روز سیوسوم ورود، که روز ۱۷ ربیعالاول و عید مولود پیغمبر علیهالسلام بود. صبح از خواب برخاستم. حمام رفته، رخت پوشیده، ناهار خورده شد. امروز بسیار بسیار بد گذشت. آخر مشهد و رفتن فردا، هیجان مردم عرضهچی و غیره، مگس، گرما، کثافت، پناه بر خدا [از] خرج پول دادن.
در این بین که میخواستیم به حرم زیارت برویم [و] در حقیقت آنجا سلام بشود، افغانها و غیره، همه در جمعیِ حاجی محمدصادقخان، از روی خریت و جهالت عرض دارند. در دمِ چوببستِ بیرون صحن که داخل بست است چاتمه [۱] زدهاند. معلوم است این حرف چقدر کثیف بدی بود و بسیار بسیار بد گذشت. بعد به یک طوری رفع حرف آنها را کرده، سوار شده رفتم در توحیدخانه به سلام نشسته، پشت به قبر نایبالسلطنه. مثل سلام تحویل بود. امینالدوله مخاطب شده. قدری صحبت شد. از علما هم نشسته بودند. افغانها و سایر نوکرها، خدام و غیره همه بودند. خطیب خطبهی غرایی خوانده، بعد از آن زیارت وداع حضرت را کرده، از راه بازار سوار شده آمدم ارک. در راه آنقدر عرضهچی و گدا و سمج و آفتاب گرم و غیره و غیره بود که انسان بیزار میشد. الحمدلله صحیح [و] سالم از دست عرضهچی و گدا به ارک آمدیم. انشاءالله تعالی فردا صبح میرویم. الحمدلله که خلاص شدیم از دست این مردم.
شب را بعد از شام خوابیدم. انیسالدوله قدری ناخوش بود، نمیآید. انیسالدوله خادمهی حضرت شده است و همچنین اغلبی خادمه شدهاند. شب یوشی بله شد.
پینوشت:
۱- چاتمَه: (ترکی) چند تفنگ را صلیبی و به هم پیوسته، در زمین نصب کردن. (دهخدا)
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تصحیح: مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، صص ۲۷۲ و ۲۷۳.
دیدگاه تان را بنویسید