گفتگو با سید محمد غرضی
کجا با مرحوم هاشمی رفسنجانی آشنا شدید؟
سال 42 آقای هاشمی در جریان اتفاقات 15 خرداد توسط ساواک دستگیر شد و پس از آزادی به دعوت آقای طالقانی به مسجد هدایت آمد و در منبر به سخنرانی پرداخت و من پای منبر ایشان بودم. از همان جا رو در رو با هم آشنا شدیم. دیگر ارتباطی با ایشان نداشتم تا سال 57 که با مرحوم بهشتی آمدند بیروت و مهمان مرحوم امام موسی صدر شدند، من هم آنجا دعوت شده بودم و مجدداً ایشان را ملاقات کردم.
در حوزهی سیاست چقدر با ایشان برخورد و همکاری داشتید؟
سال 58 من در دفتر حضرت امام مشغول به کار بودم. آن زمان امور کشور به شورای انقلاب سپرده شده بود و آقای هاشمی وزیر کشور بود. یک روز ساعت 5 صبح ایشان آمد دفتر و گفت میخواهم امام را ببینم. گفتم تا ساعت 7 صبر کنید تا شما را بپذیرند. بعد از این که ایشان رفته بود نزد حضرت امام، گفته بود وضعیت خوزستان به هم ریخته است، ما به هر شخصی که میگوییم مسئولیت استانداری خوزستان را بپذیر، زیر بار مسئولیت نمیرود و قبول نمیکند. ببینید آقای غرضی این مسئولیت را میپذیرد؟ امام من را صدا زدند و رفتم خدمت ایشان. فرمودند شما میروی خوزستان؟ گفتم اگر دستور شما باشد حتماً اطاعت میکنم. امام فرمودند پس شما به عنوان استاندار به خوزستان برو و در بهمن ۵۸ استاندار خوزستان شدم.
پس از آن چطور؟ ظاهراً گفته بودید ایشان دو مرتبه مانع نخستوزیری شما شده بودند. درست است؟
بله. در دورهی اول که ایشان رئیس مجلس بودند، من به عنوان گزینهی نخستوزیری معرفی شدم، اما ایشان رفتار حزبی داشتند و میدانستند من حرف گوش نمیدهم و مستقل عمل میکنم. برای همین مانع انتخاب من شدند و آقای موسوی انتخاب شدند. دورهی بعد هم که خودشان رئیسجمهور بودند به همین صورت بود. من البته در آن دوره وزیر پست و تلگراف بودم و خدا را شاکر هستم که توانستم خدمات بسیاری در این زمینه به جامعه ارائه کنم.
روشهای آقای هاشمی در ادارهی کشور مورد قبول شما بود یا به آن انتقاد داشتید؟
در ادارهی کشور چندان با هم اتفاق نظر نداشتیم. در تمام حوزهها از جمله برق و گاز و نفت و تلفن و پست و غیره، من همیشه معتقد بودم که باید از مردم در تامین سرمایهی ورود تکنولوژی به کشور کمک گرفت و خدمات را به خودشان بازگرداند تا روند پیشرفت و توسعهی کشور متوقف نشود. همانطور که برای ورود تلفن همراه به کشور، اولین محمولهای را که وارد کردم، خود مردم استقبال کردند، خریدند، و هزینهی محمولههای بعدی تامین شد و تا پایان دورهای که وزیر مخابرات بودم، اکثریت مردم به خدمات تلفن همراه دسترسی پیدا کردند و امروز هم که انواع سیمکارت با ارزانترین تعرفهها در دسترس پیر و جوان قرار دارد. در سایر حوزهها مثل نفت و برق و گاز و نظام مهندسی هم به همین صورت عمل کردهام. برق سراسری شد، گاز سراسری شد، نظام مهندسی تاسیس شد، پستبانک و فرودگاه بینالمللی پیام تاسیس شد، هزاران روستا تجهیز شدند، و همه را به همین روش اداره میکردم. اگر میخواستیم صبر کنیم تا دولت برود بودجه تامین کند و بیاید برای مردم خدمات ارائه بدهد، باید سالها عقب میافتادیم و آرزوی دست یافتن به تکنولوژیِ روز، به دل مردم میماند. چه بسا که همان بودجه هم در غالب مالیات و غیره از خود مردم گرفته شده است و من با این روشها مخالف بوده و هستم. من در هر حوزهای که خدماتی را ارائه دادم، صادقانه از خود همین مردم کمک گرفتم و با پیشرفتی که حاصل شد، ثمره را به خودشان برگرداندم.
شما معتقد بودید آقای روحانی با حمایت ایشان به ریاستجمهوری رسید. ماجرا چه بوده است؟
بله سال 92 آقای هاشمی تایید صلاحیت نشدند، اما بنده و آقای روحانی تایید شده بودیم. آقای هاشمی برای من پیغام فرستادند تا در واقع وارد حذب بشوم و مورد حمایت قرار بگیرم. که نپذیرفتم. آقای روحانی پذیرفتند و به پشتوانهی آقای هاشمی و اصلاحطلبان به ریاستجمهوری رسیدند.
چه شد که آقای هاشمی وارد جبههی اصلاحطلبان شدند؟
تا وقتی حضرت امام بودند، موقعیت آقای هاشمی متفاوت بود. بعد از رحلت حضرت امام ایشان تغییر جهت دادند. به هر حال ایشان شخصیتی انقلابی بودند و ما از ایشان خاطرات بسیاری در ذهن داریم. روحشان شاد باشد.
پرسش و پاسخ با سید محمد غرضی
خاطرات سید محمد غرضی از شهید فلاحی
خاطراتی از شهید ولی الله فلاحی به روایت سید محمد غرضی.
خاطرات سید محمد غرضی از شهید فلاحی
به گزارش خبرنگار 55آنلاین به نقل از سید محمد غرضی:
اردیبهشت سال 58 من فرماندهی سپاه بودم. بسیاری از فرماندهان ارتش رژیم شاهنشاهی بعد از انقلاب زندانی شده بودند. آقای موسوی اردبیلی به من گفتند که آقای فلاحی در زندان هستند؟ اگر هستند به ایشان کمک کن. گفتم باید بپرسم. پرسیدم و دیدم ایشان در زندان هستند و کمک کردم تا از زندان آزاد شوند. از آنجا رفاقتی بین ما شکل گرفت.
ایشان در دورهی آقای بنیصدر فرماندهی ارتش شد. من هم استاندار بودم. خیلی به هم نزدیک شدیم. چند خاطرهی خیلی قشنگ از آن زمان در خاطر من است.
سوسنگرد برای بار دوم محاصره شده بود. شهید فلاحی آمدند دفتر من و گفت من امکاناتی دارم که میتوانم کمک کنم. ایشان گفت لشکر 92 اهواز یک مقدار امکانات توپخانهای دارد. گفتیم بعد از نماز صبح گردان را برداریم و برویم به جنگ عراقیها. صبح اول وقت من و فلاحی رفتیم و به دنبالمان یک گروهی از لشکر که مجهز بودند آمدند و نیروهای مردمی هم آمدند و رفتیم ابوحمیظه. خارج از شهر سوسنگرد یک مدرسه بود. در آنجا مستقر شدیم و شروع کردیم به تیراندازی به سمت نیروهای عراقی. شهید فلاحی به من گفتند تا چند دقیقهی دیگر بیشتر زنده نیستم. بیا یک سیگار بکشیم. سیگار را کشیدیم و همین که تمام شد، یک دفعه دیدیم عراقیها فرار کردند و رفتند و محاصرهی سوسنگرد شکسته شد. زنگ زدم به سلطانی فرماندار سوسنگرد که ایشان هم شهید شد. گفتم چه شد چرا عراقیها فرار کردند؟ گفت بله، مردم ریختند داخل سوسنگرد و همین باعث شد عراقیها فرار کنند.
البته تعداد قابل ملاحظهای از عراقیها هنوز در شهر بودند و فقط ابزارهای تانک و توپ جنگی عقبنشینی کرده بودند. عراقیهای داخل شهر را دستگیر کردیم و با احترام از ابوحمیظه تا اهواز آوردیم. من هم همراهشان بودم. فلاحی هم رفت تلفن بزند به حضرت امام که بگوید سوسنگرد آزاد شده است.
خاطرهی دیگر این بود که با آقای فلاحی سوار هلیکوپتر بودیم و از دزفول میرفتیم طرف جبهه. توی هلیکوپتر دیدم صدای مسلسل میآید. برگشتم و دیدم آقای فلاحی دست مبارکش را گرفت سمت لولهی مسلسل محافظش و آن را به سمت آسمان و سقف هلیکوپتر هدایت کرد. سقف هلیکوپتر سوراخ شد اما به ما آسیبی نرسید و خطر از سرمان گذشت. معلوم نبود مسلسل چرا شروع به تیراندازی کرده ولی ایشان خیلی به آرامی این جریان را از سر بنده و خودش برطرف کرد.
آقای فلاحی دیدگاه جالبی دربارهی جنگ داشت. ایشان میگفت جنگ فقط چهرهی خشن ندارد. به دنبال جنگ رشد ملی و اجتماعی بسیار قوی نیز اتفاق میافتد. مثلاً ژاپن و آلمان در جنگ اول و دوم شرکت کردند. الان آلمان دارد اروپا را اداره میکند و ژاپن جنوب شرقی آسیا را. دیدگاه جالب و منحصربهفرد ایشان دربارهی جنگ همیشه در خاطر من ماندگار است.
به نظر من ایشان یکی از شخصیتهای خاص و تکرارناشدنی ارتش بودند. شخصیت دیگری مثل آقای فلاحی در ارتش نداشتیم. ایشان هم متخصص در امور بودند، هم سربازدار و هم سادهزیست. من شخصیتی مثل مرحوم فلاحی نمیشناسم.
سپاس
جنگ با تمام بدیهاش بسیار زیباست و جنگ است که قدر امنیت و آرامش را میفهمیم و جنگ است که کاستی وضعف را پیدا میکنیم و چون در درجانگ حاجت هیچ استخاره نیست پور تلاش میشویم و حس ناموس پرستی و خاک وطن باعث نزدیک شدن دلها و وحدت در رفتارو کردارو کلمه میشود و اینکه ایمان به خدا و مقاوت و صبر و شکیبایی باعث به وجود آمدن نیروهای مردمی بسیج و سپاه سرافراز گردید و پدیدهای چون سردارقاسم سلیمانیها که کم نیستن شود .و ولایت و رهبری را سپاس دارم چون حقیقت بر گردن تمام امت اسلام و ایران ..زنده باد ایران