ارسال به دیگران پرینت

خشم | اجتماع | زندگی | جوانان

یک زندگی به این جوانان بدهکارید!

این کشور به جوانان و به همه ما یک زندگی دیگر بدهکار است، یک زندگی معمولی، یک زندگی که بشود اسمش را زندگی گذاشت!

یک زندگی به این جوانان بدهکارید!

این کشور یک زندگی به جوانان بدهکار است؛ یک زندگی عادی که در آن جوانان می‌توانستند شاد باشند، می‌توانستند بی‌دغدغه به دانشگاه بروند، می‌توانستند پس از فارغ‌التحصیلی به سر کاری بروند تا دانش خود را در آن‌جا به کار گیرند و لذت ببرند از تلفیق علم و عمل. شغلی داشته باشند که دست‌شان توی جیب خودشان باشد و هر روز برای گرفتن کرایه تاکسی و خرید چای و قهوه و... جلوی پدر و مادر سر خم نکنند و شرم‌زده نباشند!

شغلی که آخر ماه با حقوقش می‌توانستند برنامه سفر با دوستان را بچینند و درباره تفریح در مناطق زیبا و دیدن جاهای تاریخی و... با هم صحبت کنند، شوق خرید داشته باشند و صدای پیامک واریز حقوق به حساب‌شان آنها را ذوق‌زده کند، روز تولد پدر و مادر یا خواهر و برادر کوچک‌تر با خرید یک کادوی خوب آن‌ها را غافلگیر کنند، امنیت مالی داشته باشند و چه‌بسا اگر والدین هم احتیاج به کمک داشتند، کارت بانکی‌شان را با غرور بدهند تا بگویند روی آنها هم می‌شود حساب کرد.


این کشور یک زندگی به جوانان بدهکار است؛ تا وقتی شرایط اقتصادی‌شان روبراه شد و عاشق ‌شدند، به طور جدی به ازدواج فکر کنند و لذت تشکیل خانواده را در همان جوانی بچشند، نه این‌که این‌قدر سردرگم نباشند که از یک طرف عشق خود را پیدا کرده و از طرفی آه در بساط برای ازدواج نداشته باشند و حسرت رسیدن به یار را بکشند تا بالاخره قیچی بلاتکلیفی و سردرگمی نخ‌های ارتباط عاطفی را پاره کند و بدانند آخر هر ماجرای عاشق و معشوقی و دوست داشتن، پایانی خوش نیست و به وصال و آرامش و ازدواج ختم نمی‌شود.

این کشور به جوانان یک زندگی بدهکار است؛ که راحت بروند دنبال فکر و اعتقادی که دارند، کتاب‌هایی بخوانند که می‌پسندند، فیلم‌هایی ببینند که به آن علاقه دارند، و بحث‌هایی کنند که به هیجان‌شان می‌آورد، به هنر و تفریحی بپردازند که دوست دارند؛ آن هم بی‌دغدغه و بدون ترس از عواقب و گرفتاری‌های بعدی!


این کشور به جوانان یک زندگی بدهکار است؛ که خانه خریدن برایشان رویا نباشد، با دیدن ماشین دیگران حسرت نخورند، نداشته‌های حداقلی‌شان کوه عُقده نشود، دست‌های خالی پدر و مادر عذاب‌شان ندهد، هر روز گوش به اخبار ندهند که آیا تحریم دیگری اضافه شده و یا مذاکرات می‌خواهد به سرانجامی برسد، این همه منتظر نباشند که بالاخره کی اوضاع کمی آرام می‌شود تا اقتصاد بالاخره تکانی بخورد و نفتی به فروش برسد و دلاری آزاد بشود و در کنار ولخرجی‌ها و تامین هزینه‌های گزاف خارجی و داخلی و دولتی، بالاخره چیزی هم تهش بماند تا شاید شغلی برای آنها ایجاد شود و خستگی سال‌ها به‌دنبال شغل گشتن و هر بار نه شنیدن، از تن‌شان به‌در رود و دست‌شان به یک شغل واقعی و آبرومندانه بند شود.
این کشور یک زندگی به جوانان بدهکار است؛ تا سال‌های سال شب با رویای شیرین مهاجرت نخوابند و صبح با فکر تلخ نتوانستن از خواب بیدار نشوند و همه این سال‌ها زندگی موقتی داشته باشند، تا تمام فکر و ذکرشان این نباشد که آیا بالاخره فرصت مهاجرت پیدا شود یا نشود. این همه حرص از دست دادن فرصت‌های اندک را نخورند و با اعصابی خراب و روانی رنجور روزها را تکراری و بی‌انگیزه و خسته کننده پشت سر نگذارند.


این کشور یک زندگی به جوانان بدهکار است؛ از خوبی شنیدن و خوب دیدن، آرامش و آسودگی را بدهکار است. این‌که مجبور نباشند به صورت رگباری خبر فلان اختلاس کلان و فساد مالی و... را بشنوند، کودکان کار و پیرهای تا کمر خم شده در سطل‌های زباله را نبینند، وعده‌های پوچ و ناکارآمدی مسوولان و اخبار اعصاب‌خوردکن رسانه‌های رسمی را تحمل نکنند تا به جای شکوفه‌ی مثبت‌اندیشی، بذر خشم در وجودشان ریشه نزند!


این کشور یک زندگی به جوانان بدهکار است؛ یک زندگی و یک جوانی حتی به همه‌ی میانسالان و سن و سال‌دارانی که زیر بار سنگین همه‌ی این مشکلات، جوانی‌شان را باد برد! این کشور به جوانان و به همه ما یک زندگی دیگر بدهکار است، یک زندگی معمولی، یک زندگی که بشود اسمش را زندگی گذاشت!

 

 
 

 

منبع : عصر ایران
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه