ندا حبیبی
شکل و شمایل جهان تغییر کرده است. کرونا چونان گردبادی همه شئونات زندگی انسان را درنوردید و در این میان هنر، خاصه هنر موسیقی، بیدفاعتر از همیشه در کنجی خزید. حالا بیش از یک سال است که کنسرتها و جشنوارههای موسیقی یا تعطیلاند یا بهندرت بهصورت مجازی برگزار میشوند. موسیقی اصیل ایرانی که پیش از کرونا نیز به لطف سیاستهای غلط چندین و چند ساله، از انواع حمایتها به دور بوده، در این ماهها سختتر از هر زمانی روزگار گذرانده است. فضای دلزدگی میان هنرمندان اینگونه مینماید که گویی تولد شاهکارهایی همچون موسیقیهای دهه 60 و 70 برای همیشه ناممکن شده است. استاد «داریوش پیرنیاکان» نام بلندآوازه موسیقی ایران که در سالهای متمادی در کنار بزرگانی مانند محمدرضا شجریان، جمشید عندلیبی، مرتضی اعیان و... به زیباترین شکل موسیقی ایرانی را در ایران و خارج از ایران به گوش جانها میرساند، به پشتوانه سالها تجربه در اجرا و تدریس به تشکیل «مکتب شهنازی» و «جشنواره اَرت» همت گمارده است. سیامک جهانگیری و رضا پرویززاده، استادان دانشگاه نیز در این جشنواره با استاد پیرنیاکان همکاری کردهاند. به واسطه تشکیل این جریان تازه در موسیقی ایران، پای صحبتهای داریوش پیرنیاکان نشستهایم.
با توجه به شیوع ویروس کرونا و محدودیت در اجرای موسیقی، شما برگزاری جشنوارههایی مانند «اَرت» را تا چه حد لازم و ضروری میبینید؟
این جشنوارهها باید باشد. جوانها آنقدر زحمت میکشند باید کارشان عرضه و دیده شود. در شرایطی که اکنون هستیم، فضای مجازی کمک میکند تا جشنوارهها باز هم انجام شود. درست است که فضا مثل کنسرت زنده و با حضور تماشاگران نیست، اما قطعا از نبودنش بهتر است؛ این برنامهها باید باشد تا هم به مردم یادآور شود که موسیقی هست و هم هنرمندان و جوانان تشویق شوند که کار کنند.
آیا این دید را دارید که جایی همچون مرکز حفظ و اشاعه را تشکیل دهید؟
چون من تجربه آن فضاها را دارم، ایده چنین مکتبی به ذهنم آمد. گرچه چنین کاری از عهده فقط من یک نفر بیرون است. همان زمان هم که مرکز حفظ و اشاعه بود، از دل رادیو و تلویزیون ملی ایران برآمده بود و همهجوره حمایت میشد. شکلگیری مکتب شهنازی تقریبا همزمان شد با شیوع این بیماری و بیشتر کارها به حالت تعلیق درآمد. اما دیدیم میتوانیم از فضای مجازی استفاده کنیم و بهصورت مقدماتی جشنواره را آغاز کنیم تا بعد رفتهرفته فعالیتها را گسترده کنیم.
در زمانی که شما و دیگر استادان آغاز به کار کردید، جریان تفکری در ارگانهای فرهنگی وجود داشت که به فعالیت و هنر شما بها میدادند. آن تفکر تا چه حد در سرنوشت هنری شما تأثیرگذار بود؟
بله تفکر وجود داشته است، اما حمایت مالی اگر نبود نمیشد. شما یک دستگاه برای ازبینبردن آلودگیها اختراع میکنی، تا زمانی که پول و حمایت اقتصادی نباشد آن اختراع به چه درد میخورد؟ آن زمان اگر آقای پیرنیا آن خدمات را به هنر موسیقی میکند، خب پشتزمینهاش آقای معینیان است که مسئول بود و هرچه ایشان میخواست در اختیارش قرار میداد؛ به فلان هنرمند آنقدر حقوق بدهید، به فلان هنرمند این امکانات را بدهید، استودیو میخواهید؟ بله هست. امکانات ضبط میخواهید؟ بله هست. خب وقتی ایشان چنین امکاناتی را میدید، هنرمند را موظف میکرد به ساخت کار درجه یک. میگفت هرکسی که کارمند رادیو است، موظف است هفتهای یک بار یک برنامه تکنوازی ارائه دهد. بعد شما ببینید ما چه گنجینه تکنوازی از آن دوران به یادگار داریم. ولی الان چه شده است؟ جوری پیش رفته که دیگر مخاطب اصلا تکنوازی گوش نمیدهد!
همان حمایتها شما را سوق میداد به سمت کار بیشتر، درست است؟
خاطرهای را بگویم. من همیشه مدرسهام دیر میشد! مثل همان سریال معروف که باز مدرسهام دیر شد! خب چرا؟ چون آن موقع ساعت یک تا دو تکنوازان پخش میشد. من عاشق صدای ساز استاد عبادی و شهناز و کسایی و محجوبی بودم. روزهایی که اینها پخش میشد، من حتما مدرسهام دیر میشد! چون اگر تا آخر گوش نمیدادم نمیتوانستم به مدرسه بروم. آقای تقیزاده مدیر مدرسهمان، خودش هم اهل شعر و ادب بود، مرا میدید و میگفت پیرنیاکان باز تکنوازان گوش میکردی؟ میگفتم آره نمیتوانم رهایش کنم. او هم میگفت عیبی ندارد بیا برو سر کلاس. میخواهم بگویم همان برنامهها بود که گوش مرا تربیت کرد. الان شما از صداوسیما چه میشنوید؟ حتی رادیو هم اگر موسیقی پخش میکند یکدفعه میانش یک آگهی بازرگانی یا یک موضوع غیرمرتبط دیگری میگذارد! اینکه نشد پخش موسیقی. آن زمان همانقدر که هنرمند پشتیبانی مالی میشد، همانقدر هم از او توقع کار عالی داشتند. در مرکز حفظ و اشاعه چنان برنامهریزی خوبی صورت میگرفت که ما بهصورت مادام درگیر کار بودیم. هر هفته و هر ماه اثر میساختیم و چندین بار در سال اجرا داشتیم. جشن هنر شیراز، جشن طوس و برنامههای متعدد اجرا میشد که اکنون چنین هنرمندانی از آن دوران به وجود آمدهاند.
در واقع چرخهای که توأمان به نفع هنرمند و مخاطب بود. الان به خاطر وضعیت اقتصادی، آفت تکآهنگ هم به جان موسیقی جدی ما افتاده است! قبلا باید مدتها منتظر میبودیم برای اینکه یک آلبوم به بازار بیاید. چه سرعت عجیبی هم دارد این آفت.
آسیب همیشه سرعت تکثیر زیادی دارد. شما ببینید وقتی یک آفت به یک گیاه میافتد چگونه با سرعت تمام بخشهای آن را در بر میگیرد؟ افراد با تمام توان باید سعی کنند خود را از آفت دور کنند. ولی باید اقرار کرد در این زمانه و شرایط اقتصادی بسیار سخت است. شما همه تاریخ را ببینید، چقدر اقتصاد در هنر نقش داشته است. اصلا جوری شده است که حتی هنرمندان سابقهدار با خودشان فکر میکنند زندگیشان نباید بچرخد؟ حداقلهای معیشت خود و خانوادهشان نباید مهیا شود؟ پس میشود همین که میبینید! کارهایی که تولید میشود نهایت دو بار شنیده و عمرش تمام میشود. ولی کارهای گذشتگان را هر لحظه که گوش میدهی تازه است و لذتبخش. چون همانطور که گفتم در آن دوران اصل هنر به وجود میآمد، بدون هیچ حاشیهای. الان که دیگر حتی تهیه آلبوم و انتشار سیدی هم به لطف فضای مجازی دارد منسوخ میشود! یعنی همین باب هم برای تولید درآمد به روی هنرمند بسته شده است! دیگر همگی روی آوردهاند به تدریس! خب تدریس هم بسیار انرژیبر است. دیگر رمقی برای کار هنری نمیماند.
برنامهها و اهداف آینده شما برای این جشنواره چیست؟
جشنوارههایی که معمولا تا الان در کشور برگزار میشده، عموما چون از سمت ارگانهای دولتی برگزار میشود دچار مشکلاتی است. یک زمانی مدیری سر کار میآید که فکر بازی دارد و حمایت میکند، خب کارهای خوبی پیش میرود، باز فرد دیگری جای او میآید و کلا مسیر عوض میشود. ما از این منظر و دیدگاه خواستیم که خصوصی کار را انجام بدهیم و حتما ادامه بدهیم، هرچند بههرحال مسائل مالی وجود دارد و کار سادهای نیست. ما سعی میکنیم کار را در مقیاس کوچکتر اما مستمر انجام دهیم. یک نفر میگوید من 10 برنامه برگزار میکنم، صد جشنواره برپا میکنم! نه ما اینطور نمیگوییم. ما سعی میکنیم آهسته و پیوسته پیش برویم. اگر امسال بر فرض مثال سه گروه برگزیده میشود، سعی میکنیم سال آینده بیشتر شود و به مرور کار را گسترده کنیم.
چشمانداز مثبتی برای گسترش این فعالیتها در سطوح بالاتر وجود دارد؟
واقعیت ماجرا این است که با وجود اینکه موسیقی جدی و اصیل ما در بین خانوادهها بسیار رواج دارد اما متأسفانه هیچگونه حمایتی از آن نمیشود؛ نهفقط حمایت مادی حتی حمایت معنوی. بزرگترین مثالش همین صداوسیما؛ شما یک موسیقی جدی و درست هنری از این مجرا نمیشنوید. خب این معنایش توسریخوردن موسیقی جدی است. چرا بچههای ما نباید در تلویزیون و رادیو کار خود را ارائه کنند؟ مردم که هرجایی این سازها را میتوانند ببینند. متولیان میدانند که چه ضربه و آسیب خطیری به فرهنگ ما میخورد؟ ما تصویر ساز را در تلویزیون خودمان پخش نمیکنیم، تلویزیونهای آنطرفی نشان میدهند و آنوقت آن پیامی که نباید به جوان ما خورانده میشود و آسیبی که نباید وارد میشود. از یک طرف میگوییم جلوی تهاجم فرهنگی را بگیریم و از طرفی جوری فضا را فراهم میکنیم که تهاجم صدبرابری وارد شود.
پیشنهاد شما برای حل این معضلات چیست؟
جوانی که موسیقی خوانده و مدرک گرفته است، چه فرقی دارد با دیگری که مثلا لیسانس عمران دارد؟ چرا مدارک دیگر بازار کار داشته باشند، موسیقی نه؟ بازار کارشان کجا باید باشد؟ من میگویم تمام شهردارهای و ارگان وابسته باید در مناطق مختلف و نواحی شهرداری ارکسترهای محلی داشته باشند. فضاهای فرهنگی ایجاد شود که جوانها کارشان را ارائه دهند. آن وقت ببینید چقدر از آسیبهای اجتماعی ما کم میشود، چقدر کار ایجاد میشود، چقدر روحیه مردم تلطیف میشود، چقدر آمار جرم و جنایت پایین میآید. میگویند چرا جوان ما در خیابان ویراژ میدهد و عجیب و غریب رانندگی میکند. خب این جوان پر از انرژی است، اگر ما بیایم او را در یک فضای هنری مشغول کنیم، روحیهاش را تلطیف کنیم، ببینید چگونه خواهد شد. بله ممکن است از هر صد نفر، چهار، پنج نفر هم اینگونه راه نیایند. خب این دیگر در همه جای دنیا هست. اما اکثر جوانان ما با هنر ارتباط مؤثری برقرار میکنند.
در نهایت، ثمره برگزاری این جشنواره را تااکنون چطور دیدید؟
من تمام هدفم این است که با پشتوانه سالها تجربه و کار و فعالیت از این جوانانی که زحمت میکشند در موسیقی حمایت کنم بلکه زحماتشان به نتیجهای برسد. این را هم بگویم که من اصلا و ابدا ناامید نیستم. به هر حال در طول تاریخ هیچگاه خورشید پشت ابر نمانده است. در طول سالیان بارها بوده ادبیات ما، هنر ما و موسیقی ما مورد هجوم و بیمهری قرار گرفته، اما باز مثل ققنوسی از زیر خاکستر بیرون آمده است.
دیدگاه تان را بنویسید