دی 97 ناپدید شدن زنی 50 ساله از سوی خواهران و برادرش به پلیس اعلام شد. وقتی مأموران تحقیقاتشان را آغاز کردند، مشخص شد آخرین بار تلفن همراه این زن در محدوده خانه همسر سابقش در منطقه افسریه تهران آنتن دهی داشته است.
وقتی همسر سابق این زن برای تحقیق و بازجویی به اداره آگاهی منتقل شد، مرد 76 ساله به قتل اعتراف کرد و گفت: به خاطر اختلاف خانوادگی او را به قتل رساندم و با کمک پسرم جسد او را تکه تکه کردیم و در کیسه گذاشتیم و به درهای در خارج از شهر انداختیم.
پس از آن مأموران به محل اعلام شده رفتند اما هیچ اثری از جسد پیدا نکردند.
در ادامه پسر متهم نیز بازداشت اما وی منکر دخالت در این ماجرا شد و با توجه به اینکه مدرکی مبنی بر همدستی وی با پدرش در این جنایت به دست نیامد، او را با قید کفالت آزاد کردند.
در حالی که تحقیقات در رابطه با کشف جسد بینتیجه مانده بود، پرونده متهم و پسرش با صدور کیفرخواست به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای جلسه و پس از قرائت کیفرخواست توسط نماینده دادستان، چهار خواهر و یک برادر مقتول، یک به یک به جایگاه رفتند و درخواست قصاص کردند.
برادر مقتول به قضات گفت: متهم مدتی قبل خواهرم را طلاق داده بود اما چون خبردار شده بود که خواهرم پاداش بازنشستگیاش را گرفته با اغفال خواهرم او را به منزلش کشانده و پس از آن هم مرتکب قتل شده و با همدستی پسرش خواهرم را سر به نیست کردهاند. من و 4 خواهرم خواهان اشد مجازات برای متهم و پسرش هستیم و به هیچ وجه هم گذشت نمیکنیم.
پس از آن وکیل اولیای دم به جایگاه رفت و گفت: بررسی تلفنهای این پدر و پسر نشان میدهد که آنها روز حادثه تماسهای طولانی با هم داشتهاند. متهم در اظهاراتش عنوان کرده که کارت عابربانک مقتول را از خودش گرفته و چند ماهی از آن استفاده میکرده که این کذب محض است چراکه یک هفته پیش از ناپدید شدن مقتول او خودش از کارت بانکی اش استفاده کرده است.
وی در ادامه افزود: این مرد 76 ساله توانایی ارتکاب قتل و تکه تکه کردن مقتول را نداشته و من معتقدم وی برای نجات پسرش این قتل را گردن گرفته است وگرنه پسرش نیز در این جنایت با او همدست بوده و درخواست اشد مجازات را برای هر دو آنها دارم.
پس از آن متهم به جایگاه رفت و ضمن رد اتهام قتل عنوان کرد: من از سال 91 با مقتول آشنا شدم. 2 بار عقد کردیم و از هم جدا شدیم اما چند باری هم او را صیغه کردم.
آخرین بار وقتی او عقد موقت من بود و در خانه من زندگی میکرد یک روز که در خانه نبودم به من زنگ زد و گفت میخواهم بروم هرچه اصرار کردم که صبر کن تا من بیایم قبول نکرد و رفت. یکی از همسایههای ما او را دیده که سوار یک پراید شده و رفته است. من نه او را به قتل رساندم و نه از سرنوشت او خبری دارم.
قاضی از متهم پرسید: چرا مدام در حال طلاق گرفتن و عقد کردن بودید؟
متهم گفت: نمیدانم هروقت جدا میشدیم از من میخواست صیغهاش کنم و با من زندگی کند و من هم قبول میکردم.
قاضی از متهم پرسید: چرا کارت عابربانک مقتول دست شما بود که متهم جواب داد: ما یک حساب مشترک داشتیم و تصمیم گرفته بودیم با جمع کردن پول هایمان بچهای را به سرپرستی قبول کنیم البته بیشتر پولها مال خودم بود.
قاضی در ادامه پرسید: طبق اعلام تشخیص هویت و مأموران آگاهی در منزل شما و کف خودرو آثاری از خون دیده شده است، چه توجیهی برای آن دارید؟
متهم وجود لکه خون را رد کرد و منکر آن شد.
در ادامه قاضی به متهم گفت که شما در همان مرحله اول بازجویی در اداره آگاهی به صراحت اعلام کردی که پس از وارد کردن چاقو به گردن مقتول او را کشتهای.
متهم گفت: من حرفهای قبلیام را قبول ندارم چون مجبور به اعتراف شدم.
قاضی گفت: در مرحله دادسرا هم اعتراف کردی آنجا که دیگر مجبور نبودی؟ متهم گفت: حواسم نبود!
در این لحظه قاضی گفت: وقتی زمان اعتراف کردن مدعی هستی حواست نبوده، ما از کجا بدانیم حالا که اتهامت را رد میکنی حواست هست؟! که متهم سرش را پایین انداخت و سکوت کرد.
در ادامه پسر متهم هم به جایگاه رفت و گفت: من هیچ نقشی در ماجرای قتل نداشتم. فقط یک بار پدرم کارت عابربانک مقتول را به من داد تا مبلغی پول از آن بردارم و من چون فکر میکردم خودش کارتش را به پدرم داده به موضوع شک نکردم.
با پایان اظهارات دو متهم و وکیل آنها، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
دیدگاه تان را بنویسید