ماه عسل، موج دوم کرونا، گروه کد ۹۹؛ این سه عبارت، همه خاطرات «ناهید فرج پور» و«علی اصغرنسرینی» را ازاولین روزهای زندگی مشترک شان، ساخته است. زوج پرستاری که هر دو در گروه کد یکی از بیمارستان های سانتر کرونا عضویت دارند؛ گروه احیا. وقتی قلب بیمار از ضربان می ایستد یا حمله تنفسی اتفاق می افتد، تنها چند دقیقه تا مرگ فاصله است، مگر اینکه، گردش خون مجدد برقرار شود. اینجاست که تلاش پرستاران گروه کد یا آی سی یو در احیای قلبی، ریوی بیمارو برگرداندن او به زندگی عادی آغاز می شود. دقایقی پراضطراب و نفس گیر که پرستار پلی می زند بین مرگ و زندگی بیمار.
من و همسرم در اغلب شیفت های کاری بیمارستان با هم هستیم وبرای همین خاطراتمان مشترک است.بیشتر بیماران کرونایی که به بخش آی سی یو منتقل می شوند، بیمارانی بدحال هستند که برایشان کد ۹۹ اعلام میشود.
روایت های زوج مدافع سلامت از روزهای سخت موج دوم تنها مشتی است نمونه خروار از آنچه این روزها بر کادر درمان و جامعه پزشکی می گذرد.
«قرار بود ۱۱ فروردین ۹۹ عقد کنیم و برویم سر خانه و زندگی مان، از دی ماه سال قبل، سالن رزرو کردیم و مقدمات جشن را آماده کردیم. کرونا که آمد همه پرستاران فکر می کردند این ویروس هم مثل آنفولانزا در فصل زمستان عود می کند و بعد هم دست از سر مان بر می دارد. اما نمی دانستیم قرار است حالا حالاها مهمان بدشگون ما باشد. من و همسرم هر دو پرستار بخش آی سی یو بیمارستان شهدای گمنام هستیم. این بیمارستان تبدیل به سانتر بیماران کرونایی شد و دوران نامزدی ما با موج اول کرونا گره خورد.» با «ناهید فرج پور» بعد از یک روز سخت کاری وقتی هم صحبت می شویم که رد خستگی در صدایش نشسته است.
تقدیر معاون وزیر بهداشت از زوج پرستار بیمارستان شهدای گمنام تهران
کرونا و جشن عروسی دو نفره زوج پرستار
در روزهای اوج کرونا که خیلی ها حاضر نبودند از دورهمی ها و میهمانی هایشان بگذرند، پرستار جوان از جشن عروسی دونفره و ماجراهای بعد از آن می گوید:« جشن عروسی را کنسل کردیم، با اینکه خانه گرفته بودیم و وسایل را چیده بودیم، خیلی زود دستمان آمد که کرونا رفتنی نیست. بعد از فروکش کردن موج اول عقد کردیم. یک عقد سوت و کور بدون حضور خانواده هایمان. پدر و مادر من در شیراز زندگی می کنند و پدر و مادر همسرم هم اهل دامغان هستند. سفر به تهران برای آنها خطرناک بود. دو نفری به محضر رفتیم. خانواده هایمان با تماس تصویری شاهد عقد بودند و پدرم رضایتش را اعلام کرد. به خانه بخت رفتیم، بدون حضور حتی یک نفر از اعضای خانواده مان، بدون شاد باش، سوت و کور. باور می کنید یک عکس دو نفره قشنگ کنارهم نداریم.»
بدون تعارف از احوال مدافعان سلامت
پرستاران روزهای سختی را می گذرانند. صحبت های این زوج پرستار زبان حال بسیاری از مدافعان سلامت است؛«ما چیزی از زندگی مان نمی فهمیم. بدون تعارف بگویم یک روز خوش نداریم. در هر شیفت ۱۸ ساعت سرپا می ایستیم. من ۲۵ ساله هستم اما بیماری واریس گرفتم آن هم از نوع شدیدش، ۵ سال سابقه کار دارم، با این وضعیت به نظرتان توان جسمی ما اجازه می دهد تا ۲۰ سال خدمت پیش برویم؟
تعداد پرستاران کم است، چون خیلی ها تستشان مثبت شده، یا در بیمارستان بستری هستند یا مرخصی استعلاجی گرفتند. بیمارستان ما دو بخش آی سی یو دارد. دو هفته قبل تست ۶ پرستار و کمک پرستار مثبت شد و هر کدام مرخصی استعلاجی گرفتند و ما از بخش های دیگر بیمارستان نیروی کمکی گرفتیم. این سختی ها را تحمل می کنیم. اما مردم هم باید بعضی سختی ها را تحمل کنند.»
حقوق های غیرنجومی پرستاران کرونا
گله ای ندارند و امیدوارند به پایان این روزهای سخت اما دلخور می شوند از بعضی زخم زبان ها؛ «ناهید فرج پور» می گوید:« ماه ۳۰ روز هست اما من در یک ماه، ۳۸ شیفت کاری در بیمارستان هستم. همسرم هم در یک ماه ۴۶ شیفت کاری را در بیمارستان می گذراند، آن هم در آی سی یو که فقط بیماران بدحال کرونایی در آن بستری هستند و با آن لباس های محافظ و گان و شیلد که همه مان را خسته مان کرده است. می دانید ۳۸ نوبت کاری یا ۴۶ نوبت کاری در بخش کرونا چطور تفسیر می شود؟ خیلی ها تصور می کنند پرستارانی که در بخش های کرونا هستند حقوق های نجومی دارند. نه اینطور نیست. من پرستارم و همسرم کمک پرستار، اگر حقوق همسرم را که جزو نیروهای شرکتی بیمارستان است بگویم که تعجب می کنید، اما اضافه کار من در آی سی یوی بیماران کرونایی ساعتی ۱۰ هزار تومان و همسرم ساعتی ۶ هزار تومان است. مجبوریم اضافه کار در بیمارستان باشیم. چون بیماران به حضور ما نیاز دارند. بعد از ۷ ماه، کار کردن دربخش بیماران کرونایی با هیچ حساب وکتاب مالی قابل توجیه نیست. کرونا بیمارستان ها را شبیه میدان های جنگ کرده است و پرستاران را شبیه رزمنده ها.»
از ماسک زدن خسته نشوید
مصاحبه ما با زوج پرستار گروه کد بیمارستان شهدای گمنام با یک درخواست تمام می شود. «علی اصغر نسرینی» می گوید:« از ماسک زدن، رعایت فاصله اجتماعی و رعایت ملاحظات بهداشتی خسته نشوید. ما نتیحه عینی رفتارهای مردم را در بیمارستان می بینیم. وقتی مردم رعایت می کنند، دو هفته بعد آمار مراجعه کمتر می شود. قول می دهم اگر آنهایی که می گویند ما از ماسک زدن خسته شدیم، نفس کم می آوریم یا... یک ساعت به آی سی یوی بیماران بدحال کرونایی بیایند، هیچ وقت از ماسک زدن در فضای بیرون از خانه خسته نمی شوند.»
۱۸ ساعت نفس گیر
می پرسم چرا یک عکس دونفره کنارهم ندارید؟ سوال من پاسخ تلخی دارد.« علی اصغر نسرینی» از گره خوردن زندگی نوپای زوج پرستار با موج دوم کرونا می گوید؛
« قرار بود بعد از ازدواج ۱۰ روز مرخصی داشته باشیم اما به دلیل شرایط بیمارستان، فقط ۳ روز مرخصی گرفتیم. دوران نامزدی مان درموج اول گذشت، اما تصور هم نمی کردیم، بهترین روزهای زندگی مشترک با موج دوم کرونا گره بخورد و ماه عسل ما در بخش آی سی یوی کرونا و با پرستاری از بیماران بدحال کرونایی همراه شود.
من و همسرم در اغلب شیفت های کاری بیمارستان با هم همراه هستیم وبرای همین خاطراتمان مشترک است.بیشتر بیماران کرونایی که به بخش آی سی یو منتقل می شوند، بیمارانی بدحال هستند که برایشان کد ۹۹ اعلام شده و هر لحظه خطر ایست قلبی یا حمله تنفسی در آنها وجود دارد. اینجاست که باید شش دانگ حواست به بیمار باشد و نباید چشم از صفحه مانیتور بالای تختش برداری.
بعد از مرخصی وقتی به بیمارستان آمدیم بچه ها با همان خستگی برایمان کف زدند و فضای بخش آی سی یو از آن حالت کسل کننده در آمد اما این شادی دوامی نداشت. چون در موج دوم کرونا بیشتر بیماران کرونایی که به بیمارستان می آمدند بدحال بودند.آن روز ۷ بیمار کد دار داشتیم. هیچ وقت یادم نمی رود من و همسرم در اولین روز ورود به بیمارستان بعد از جشن دو نفره عروسی ،تمام ۱۸ساعت روز کاری مان به احیای بیماران بد حال گذشت و این تلاش های نفس گیر برای ۴ بیمار بی فایده بود. تصور کنید در یک روز ۴ بیمار جلوی چشم من وهمسرم تمام کردند. باید به ۴ خانواده چشم انتظار می گفتیم که عزیزشان از دنیا رفته و امیدشان ناامید شده است.»
از اینجا به بعد را «ناهید فرج پور» با بغضی که در صدایش می پیچد روایت می کند؛« زمان در نظر گرفته شده برای احیای هر بیمار ۴۵ دقیقه است. ۴۵ دقیقه ماساژ قلبی، شوک، تزریق آمپول هایی که جریان گردش خون را برقرار کند. بعضی وقت ها بیمار بر نمی گردد و ما باز هم به تلاشمان ادامه می دهیم. یادم می آید آن روز برای برگرداندن بیمار جوانی که هم سن و سال خودمان بود یک ساعت و نیم عملیات احیاء انجام دادیم.می دانستیم بی فایده است اما دلمان نمی آمد ملافه را روی صورتش بکشیم و چشمان نیمه بازش را ببندیم.
آن روز که در یک نوبت کاری چند بیمارفوت شدند تلخ ترین روز کاری من و همسرم را رقم زد. یادم هست آن روز وقتی شیفت تمام شد و به خانه برگشتیم هردو با هم نشستم و یک دل سیر گریه کردیم. دیدن این صحنه ها آزار دهنده است. در موج دوم کرونا تا دلتان بخواهد ا زاین روزهای تلخ داشتیم که الان حتی مرورش هم برایم آزاردهنده است.»
در تاریخ انتشار گزارش، زوج مدافع سلامت به دلیل ابتلا به کرونا در بخش بیماران کرونایی بیمارستان شهدای گمنام بستری هستند.
دیدگاه تان را بنویسید