الهه محمدی: آن روز، طوفان زده بود به «جهاز». احمد ۳۰ ساله که محلیها اسمش را گذاشته بودند «بپوسمال»، قصد هند کرده بود که طوفان از راه رسید و تن همه را لرزاند؛ جاشوها را، نهمهخوانها و طباخها را. ناخدا گفته بود هفت لنگر بیندازند به آب و «بپوسمال» و جاشوها چشم گفتند؛ هفت لنگر، هر کدام چهارصد کیلو. «میدانی هفت لنگر، هرکدام چهارصد کیلو یعنی چه؟» که دریا هرروز، زحمت است. هر لحظه زحمت است. آخر هم موج آنقدر زد به جهاز که آب آمد بالا. مردان دریا شب را طاقت آوردند. دریا صبر است و طاقت است.
«احمد گورانی» تازه پا به جوانی گذاشته بود که دستش را «نهاد» در دستهای پدرش که بزند به دریا و چندسال بعد بشود ناخدا. که شد. «عروس دریا»، نانآورش بود. دریا صبر است و طاقت است و بخشنده است. «باد که میآمد نمیرفتیم، باد که نمیآمد بار میبردیم. از گوران فرش و زعفران میبردیم به آفریقا، از آبادان میرفتیم به کویت. از بصره خرما میبردیم به هند، از هند زنجبیل و فلفل به بصره. از زنجبار چوب چندل به گوران.» و بعد میآمدیم سه ماه به استراحت در همین ساحل.
ناخدا، ۴۰ سال بادبان بود. ۴۰ سال لنگر بود، سکان و ماهی و آب. ناخدا به آب زنده بود. هنوز هم هست. حتی از ۱۵ سال پیش که رفت اداره کار و گفت دیگر از دریا سیر شده. که «تماشا از ساحل بهتر است.»
ناخدا، یعنی با دریا قهر کردید؟
«قهر با دریا کار ما نیست. فقط خسته بودم. هنوز هم کار میکنم با این لنجها. کارهای کوچک.»
او و عبدالرحیم و صالح، دریانوردان جنوب، حالا نشستهاند به «سیلِ» دریا. به سیل «سمبوک»، «بوم»، «پاکستانی». و احمد، نشسته در غروب گرفته جنوب، کنار ساحل، چشم انداخته در چشم لنجها؛ «ما قدیم میگفتیم جهاز اوزاری. دیگر جهاز اوزاری نداریم. همه شدهاند موتوری. شما حالا بگویید لنج.»
لنجها جا خوش کرده بر آب گوران، ساکت نشستهاند روی عمق کمِ خلیج. خلیج فارس. رفتهاند آفریقا به شنیدن سواحیلی. رفتهاند امارات به تجارت میوه، خرما. که «دریا همینش خوشه، وگرنه همهاش زحمته».
مصوبه امحا
صدای چکش و شباسه و اره دستی. ساحل گوران. کارگاه لنجسازی. کارگاه کمرونق لنجسازی رو به ساحلی شیبدار با عرضی کم، جان پناه لنجهایی است که میخواهند چند ساعتی پهلو بگیرند و دوباره بروند پی روزی، به آب. ساحل حرا، موجشکن لنجهاست. همین هم است که گوران قبل از اینکه جایی باشد برای لنجسازی یا بشود «پارک موزه شناورهای چوبی دریانوردی گوران»، بندری بوده برای کاسبان دریا. لنجها چند ماهی از سال میآمدند به اینجا برای «جداّف» کردن؛ در پهلوی ساحل، این تعمیرکاران بودند که میافتادند به رسیدگی چوبهایی که کیلومترها پهنه دریا را شکافته و پیش رفته بودند و حالا وقت تیمارشان بود. حالا هم نزدیک ۱۰۰ لنج به اینجا رفتوآمد دارند و قدیمیترین لنج گوران ۷۰ ساله است.
جهازهای بادبانی بندر کنگ و لنگه هم با این روستا غریبگی ندارند. آنها هم میآمدند برای مراقبت از صاحب سفرهایشان. گوران خانهشان بود.
ساخت لنج، صنعت باستانی ایران و مردان گوران؛ از همان اول که تکه تکههای چوب را به هم میبافتند و چوبها را کندهکاری میکردند تا قایقی از آن درآورند تا بعد که چوبها را تخته تخته کردند و گذاشتند کنار هم تا لنجهای کوچک و بزرگ بسازند و بیندازند به دریا. اما دیگر خبری از بادبانهای برافراشته بر جهازها نیست؛ موتورهای گازوئیلی جایشان را گرفتهاند. لنجهایی که چند ماه پیش دولت برایشان مصوبهای گذراند به نام «امحای شناورهای سنتی تجاری (چوبی و فایبرگلاس) با ظرفیت کمتر از ۵۰۰ تن». با هدف حذف ابزار قاچاق کالا از دریا، انتقال فعالیتهای غیررسمی به رسمی و تجاری، رونق فعالیتهای کشتیسازی داخلی و خدمات تعمیر و نگهداری آنها و افزایش ایمنی دریایی. حالا بسیاری از شناورهای سنتی و چوبی که دانش و مهارت ساخت آنها چند سال پیش در فهرست میراث ناملموس یونسکو به ثبت رسیده بود، باید تا ۵ سال آینده امحا شوند.
علی اصغر مونسان، وزیر میراث که در آن جلسه غایب بود، بعدا نامهای به اسحاق جهانگیری نوشت برای منصرف کردن دولت از این مصوبه اما خبری نشد که نشد.
جاشوها بیکار میشوند
این تیر خلاصی است برای تن نیمه جان «بوم»ها. برای صنعت شش هزار ساله لنجسازی، بزرگترین هنر دستی ایران. برای «بوم»، محبوبترین مدل لنج دریانوردان جنوبی. لنجی که سر و تهاش مثل هم است تا موج را بشکند. از جهازهای دیگر باریکتر، فشردهتر و چابکتر و تیر خلاصی برای مدل پاکستانی، رایجترین مدل لنج در ایران. لنجهایی برای باربری در دو مدل رجعی و تخم مرغی.
«لنجهایی محبوب عربها که از چند سال پیش خیلیشان را خریدند و بردند به امارات، بحرین، عمان، قطر، کویت.» علی پوزن، مسئول تعاونی موزه دریانوردی گوران در قشم میگوید چندسالی است ساحل گوران شده موزه فضای باز شناورهای چوبی و دریانوردی: «صنعت لنجسازی، صنعتی روبه نابودی و جزو ۱۳ اثر ناملموس ایران است که ثبت یونسکو شده است. گرچه دریانوردی بادبانی ایران حدود ۵۰ سال است که دیگر فعالیتی ندارد. من مدتی پیش در اینستاگرامم نوشتم که اگر از شهرهای بندری هستید و در شهر یا روستایتان لنج باری دارید زیر همین پست برایم بنویسید. یک نفر نوشت که بندر گناوه بالای هزار لنج باری و صیادی دارد. نفر دیگری نوشت پارسیان ۱۰۰ لنج تجاری و ۵۰ صیادی و فرد دیگری نوشته کنگان قریب به ۳۰۰ لنج باری و صیادی دارد که حدود ۵۰ هزارنفر مستقیم و غیرمستقیم از آنها بهره میبرند و ... .همه اقتصاد خطه جنوب دریا با لنج است. اگر این لنجها امحا شوند بسیاری از جاشوها بیکار میشوند، ناخداها، صاحبان لنجها... .»
[قصه لَنج و رنج]
پوزن میگوید در قدیم دریا بیشتر برای جابجایی بار استفاده میشده ولی الان هزینههای ساخت شناورهای چوبی به دلیل تورم و تحریم بسیار بالاست؛ «چوب لنج چوب پرتراکم است و از خارج وارد میشود. در حال حاضر هر متر مکعب چوب ساج، حدود ۱۵۰ الی ۲۰۰ هزار تومان قیمت دارد. دیگر کسی برای جابجایی بار و صیادی چنین هزینهای نمیکند. دولت هم امحای شناورهای چوبی را در دستور کار خود دارد که بسیار جای نگرانی دارد. این صنعت، یک میراث دریانوردی برای کشور است. درست است بخشی از آن به سازمان میراث فرهنگی مربوط میشود اما سازمان بنادر، یکی از متولیان است که باید برای حفظ این میراث اقدام کند. از بنادر سیستان و بلوچستان تا سواحل خوزستان لنجهای زیادی وجود دارد.»
رفیقهای جانی
«مگر میتوانند لنج را از بین ببرند؟ مگر میشود لنج را از این مردم گرفت و مردم را از این لنج و چوبها؟ این سنت ما است. تا بوده چوب و دریا با هم رفیق بودهاند. رفیقهای جانی را مگر میشود از هم جدا کرد؟ نه نمیشود.»
برای ناخدا احمد گورانی که محلیها «بپو سمال» صدایش میزنند، مرد جنوب یعنی مرد دریا. امید بسته به احیای لنجها نه نابودی آنها؛ «ما با جهازها و لنجها کشمش، گردو، کدو، سیب زمینی و پرتقال جابجا میکردیم. به شهرها و سواحل دیگر میرفتیم و زبانشان را یاد میگرفتیم. این لنجها که میبینی فقط برای گوران نیست. از طبل، بندر لافت، روستای دولاب میآیند اینجا به پهلو. این لنجهای بزرگ که حالا اینجا در ساحل ما پهلو گرفتهاند، نمک و گچ میبرند از بندرعباس به امارات.»
هنوز هم لنج میسازند اما کار کم است: «آن لنج «بزرگو» را میبینی؟ عمری بار جابه جا کرده. کرونا که آمد لنگر انداخت اما دلسرد نشد. حالا کم کم آدمها میآیند پایشان را میگذارند به لنج مسافری برای عکاسی، برای عروسی، برای شنیدن صدای طبلهای جنوب. اما دریا خیلی زحمت است. خیلی سخت است. قدیمها بادبان میبردیم بالا، میآوردیم پایین. باز هم بودن لنج بهتر از نبودش است. لنج با خودش روزی دارد.»
«ترتری»؛ این اسم شناوری است که ناخدا حالا سکانش را به دست گرفته؛ «این شناوری که ما الان در آن هستیم اسمش ترتری است. آن اوایل که بادبانها برداشته و موتورهای کوچک در شناورها استفاده شدند، موتورشان صدای «تر تر تر» میداد. به خاطر همین اسمشان را گذاشتند ترتری. ترتریها الان محل رفت وآمد گردشگرهاست. از تهران میآیند اینجا ما برایشان دهل و طبل قشمی میزنیم، برایشان میرقصیم و مزدی به خانه میبریم. دیگر خبری از آن هیاهوی موجهای دریا نیست. کارمان شده همین. همین که میبینی.»
تهرانی چه بداند از دریا؟
«تهران دریا ندارد. تهرانی چه بداند از دریا؟ از کسب دریا؟ تهرانی چه بداند از لنج چوبی؟ با خودشان میگویند مگر میشود لنج چوبی بزند به دریا؟! میگویند آب از چوب میرود بالا، غرق میشوند. ما ولی فرهنگمان دریاست، زندگیمان دریاست. ما با دریا زاده شدیم، با دریا میمیریم. فرهنگ و سنت و رسوم ما از دریاست. ما با دریا تعامل داریم، ما یاد گرفتیم با دریا بجنگیم تا نانمان را دربیاوریم. با دریا قارهنوردی کردهایم و با دریا فرهنگ سرزمینهای دیگر را شناختیم.»
آدمهای دریا، طالب صلحند؛ «کار که باشد چرا بروند به قاچاق؟» مردمی که با امحای لنجهای چوبی روزیشان از دریا میبُرد؛ «تنها در بندر کنگ استان هرمزگان پنج هزار نفر از جمعیت ۲۰ هزار نفری آن روی لنجها کار میکنند. گورانیها هم همینطور؛ وقتی مردم نمیتوانند درامد داشته باشند مجبور میشوند رو به قاچاق بیاورند. اگر به دلیل قاچاق دولت میخواهد لنجهای چوبی را امحا کند باید بداند که تعداد محدودی از لنجها کار قاچاق میکنند. مردم جنوب میخواهند تجارت کنند، تجارت صلح میخواهد. تاجرانی که قبلا از طریق دریا به هند و آفریقا میرفتند زبانشان را یاد میگرفتند، آدمهایی چندفرهنگی بودند و میتوانستند با ارتباط تجارت را در منطقه خودشان توسعه دهند و دانششان را به روز کنند. فکر میکنم بالای ۲۰ هزار لنج در ایران داریم. هر لنجی به ۶ خانوار نان میدهد. حالا بیاییم اینها را امحا کنیم که چه شود؟ فقر را گسترش دهیم؟ این همه نیروی روی کشتی را بیکار کنیم؟»
«اوزالها» را بالا بکشید
ناخدا «بپو سمال» یاد روزهای دریا کرده؛ آن زمان که ۷۰ ملوان روی جهازها کار میکردند و «نهمهخوان» برایشان آواز میخواند؛ «بین ۲۵ تا ۵۰ نفر را با خود به دریا میبردیم. هر کدام اسم و وظیفهای داشتند. ملوانهای زیادی داشیم که بیشترشان جاشو بودند. یک ناخدای «بَر» داشتیم و یک ناخدای دریا. ناخدای بر کارهای ساحل را میکرد و ناخدای دریا، کارهای دریا را. یک معلم داشتیم که کاتب بود. تمام اتفاقات کشتی را ثبت و ضبط میکرد. مینوشت امروز باد از کدام سمت میآید یا چه چیزهایی را در دریا دیدیم. یک رهبان داشتیم که مسیرهای محلی را نشان میداد. سرهنگ، زیردست ناخدا بود و پیام ناخدا را میبرد برای جاشوها.»
بین جاشوها یکی دوتا نهمهخوان داشتیم. آواز میخواندند: «هو یا الله، هو یملِه.» آنها میخواندند: «صلّ علیَّ»، ما جواب میدادیم: «بالمسلمین». و بعد «اوزالها» را بالا میکشیدیم. آواز میخواندند که با هم طاقت بیاوریم.
«یک پنجری داشتیم. او میرفت بالای «دول» (دگل اصلی قایق) تا دیدبانی کند و طباخ برایمان غذا میپخت. یک یا دو نجار هم داشتیم که وقتی باد و طوفان تکههای چوب را شکست، تعمیرشان کند.»
برای نگه داشتن این صنعت بوده که پوزن و همراهانش پروژه ای را کلید زدهاند به نام «بوم سندباد» و او شده مدیر اجرایی آن. پروژهای با کمک تیمی از متخصصان رشتههای گوناگون؛ از کشتیسازها و دریانوردان خبره گرفته تا مهندسان و مدیران محلی و تحت حمایت معنوی و سازمانی ژئوپارک جهانی جزیره قشم، سازمان منطقه آزاد تجاری و صنعتی قشم، کمیته ملی موزههای ایران (ایکوم) و سازمان بنادر و دریانوردی. که «این میراث را به دست فراموشی نسپریم.»
پوزن میگوید این پروژه به آدمهای زیادی روزی میدهد: «اسم پروژه ما حفاظت از صنعت لنجسازی و احیای روشهای دریانوردی بادبانی ایران است. صنایعی که میراث ناملموس در خطرند. ما دنبال حمایت مادی و معنوی هستیم تا شهرهای بندری را هشیار کنیم که وارد کار شوند و درآمدزایی کنند. بادبانهای برافراشته را در همه سواحلمان در جنوب بالا ببریم. بوم سندباد میخواهد یک میراث باستانی و مجموعهای از هنرهای ملموس و غیرملموس و صنایع را از طریق ساخت یک جهاز بادبانی سنتی در روستای گوران در جزیره قشم نجات دهد و از این راه به اشتغال پایدار و ترویج هویت ملی کمک کند. بوم سندباد تلاشی است منظم برای ارتقای وضعیت فرهنگی و اجتماعی روستای گوران.»
هدف این پروژه ساخت یک فروند کشتی تمام چوبی (از نوع بوم) سنتی و بادبانی با کاربری گردشگری و ظرفیت پذیرایی از سی نفر و ایجاد شغل مستقیم برای یازده نفر است: «منظور از این کار حفاظت از میراث مهندسی، مهارتهای دریانوردی سنتی، پاسداری از یک شکل از تنوع فرهنگی و تقویت جامعه محلی است. ساخت این بوم بهترین مشوق برای جوانان علاقمند به فراگیری فنون سنتی ساخت و طراحی و بهره برداری از شناورهای چوبی است. بوم بادبانی سندباد با ادغام روشها و طرحهای سنتی، با پاسخگویی به نیازهای امروزی به روشی نوین در حوزه توسعه پایدار گردشگری در ایران فعالیت خواهد کرد.»
زن و دریا
کار لنج در گوران و همه روستاهای ساحلی جنوب، کاری مردانه است. در کارگاه ساحلی گوران هم هیچ زنی نیست. «ما ناخدای زن نداشتیم، کاپیتان زن انگلیسی دیده بودیم اما حالا مسافرها که میآیند مینشینند پشت سکان و میچرخانند.»
پوزن اما تکیه داده به ستون لنج، با نیم نگاهی به بپوسمال، میگوید با احیای کار لنج، زنان هم میتوانند وارد این کار شوند؛ بیایند به ملوانی. بشوند دریانورد؛ «ما تا به حال زن ملوان نداریم. زنان را به دریا نمیبرند. زنان ماهیگیر داریم اما حالا با این طرح میخواهیم به زنان کارت ملوانی بدهیم. میخواهیم زنان هم وارد دریانوردی شوند. زنان هم میتوانند نجاری کنند و این صنعت را یاد بگیرند.»
پوزن از فرهنگ مشترک مردم دریا میگوید؛ فرهنگ سواحیلی؛ « فرهنگ سواحل اشتراک گذاشتن دانش از همدیگر است. مطاع فرهنگی جابجا میکنیم. ما به ساکت باش میگوییم: چُپ بزن. چپ واژهای هندی است. به پایه لنج میگوییم: بیس که واژهای انگلیسی است. به اتاق ناخدا میگوییم: کِوِند. کوند پرتغالی است. اینها به خاطر تجارت و تعامل به زبان ما وارد شده. نباید بگذاریم این اشتراک فرهنگی از بین برود.»
روزی ۱۰ ساعت لنج میساختیم
چین و چروکهای صورت «عبدالرحیم هدری»، نشان از زحمت دریا است. خودش میگوید ۴۵ ساله است. از ۲۰ سالگی لنج ساخته و حالا که از رونق افتاده، چکش و میخ به دست گرفته و ارهکشی و تینه و چکشکاری چوبهای ساج و کِرت وکنار و کنوکارپوس را میکند: «لنجها را برای تعمیر میآورند پیش ما. پیش از خیلی میرفتم دریا. جاشو بودم. میرفتم دوبی. چند سالی هم طباخ بودم. چند ماه سال را کلا روی دریا بودم. ۵ یا ۶ ماه. بعد که تابستان میشد برمیگشتم خانه. تابستان اینجا روز دراز است. خیلی زحمت است. الان تعمیرکارهای زیادی هم دیگر برای لنجها نمانده. کار نیست. دیگر کسی تعمیر لنج نمیکند. مردم دو ساعت کار میکنند دیگر حوصله ندارند. ما زمانی روزی ۱۰ ساعت کار میکردیم و لنج میساختیم. دیگر لنجسازی که ول شد رفتیم دنبال تعمیر.»
· اگر دوباره لنجسازی رونق بگیرد چه؟ میروی شروع کنی؟
«آره میروم. پول باشد میروم. چرا نروم؟ کارش زحمت است، چشمهایم ضعیف شده، تو لنجسازی خیلی باید کار کنی، اما راه که بیفتد میروم. تا ۷ یا ۸ سال پیش در هر کارگاهی ۱۰ الی ۱۵ لنج ساخته میشد. تحریمها و ارتباطات سیاسی ایران، همه چیز را محدود کرد. درهم و دلار خراب شد و مردم نتوانستند چوبهای لنج را بخرند و بسازند.»
پدرش تازه فوت شده. پدری ۶۸ ساله که لنجسازی را به عبدالرحیم یاد داده؛ «او چند سال پیش میخواست برود حج. رفت آزمایش داد. نه قند داشت نه چربی نه هیچ چیز دیگری. دکتر به او گفت چه کردی که نه قند داری نه چربی؟ گفته بود از کودکی لنج میساختم. چون خیلی کار میکرد، سالم بود.»
پوزن خیره شده به عبدالرحیم از حاج عبدالله مدالی و حاج یوسف مدالی، پدر بزرگ و جد او میگوید؛ از قدیمیترین لنج سازهای گوران که لنجها را ذهنی میساختند، بدون نقشه. آنها از پدرانشان و پدرانشان از آبا و اجدادشان بلد شده بودند. بیشتر لنجسازان زیردست آنها لنجسازی را یاد گرفتند؛ «"هوری"، قایق کوچک ماهیگیری، قایقی بیشتر برای فقیرهاست. وقتی خراب میشدند کسی تعمیرشان را بهعهده نمیگرفت. حاج عبدالله تحویلشان میگرفت. در حیاط خانهاش تعمیرشان میکرد و پول آنچنان هم نمیگرفت. برای لنجسازی درختهای زیادی باید قطع شود، بیشتر چوبها هم از هند و آفریقا میآیند. حاج عبدالله برای همین کار در زمینهایش درختهای کِرَت کاشته بود. کرت مرغوبترین درختی است که برای استخوانبندی لنج از آن استفاده میکنند. درختی از خانواده آکاسیا. میگفت من کرت میکارم تا ۴۰ سال آینده لنجسازان درخت داشته باشند.»
هنوز لنجی امحا نشده است
علیرضا امری کاظمی، مدیر میراث فرهنگی، گردشگر و صنایع دستی قشم و مدیر ژئو پارک جهانی قشم از بیتوجهی به صنعت لنجسازی به عنوان یک میراث ثبت شده گلایه دارد و میگوید هنوز دلایل و جزییات کامل این تصمیم گفته نشده است؛ «شاید اگر با شفافیت دلایل این تصمیم مطرح شود، خیلی از ابهامات برطرف شده و ما بدانیم که دلیل این اتفاق چیست و چه موضوعی پشت این ماجرا بوده است. گرچه از زمان تصویب این مصوبه تا حالا هنوز در قشم لنجی امحا نشده است.»
او میگوید سایت گوران به عنوان یکی از معروفترین سایتهای لنج سازی ایران و حتی دنیا، به عنوان یک سایت شاخص معرفی شده: «در قشم افراد زیادی داریم که از این طریق امرار معاش میکنند و ما هم به عنوان یک دانش سنتی به آن نگاه میکنیم. حالا ما اگر بخواهیم به بحث حذف این صنعت یا جایگزینی آن با روشهای مدرن بپردازیم، عملا یک مزیت گردشگری و ثبت جهانی خود را از دست دادهایم. باید در این مصوبه مقداری تعدیل و اصلاح شود تا آسیبی به این پیشینه تاریخی بخشی از جزیره نشینان ما وارد نشود.»
کاظمی رویکرد گردشگری را بهترین راه حل برای نجات لنج سازی میداند: «لنج بادبانی که مجوز داشته باشد نداریم، چندتا هستند که الان به آنها مجوز تردد نمیدهند چون سنشان از حدی که فراتر برود اجازه تردد ندارند. اما به هر حال از بوشهر تا قشم، این کارگاهها به صورت پراکنده وجود دارند. من فکر میکنم هدف اصلی این مصوبه محدود کردن لنجهایی است که به صورت خدماتی فعالیت میکنند، یعنی بیشتر بحث باربری، ایمنی و ظرفیت آنها مطرح است و من فکر میکنم اگر رویکرد لنج سازی را به سمت گردشگری و تفریحی بیاوریم، تا حد زیادی میتوان این مشکل را برطرف کرد. در وهله اول شعاع حرکتی این لنجها را محدود کنیم و فقط به سفرهای تفریحی گردشگری اطراف جزایر ختم شود. یعنی ضرورتی ندارد که آنهایی که حمل بار انجام میدهند، مسافت زیادی را طی کنند. می توانیم از ظرفیتهای سنتی و جذاب آنها برای توسعه یک سری از تفریحات گردشگری شناور، مانند رستوران و حتی امکان اقامت روی آب استفاده کنیم.»
او آمار دقیقی از اشتغال مستقیم و غیر مستقیم افراد مرتبط با این صنعت ندارد اما میگوید شغل اصلی حداقل سه یا چهار روستا در قشم به گونهای با لنجسازی مرتبط است: «به هر حال با توجه به جمعیت روستایی و کل جمعیت قشم، این عدد قابل توجهی است و نکته دیگر اینکه این افراد از قدیم دانش پیشینیان خودشان را حفظ کردند و با همین روش زندگی خودشان را میگذرانند و جنبه تاریخی و ملی و دانش سینه به سینه آن بیشتر اهمیت دارد.»
«به تماشای آبهای سپید»
چهارنفری، چشم دوخته بودند به آبهای سه رنگ خلیج. ساکت، به تماشای دریا. «مینشینیم اینجا کنار لنجهای پهلو گرفته گوران.»
صالحِ ۷۵ ساله، ۳۵ سال پیش ملوان بوده: «با لنج میرفتیم به دوبی، قطر، کویت. اما دیگر خسته شدم نرفتم. قبلا میصرفید دریا رفتن اما حالا؟ نه. مگر اینکه حمایت کنند. الان جوانان هم نمیروند دور و بر این کار اما اگر دولت حمایت کند چرا که نه؟ رونق میافتد به چوبهای لنج. جوانهای بیکار کار پیدا میکنند. دوباره میشود از دریا نان خورد.»
آن یکی ۶۳ سال دارد. از ۲۰ سالگی کنار پدرش لنج میساخته: «بیشتر سمبوک میساختیم، بعدا پاکستانی ۳۵۰ تنی. تقریبا ۱۵ نفری با هم یک لنج می ساختیم. اما هیچ وقت روی دریا نرفتم. حالا دیگر لنج نمیسازم، خودم را بازنشسته کردهام. دیگر خیلی ساخت لنج گران شده. از چوب بگیر تا دسته. دیگر خیلیها گذاشته و رفتهاند دنبال کار دیگری. این لنجی که میبینی الان دارند اینجا در ساحل میسازند برای ۱۰ سال پیش است. حالا تازه آمدهاند سر وقتش. اما دیگر آن رفت و آمد را ندارد این ساحل. یک لنج ۴۰۰ تنی ۷ میلیارد هزینه برمیدارد.»
دیگری تکیه داده به چوبهای یک قایق نصفه، هنوز هم ملوان است: «کرونا که آمد بساط کسادمان، کسادتر شد. الان یک سال است پا به دریا نگذاشتهام. میرفتم مناطق آزاد جنس میآوردم، حالا از کیسه میخورم. درآمدی ندارم. پارسال دوبی تا چند ماه نمیگذاشت برویم جنس بیاوریم. نمیگذاشتند تو اسکله پا بگذاریم. حق نداشتیم برویم. مریضی آمده دست گذاشته در دست تحریمها. کارمان شده دسته جمعی عصرها که هوا خنک شد بیایم بشینیم اینجا. به سیل دریا.»
دیدگاه تان را بنویسید