مترجم: مینا شهری
برای «رفتار سمی» یا «والدین سمی»، تعریف واضح و مشخصی وجود ندارد، زیرا این اصطلاح در حوزهی
روانشناسی بالینی نیست. اما معمولاً تشخیص رفتارها یا روابط سمی چندان سخت نیست.
والدین سمی ممکن است آسیبهای جبرانناپذیری به فرزندان خود وارد کنند و در نهایت نیز بین آنها و فرزندشان فاصله بیاندازند.
با این حال، گاهی برخی از عادات و رفتارها، به ظاهر سمی نیستند، اما همچنان آسیبزنندهاند. با در نظر داشتن این نکات، در ادامه پنج عادت سمی نسبتاً رایج در میان والدین را با هم بررسی میکنیم. در بسیاری از موارد، والدین از وجود این عادتهای رفتاری در خودشان کاملاً ناآگاه هستند.
⦁ داد زدن
همهی والدین ممکن است گاهی صدایشان را بالا ببرند، به ویژه در شرایط فعلی که کرونا آسیبها و چالشهای بسیاری برای خانوادهها ایجاد کرده است. اما وقتی این فریادها از حالت عادی خارج شده و افراطی میشود، میتواند آسیبهای بسیاری به فرزندان و روابطشان با والدین وارد کند.
پگ استریپ، نویسندهی کتاب «کلیدهای شناخت و رفتار با دخترها» میگوید: «خیلی مهم است که والدین تفاوت میان لغزش و رفتار اشتباه را تشخیص دهند. درجوامع ایدهآل، هیچکس بر سر کودک فریاد نمیکشد، اما کسی هم نمیتواند ادعا کند که هرگز مرتکب چنین خطایی نشده. اما خیلی تفاوت دارد که این رفتار اشتباه تنها یک بار و بر اساس یک لحظه غفلت صورت گرفته، یا مدام در حال تکرار است. آیا بعد از این اشتباه، والد به فرزندش گفته "متاسفم که داد زدم، بیا درموردش حرف بزنیم." یا به اشتباه خودش ادامه داده و پافشاری کرده است تا به اصطلاح اقتدار خودش را حفظ کند.»
در برخی موقعیتها داد زدن مفید و موثر است، مانند زمانی که کودک کار خطرناکی انجام میدهد و باید فوراً با فریاد بلند توجه او را جلب نموده و متوقفش کنید. اما اگر داد زدن به یک عادت رفتاری و تربیتی تبدیل شود، نه تنها موثر نیست، بلکه عزت نفس کودک را از بین برده و او را به سمت رفتارهای پرخاشگرانه سوق میدهد.
وقتی تمایل دارید سر فرزندتان داد بزنید، هر کاری لازم است انجام دهید تا این تنش از درونتان خارج شده و آرام شوید. از کودک فاصله بگیرید تا بتوانید دوباره تمرکز کنید. اگر در آن لحظه کودک را چند دقیقه تنها بگذارید و مکالمه را متوقف کنید، بهتر از این است که با رفتار پرخاشگرانه به او آسیب وارد کنید.
⦁ مقایسهی خواهر و برادرها
وقتی صاحب چند فرزند هستید، از همان ابتدا میتوانید به راحتی تشخیص بدهید که آنها تشابه و تفاوتهای زیادی با هم دارند. حتی ممکن است این تفاوت در دوران جنینی نیز آشکار باشد و هر کدام از فرزندان نوع ضربات و حرکات و رشدشان در شکم مادر، منحصر به فرد باشد.
اما مقایسهی
کودکان حتی در مسائل کوچک و به ظاهر بیاهمیت، میتواند به آنها آسیب بزند.
به گفتهی استریپ: «اگر بیش از یک فرزند دارید، لطفاً آنها را در مقابل خودشان و با هدف ایجاد انگیزه و نظم، مقایسه نکنید. این رفتار در میان والدین بسیار رواج دارد و برای آن درمانهای متفاوتی در روانشناسی ارائه شده است.»
هر کدام از فرزندان تواناییهای منحصر به خود را دارند. سعی کنید آنها را با خودشان و گذشتهی خودشان مقایسه کنید و روند پیشرفت آنها را بر اساس عملکردی که خودشان داشتهاند، بررسی نمایید.
⦁ برچسب زدن
همانقدر که مقایسهی کودکان میتواند یک رفتار واقعاً سمی باشد، برچسب زدن به کودکان به عنوان بچهی خوب یا بد، نیز مضر و آسیبزننده است. این برچسبها ممکن است در باور کودک درونی شده و تغییر آنها در آینده بسیار مشکل باشد. متخصصان هشدار میدهند که حتی برچسبهای مثبت نیز میتوانند تا حدی سمی و مشکلساز باشند. مثلاٌ وقتی میگوییم «تو نابغهای»، به او القا میکنیم که فقط به خاطر عملکرد مغزیاش در آزمون نتیجهی خوبی گرفته و تلاش او را نادیده گرفتهایم. یا وقتی به او میگوییم «تو ذاتاً ورزشکاری»، به او القا میکنیم که اگر توانایی جسمی طبیعی و ذاتیاش نبود، به این هدف نمیرسید. بنابراین اگر دفعهی بعد فرزندمان از پس این چالشها برنیاید، گیج و دلسرد شده و توانایی خودش را زیر سوال میبرد. «اگه نابغهام، پس چرا شکست خوردم؟»
در عوض سعی کنید به صورت توصیفی از او تعریف کنید. تلاش کنید کارها و دستآوردهای روزانهی او را مثبت ارزیابی کنید و آنها را عمداً بیان کنید: «من دیدم به خواهر و برادرت کمک کردی که اون کار رو انجام بدن. این نشون میده که تو خیلی مسئولیتپذیری.» یا «دیدم امروز چقدر تلاش کردی، به تلاشت افتخار میکنم.»
⦁ سرکوب احساسات
یکی از مهمترین وظایف والدین، کمک به رشد هوش هیجانی یا EQ در فرزندانشان است. هوش هیجانی به کودک میآموزد که احساسات خود را شناسایی نموده و آنها را نامگذاری و تعریف کند. اگر کودک از والدین خود این پیام را دریافت کند که باید احساسات را در وجود خودش سرکوب کند یا از بیان آنها خودداری نماید، هوش هیجانیاش
رشد نمیکند. این کودکان در دوران بزرگسالی حتی در کوچکترین مسائل هم نمیتوانند احساس خود را ابراز کنند و ممکن است دچار عصبانیت، حسادت یا دورویی شوند.
اگر به کودک بگوییم نشان دادن احساسات یا
گریه کردن کار بدی است، به او الهام کردهایم که باید احساسات را در وجود خودش سرکوب و نابود کند و آنها را نادیده بگیرد. در عوض به فرزندتان تاکید کنید که احساسات او طبیعی است و به او یاد بدهید که چطور باید آنها را مدیریت کند.
مثلاً اگر فراموش کردهاید وسیلهی مورد نیازی را از فروشگاه خریداری کنید، بگویید: «من الان خیلی ناراحتم. آخه یادم رفته
شیر بخرم. خیلی لازم داشتیم.» سپس، بعد از اینکه احساس خود را بیان و وجود آن را تایید کردید، میتوانید با رفتارتان مهارتهای حل مسئله را به کودک آموزش بدهید. مثلاً بگویید: «من باید چند تا نفس عمیق بکشم تا آروم بشم. بیشتر وقتها این کار حالم رو بهتر میکنه.»
به کودک یاد بدهید احساسات خود را درک نموده و درمورد آنها صحبت کند.
⦁ گفتن جملاتی مثل : «تو همیشه/هرگز فلان کار را میکنی/نمیکنی.»
اینکه به بچهها بگوییم همیشه کارهای خاصی را انجام میدهند یا کارهایی را هرگز انجام نمیدهند، نه تنها مفید و موثر نبوده، بلکه میتواند رفتاری سمی و آسیبزننده باشد. در عوض بهتر است رفتارهای موردنظرتان را به صورت عملی و با رفتار و کردار خودتان به آنها آموزش بدهید. علاوهبراین، درخواست خود را به صورت واضح و روشن به کودک بیان کنید و بعد از انجام کار نیز او را تشویق نمایید. مثلاً به جای این که به او بگویید: «تو هیچوقت تکالیفت رو انجام نمیدی.»، به طور واضح از او بخواهید تکالیفش را انجام دهد و بعد از انجام آنها او را تشویق کنید.
یکی دیگر از جملات سمی گفتن «تو من رو ... میکنی.» است. جای سه نقطه میتوانید کلماتی مثل غمگین، دیوانه، عصبانی و غیره را قرار دهید. یا مثلاً ممکن است بگویید: «تو من رو مجبور میکنی سرت داد بزنم.» کودک شما هیچ مسئولیتی در قبال رفتارها و احساسات شما ندارد. بهتر است به جای این که او را مسئول رفتارهای سمی خود بدانید، احساسات خودتان را مدیریت نموده و مراقب رفتارهایتان باشید.
بسیار عالی