مأمور کلانتری پایتخت، عملیات سخت و خونینی برای دستگیری یک سارق در شرق تهران داشت. عملیاتی که او را راهی بیمارستان کرد. با این حال مأمور وظیفهشناس کلانتری ١٤٧ گلبرگ دست از تلاش برنداشت و درحالیکه جان خود را به خطر انداخته بود، از سرقت یک دزد جلوگیری و او را بازداشتکرد. او شبانه با دزد درگیر شد و هنگام دستبند زدن به دستان این تبهکار چاقو خورد و حتی چیزی نمانده بود که زیر چرخهای خودرو له شود.
چهارشنبه هفته گذشته بود. ساعت یک بامداد؛ ستوان سوم علی آواک، مأمور کلانتری ١٤٧ گلبرگ به همراه سرباز وظیفه در خیابان درحال گشتزنی بود. طبق روال عادی کارش که در هر شیفت، شبانه باید در خیابانها گشت میزد، آن شب نیز کارش را انجام میداد، تا اینکه در خیابان جعفربای تهرانپارس، پسر جوانی را دید و به او مشکوک شد. حرکات این پسر نشان میداد که او درحال سرقت است. پسر جوانی که با سویشرت کلاهدار، کنار یک خودرو ٢٠٦ ایستاده و خیلی مشکوک درحال بازکردن در خودرو بود. ستوان سوم علی آواک درحالیکه روی تخت بیمارستان است، درباره آن شب میگوید: «این پسر جوان خودرو پرایدی را موازی ٢٠٦ گذاشته بود. خودش هم داشت درِ خودرو٢٠٦ را باز میکرد، مرتب هم به این طرف و آن طرف نگاه میکرد. کاملا مشخص بود که سارق است. همان لحظه شماره پلاک خودرو پراید را استعلام کردم و متوجه شدیم که این خودرو سه روز قبل در خیابان سرقت شده است. با محرزشدن سرقتیبودن پراید سراغ این پسر رفتیم، ولی او به محضدیدن ما پشت فرمان پراید نشست و فرار کرد. اینجا بود که تعقیب و گریز شروع شد، اما هرگز تصورش را هم نمیکردم که برای من خطر مرگ داشته باشد.»
ستوان آواک به همراه سرباز وظیفه داخل خودرو کلانتری نشستند و سارق را تعقیب کردند. دزدی که با سرعت زیاد و ورود به خیابانهای یکطرفه و حتی خط ویژه سعی در فرار داشت. در همین لحظات بود که ستوان دو تیر هوایی شلیک کرد، اما تأثیری نداشت. او به لاستیک خودرو پراید شلیک کرد، اما در اوج ناباوری سارق با لاستیک ترکیده باز هم به فرار خود ادامه داد: «برای اینکه بتوانم سارق را متوقف کنم، دو تیر هوایی شلیک کردم، اما او بدون توجه به اخطارها به فرارش ادامه داد. هر کاری میکرد تا بتواند متواری شود. سارق جوان از منطقه تهرانپارس خود را به بزرگراه یاسینی و بعد از آن به بزرگراه بعثت رساند. در بزرگراه بعثت بود که لاستیکهای جلوی پراید را نشانه گرفتم. فکر میکردم با پنچرکردن لاستیک خودرو را متوقف کنم، ولی او با حرکات مارپیچ و خلاف مسیر باز هم فرار کرد. تعقیب و گریز همچنان ادامه داشت. همزمان به همه واحدهای گشت هم اعلام کردیم تا شاید بتوانیم او را دستگیر کنیم، ولی او مدام تغییر مسیر میداد و خلاف جهت حرکت میکرد. برای همین دستگیریاش با مشکل مواجه شده بود. با اینکه هر دو لاستیک پنچر شده بود، اما او روی رینگها حرکت میکرد و متوقف نمیشد، تا اینکه وارد خط ویژه شد.»
در خط ویژه بود که سارق تبهکار با یک اتوبوس شاخبهشاخ شد و دیگر راهی برای فرار نداشت. او متوقف شد و این بار سعی کرد با پای پیاده متواری شود: «خودرو ما در لاین مخالف بزرگراه بعثت بود، من فورا پیاده شدم و او هم که مرا در تعقیب خودش میدید، از نردههای ایستگاه خط ویژه اتوبوس به لاین دیگر بزرگراه پرید و به فرارش ادامه داد، با این حال من هم به دنبال رفتم. وسط بزرگراه بعثت بودیم که بالاخره به او رسیدم و میخواستم دستبند را به دستانش بزنم، اما اتفاقی افتاد که شوکه شدم. درد زیادی در ناحیه پهلویم احساس کردم. سارق به من چاقو زده بود. داشتم کف خیابان میافتادم و همزمان ممکن بود خودرو نیز از روی من رد شود. با این حال دست از تلاش برنداشتم و هر طور شده بود دستبند را به دستانش زدم. سرباز کلانتری که درگیر پارک خودرو در آن طرف لاین بزرگراه بود، خودش را به من رساند. من خونریزی زیادی داشتم و خودرو ما هم آن طرف بزرگراه بود. اصلا توان حرکتکردن نداشتم و نمیتوانستم تا آن طرف بزرگراه بروم. در همین میان امداد خودرو در کنارم توقف کرد و با دیدن وضعیتم مرا به بیمارستان رساند. خودم هم فکرش را نمیکردم که دستگیری یک سارق به بهای چاقو خوردنم تمام شود. این دزد قصد داشت هر طور شده از دستمان فرار کند، اما خوشحالم که بالاخره توانستم او را دستگیر کنم و مانع از فرارش شدم. این ماموریتی بود که با خوبی به پایان رسید.»
در نهایت این مأمور سیوهشت ساله بعد از این مأموریت شبانه پرخطر در بیمارستان بستری شد. دزد جوان هم بازداشت شد و در بازرسی از خودرو پراید پنج ضبط و پخش خودرو ٢٠٦، هفت باتری ماشین و لوازم سرقتی دیگر کشف شد. درحال حاضر نیز تحقیقات از متهم جوان درباره دیگر سرقتها و جرمهایش همچنان ادامه دارد.
دیدگاه تان را بنویسید