی) سبب توجه تهیهکنندگان به
او شد و به تعبیر امریکایی، تبادل نگاهها
(Exchange of glances) سبب دیده شدن این پسر جویای نام شد. تا آنجا که پوآتیه به سال ۱۹۵۸، به خاطر بازی در فیلم «ستیزهجویان» گل کاشت. خود اثر، نامزد دریافت ۹ جایزه اسکار شد، سیدنی نقش یک محکوم فراری را ایفا کرد و برای این نقش او را نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر اعلام کردند. رویداد بزرگتر این هنرمند محجوب متعلق به دهه بعدی، یعنی سال ۱۹۶۴ میلادی است. هنگامی که فیلم زنبقهای مزرعه (۱۹۶۳) به تولید رسید، پوآتیه، با افتخار و برای اولینبار در تاریخ حضور سیاهپوستان در سینما، برنده جایزه اسکار و گلدنگلوب در رشته بهترین بازیگر مرد شد. او در این فیلم نقش یک تعمیرکار را ایفا کرد که به یاری چند راهبه آلمانیزبان میشتابد تا یک کلیسا بسازند. پوآتیه برای نقشآفرینی در «پورگی و بس» (۱۹۵۹)، «رنگی کشمشی در خورشید» (۱۹۶۱) و «تکهای آبی» (۱۹۶۵) بسیار تحسین شد. او در سه فیلم موفق سال ۱۹۶۷ که به مسائل مربوط به نژاد و روابط نژادی میپرداخت، به پیشرفت هنر خلاقه خود ادامه داد؛ «به آقا، با عشق»، اثر مشهور «حدس بزن چه کسی برای شام میآید» و «در گرمای شب». او برای بازی در فیلم اخیر، نامزد دریافت جایزه گلدنگلوب و آکادمی بریتانیا شد و در یک نظرسنجی، برترین ستاره گیشه امریکا لقب گرفت. پوآتیه با آغاز دهه ۱۹۷۰ چند فیلم کمدی بازی کرد و حتی یکی از آنها را کارگردانی کرد؛ «حرکت دیوانهوار» (۱۹۸۰). بعد از نزدیک به یک دهه دوری از بازیگری، او با بازی در فیلمهای شلیک برای کشتن (۱۹۸۸) و شیادان (۱۹۹۲) به فعالیت در مدیوم تلویزیون و سینما بازگشت. نام او در سال ۱۹۹۹ از سوی انستیتوی فیلم امریکایی در رتبه ۲۲ فهرست «۱۰۰ سال… ۱۰۰ ستاره» قرار گرفت. در سال ۱۹۸۲، او جایزه گلدن گلوب سیسیل بی.دمیل و در سال ۲۰۰۰ میلادی، جایزه «یک عمر دستاورد هنری» را دریافت کرد. در سال ۲۰۰۲، به پاس قدردانی از «دستاوردهای چشمگیرش به عنوان یک هنرمند و یک انسان»، جایزه اسکار افتخاری به او تقدیم شد و سرانجام آنکه، به سال ۲۰۱۶ میلادی، جایزه بزرگ بفتا فلوشیپ را برای یک عمر دستاورد برجسته در فیلم دریافت کرد. نگارنده برای شناخت صمیمانه این بازیگر با پوست سیاه، مخاطبان این نوشته را دعوت میکند که در یک انتخاب آگاهانه، فیلم یادشده در بالا یعنی «تکهای آبی» را حتما تماشا کنند تا به ژرفای احساس و رفتار این بازیگر پی ببرند. آنچه که فیلم «تکهای آبی» به کارگردانی گای گرین (Guy Green) را برجسته میکند بازی آرام و دلپذیر پوآتیه است. این بازیگر در این فیلم پارتنر خوبی هم دارد که یک دختر نوجوان اما نابیناست و انصافا بازی خوبی ارایه داده. کارگردان توانسته بدون آنکه بخواهد از حس ترحم مخاطب در جهت همدردی با شخصیت نابینا سوءاستفاده کند، ما را با جهان این دختر همراه کرده و زیست او را به زیست مخاطب پیوند زده. در این راه پوآتیه یکی از بهترین رلهای عمرش را ایفا کرده تا کاری ماندگار به دست آید. همچنین خوب است از همراهی موسیقی متن فیلم یاد کرد که به عهده جری گلداسمیت
(Jerry Goldsmith) است و این نوای هنری، بسیار دلنشین روی اثر نشسته و تاثیر زیادی در لحظات احساسی فیلم گذاشته. الیزابت هارتمن (Elizabeth Hartman) در نقش دختر نابینایی است به نام سلینا که با دستانی که هنوز عصایی برایش تدارک دیده نشده به دنبال یک دوست میگردد تا پیش از هر نیاز معمولی، دوای درد تنهاییاش باشد و او را به خوبی درک کند؛ البته باید به بازی روان شلی وینترز (Shelley Winters) هم اشاره کرد که در نقش رزان، مادر بیقید و بند این دختر است. شرایط وخیمی برای سلینا در خانه حاکم شده و از نگاه عاطفی به این دختر خبری نیست چه از سوی مادر ناهموارش یا از سوی پدربزرگ دایمالخمرش. به جای آن، بیشتر صدای فریاد و ستیز و پرتاب اشیا از این خانه محقر به گوش همسایگان میرسد. در این فضای خاکستری و آزاردهنده، نقش پرمسوولیتی به سیدنی پوآتیه داده شده تا زنگ آن بزنگاه دراماتیک فیلم به صدا درآید. این بازیگر، بیسبب برای این نقش حساس برگزیده نشده، زیرا گای گرین کارگردان سرد و گرم چشیدهای است و میداند که هر نوع ریسکی میتواند کلیت فیلم را به نابودی بکشد. این است که به سراغ پوآتیه میرود و این سیاه دوستداشتنی برای ایفای نقش خود سنگ تمام میگذارد تا الگویی برای همه بازیگران نوجویی شود که پا به کمپانیهای بزرگی میگذارند و از همه مهمتر آنکه افتخاری در تاریخ سینما برای جامعه سیاهپوستان سراسر دنیا شود. حقیقت این است که سیدنی پوآتیه با آثار جذاب خود، دوستدارانش را ترک نگفته و هر از گاهی میتوان او را در مدیوم گوناگونی تماشا کرد.
دیدگاه تان را بنویسید