در پلیس آگاهی مورد رسیدگی قرار گرفت و بدین ترتیب گروهی از کارآگاهان اداره جنایی با استفاده از تجربیات سرهنگ جواد شفیعزاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) وارد عمل شدند و به تحقیق در این باره پرداختند اما همزمان با آغاز تحقیقات پلیس مشخص شد که یکی دیگر از کارگران کارگاه بعد از این ماجرا، محل کارش را ترک کرده و هیچکس از او نیز خبری ندارد. ادامه بررسیها نشان داد: «محمود - الف» (جوان ۳۲ ساله) که اهل تربت جام است، در کارگاه مبلسازی مشغول کار بود و داخل اتاقی در همان کارگاه زندگی میکرد اما «حسین - ک» (کارگر دیگر کارگاه) نیز با او هم اتاق شده بود و هفتهای ۳-۴ روز را در همان اتاق نزد دوست و همکارش روزگار میگذراند و بقیه روزها را به منزل خواهرش میرفت. با وجود این از سوم اردیبهشت که محمود ناپدید شد او نیز از روز بعد دیگر به محل کارش نیامد.
همین موضوع ظن کارآگاهان را برانگیخت و به عنوان یکی از فرضیههای اصلی احتمال وقوع جنایت در دستور کار قرار گرفت. بنابراین گروه ویژه کارآگاهان به فرماندهی سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی) رصدهای اطلاعاتی را برای شناسایی مخفیگاه «حسین-ک» در حالی شروع کردند که از راهنماییها و دستورات ویژه قاضی دکتر حسن زرقانی (قاضی ویژه قتل عمد) بهره میگرفتند. در همین هنگام با شناسایی منزل خواهر حسین در منطقه خواجه ربیع، عملیات دستگیری وی ادامه یافت و کارآگاهان با انجام یک سری فعالیتهای پلیسی و در اقدامی ضربتی او را در تاریکی شب به دام انداختند.
این جوان که ناباورانه به کارآگاهان خیره شده بود، ابتدا ارتکاب هرگونه جرمی را انکار کرد اما وقتی کارآگاهان تصویری از مرد نقابدار را به او نشان دادند که شبانه با پراید «محمود» وارد کارگاه شده بود، دیگر همه چیز را لو رفته دید و به ناچار لب به اعتراف گشود. این متهم ۳۷ ساله در بازجوییهای تخصصی گفت: من بیشتر شبها را در اتاق محمود زندگی میکردم و نزد او می خوابیدم. ما تنها همکار نبودیم بلکه دوستانی صمیمی نیز بودیم و با هم مواد مخدر صنعتی مصرف میکردیم تا این که تصمیم به ترک اعتیاد گرفتیم اما کارگران دیگر مدعی بودند که ما دروغ میگوییم و همچنان مواد مصرف میکنیم.
شب حادثه (سوم اردیبهشت) من طبق معمول نزد محمود رفتم ولی در حالی که خوابم میآمد و چرت میزدم او همچنان حرف میزد؛ به طوری که احساس کردم مواد مصرف کرده است و پرگویی میکند. زمانی که بالاخره خوابید باز هم صدای بلند خروپفهایش اعصابم را به هم میریخت. من هم که مصرف مواد را کنار گذاشته بودم، به هیچ وجه نمیتوانستم صدای خروپفهای او را تحمل کنم! چند بار بیدارش کردم و گفتم، این قدر خروپف نکن! ولی نشد! تا این که خشم سراسر وجودم را فراگرفت و با سنگی که داخل اتاق بود، چند ضربه از پشت به سرش کوبیدم. وقتی جان سپرد خیلی ترسیده بودم، جسدش را داخل پراید خودش انداختم و در سمت بیابانهای اطراف جاده کلات (خلق آباد) دفن کردم. خودرو را هم در منطقه خواجه ربیع کنار خیابان گذاشتم! و... .
با کشف خودروی خونآلود، تلاشها برای پیداکردن جسد ادامه یافت تا این که بعد از ظهر روز گذشته، جسد مقتول نیز از زیر نخالههای ساختمانی بیرون کشیده شد. تحقیقات بیشتر در این باره ادامه دارد.»
دیدگاه تان را بنویسید