باور عمومی بر آن است که طالبان به دلیل عمل و استناد به اصل جهاد، در زمره جنبش های بنیادگرای اسلامی به شمار می آید. بر خلاف این باور، به نظر می رسد ساختارهای قومی پشتون، یکی از عوامل مهم تاثیرگذار بر ظهور طالبان در دوره معاصر به شمار می آید که کمتر بدان توجه شده است. طالبان به دلیل آنکه ریشه در فرهنگ و جامعه قبیله ای پشتون های افغانی دارد، دیدگاه ها و انگیزه های آنها تا حد بسیاری الگوها و ارزش های فرهنگی محیط اجتماعی پشتون را انعکاس می دهد. تفوق طلبی، اسطوره عصبیت و اصول پشتون والی، از جمله مولفه های مهم پشتونی است که بر طالبان و فرایند پیدایش آن تاثیرگذار بوده است. زوال جدید هژمونی طولانی مدت پشتون ها، احساس سرخوردگی شدیدی را میان آنان به وجود آورده است. این عقده حقارت، هویت جمعی آنان را با چالش مواجه نمود. این امر رادیکالیزه شدن پشتونیسم و ظهور آن در قالب جنبش افراطی طالبان را به همراه داشت. اما این تفاوت های فرهنگی و عملکرد پشتون ها در قالب طالبان چه چالش هایی برای ایران و در خود افغانستان خواهد داشت؟
پشتونها بیش از ۴۰ درصد جمعیت افغانستان، یعنی اکثریت قومی این کشور را تشکیل میدهند. آنها اکثراً مسلمان سنی هستند و به زبان پشتو صحبت میکنند. این قوم از قرن ۱۸ میلادی به طور منظم دولت و ارتش را در کنترل خود داشته است.
غالب اعضای طالبان که پس از دوران اول حکومتشان در فاصله سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ میلادی امروز برای دومین بار قدرت را در دست گرفتهاند، پشتون هستند. دو رئیس جمهوری قبلی تحت حمایت ایالات متحده در افغانستان، یعنی حامد کرزی و اشرف غنی نیز از این قوم بودند.
موقعیت برتر پشتونها که محل سکونت عمده آنها در منطقهای هلالی شکل از مرز پاکستان تا مرز ایران در شرق و جنوب کشور گسترده است، معمولا حس انتقاد و نارضایتی سایر اقوام را برمیانگیزد زیرا اینان در برابر قوم پشتون، خود را از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به حاشیه رانده شده میبینند.
آنچه که در خصوص تنوع قومیتی در افغانستان اهمیت دارد این مسئله است که پشتون ها به نوعی خود را فراموش شده میدانند و میخواهند در قالب طالبان قومیت از دست رفته خود را در قالب بنیاد گرایی و طالبان به صحنه ظهور بکشانند. از سوی دیگر پشتون ها خواهان یکدست سازی قومیتی در این کشور هستند و این سیاست را زمان طولانی ای است که در پیش گرفته اند اما با توجه به اینکه طالبان در عرصه بین الملل توانایی ظهور ندارد و جامعه جهانی با آن مخالف است، کمی دستیابی به آن بعید به نظر میرسد. از سوی دیگر در درگیری های اخیر نیز ضدیت پشتون ها با فارس زبان ها در افغانستان به خوبی دیده میشود
مسئله ای که پای ایران را به منازعات قومی افغانستان باز میکند. یکی از سیاستهای اجرای هژمونی قومی بر قطع کردن ارتباطات و مناسبات زبانی و فرهنگی اقوام دیگر با کشورهای دیگر است و بر همین مبنا سیاست فارسیستیزی و جدا کردن فارسی و دری از یکدیگر مطرح بوده است.
نکته دیگر در خصوص وارد شدن پای ایران به این مسئله، بحث مذهب است. اکثریت پشتون ها همانطور که گفته شد سنی مذهب هستند و ایرانی ها و فارس زبان های افغانستان که شیعه هستند، با توجه به تلاشهای پشتون ها و طالبان بر پارامتر های قومیتی که یکی از آنها را میتوان به همین مذهب اشاره کرد، این قضیه را دچار تنش میکند. از سوی دیگر انچه به راحتی میتوان در مورد طالبان و پشتون ها گفت این مسئله است که حس سرخوردگی موجود در پشتون ها، مذهب سنی آنها و فارسی ستیزی، آنها را به سمت بنیاد گرایی کشانده است، قضیه ای که با توجه به مذهب شیعه ایرانی، مهاجرت افغان ها و به خصوص پشتون ها به ایران، چالش تهدید کننده ای برای ایران است.
آنچه که در اینجا برای ایران مهم است، حل کردن مسئله پشتون هاست، پشتون هایی که در قالب مهاجران مختلف وارد ایران شده و مدتی کار میکنند و سپس به افغانستان بازمیگردند و علیه شیعه و فارس زبان ها به قول خودشان جهاد میکنند. اتخاذ سیاست های شدید مرزی برای جلوگیری از ورود افغان های بی هویت و همچنین شناسایی افغان های بدون برگه های هویتی و هویت نامشخص در ایران که در اصل پس از بازگشت به افغانستان تبدیل به غول های بی شاخ و دم طالب شده و شیعه کشی و فارس کشی میکنند، میتواند در بهبود وضعیت تنش زای قومی در ایران و افغانستان کمک کند. طالب ها فارس ستیز نیز هستند. حتی در مکالمات لو اخیر درگیری های اخیر پنجشیر، طالبان خواهان مقابله فارس ها با فارس ها بودند که بتوانند پشتون ها را از این طریق نجات دهند.
دیدگاه تان را بنویسید