نویسنده : سهند ایرانمهر
اردشیر زاهدی در تازه ترین مصاحبه اش با بیبیسی بار دیگر سیاستهای آمریکا ، ترور سردار قاسم سلیمانی و کسانیکه به هر دلیل از خارجی پول میگیرند، را محکوم کرده است. او گفته است که به دستاوردهای کشور و توانایی جوانان ایرانی -که آینده از آن آنان است- افتخار میکند و آنهایی را که خواهان تحریم یا حمله نظامی به ایران هستند، خائن می داند.
زاهدی از صاحب منصبان دوران پهلوی بود که روابط بسیار نزدیکی با محمدرضا شاه داشت . پدر او سپهبد زاهدی هم نقش موثری در تقویت و تحکیم سلسه پهلوی داشت و پدر و پسر هر دو معتمد این خاندان بودند. زاهدی از آن دسته ای است که نگاه او با نسل جدید مخالفان جمهوری اسلامی زاویه جدی دارد زیرا اکثریت طیف موسوم به برانداز که از قضا بخش عمده ای از آنان همچون زاهدی نگاه توام با ستایشی به دوران پهلوی دارند، در مسائلی همچون ترور سلیمانی، مواضع ترامپ وقضیه تحریم، با او اختلاف نظر اساسی دارند، در نتیجه هر بار که زاهدی به عنوان عضوی از سلسله پهلوی -چه به شکل نسبی و چه درجایگاه یک مقام کلیدی -اظهار نظری میکند از سوی این طیف مورد هجمه قرار میگیرد و متهم به خیانت و زوال عقل می شود .
نکته مهم دیگر، موضع نیروهای به اصطلاح ارزشی، برخی اصولگرایان یا اصلاح طلبانی و یا افراد ذینفوذی در داخل حاکمیت است که با القابی همچون "با شرف" و "وطن پرست" از او یاد میکنند یا در مورد اخیر برخی از ارزشی ها به مزاح یا جدی پیشنهاد میدهند که :"کاش می شد برخی انقلابیون سابق یا منتقدین فعلی که زمانی منتسب به نظام بوده اند را داد و امثال زاهدی را گرفت".
بخش عمده براندازان و نو انقلابیون و حتا انقلابیون سابق -که اکنون ردای منتقد به تن کرده اند- قرائت منصفانه ای از ماجرا ندارند. در ذهن اغلب براندازان، تحریم ها ربطی به مردم ندارد، باید از ترامپ و ایده هایش حمایت کرد و هرکس کوچکترین مخالفتی با این گزاره ها داشته باشد لاجرم "ماله کش" و مزدور" است. این عده البته توضیحی بر این ماجرا ندارند که چطور با تحریم ها نه از شدت فشار بر مردم کاسته شده است و نه از بودجه های نظامی فرامرزی یا موسسات تحت حمایت حکومت کم شده است اما در عوض هرچه مربوط به بودجه عمومی است دچار نقصان و مردم در بخش های مختلف دچار مشقتی بیشتر شده اند و سیاست ها تندتر و انحصاری و رانتی تر . این دسته حتا نمی خواهند به چرایی این نکته فکر کنند که در ماجرای بحران کرونا هیچ مسئولی دچار نقصان یا عدم دسترسی به امکانات پزشکی و یا کیت های تشخیص بیماری نشد حال آنکه تحریم ها برقرار است اما این امکانات برای مردم به این سهولت در دسترس نبود چنانکه اکنون باز مردم هستند که مجبورند برای تامین معاش تن به ریسک حضور در اجتماع کرونا زده شوند.
این طیف البته در خلوت به خوبی میدانند که تحریم ،مانع توقف سیاست های حاکم بر ایران نیست و کوچکترین عقب نشینی در این سو صورت نمی گیرد اما امیدوارند که دست کم طاقت مردم گرفتار در لجبازی دوسوی ماجرای ایران و آمریکا آنقدر تاخت شود که برآشوبند و از دل آن فرجی حاصل شود و دردناکتر اینکه به خوبی می دانند در مواجهه بین مردم و حکومت در طی این سالها نتیجه چه بوده و چه معادله نابرابری برقرار بوده است. این عده در مورد اردشیر زاهدی با آن سوابق و لواحق هم به مجرد اعلام موضع مستقل به همان آسانی رقیب دست به ایراد اتهام مزدوری میزنند و انتظار تک صدایی مطلق و ذوب در اندیشه مورد پسند خود را دارند .
طرف مقابل هم که این روزها ، اردشیر زاهدی را باشرف می داند، صرفا به شکل موسمی اینچنین در شرافتمند دانستن فردی از نظام پیشین سخاوتمند شده است و اکنون به این پرسش جواب نمی دهد که چگونه شرافتمندی را با تعلق خاطر فردی به نظام پیشین و صدور حکم غیابی اعدام علیه او،مانعه الجمع نمیداند اما همچون مخالفین خود هر آنچه مربوط به گذشته بوده است را در مستندها، روایت ها و تحلیل هایش بالمآل نفی و معادل خیانت و رذالت می داند. اگر آن نگاه حذفی و خونبار به بسیاری سرمایه های بجامانده از نظام پیشین از حسین نصر و جمشید آموزگار و خلعتبری و نیک پی و هزاران چهره شریف کشوری و لشکری، دانش آموخته و کاردان نبود، چه بسا نه تنها کشور از وجود آنها بهره مند می شد که بسیاری از انقلابیونی که بعدها به صرف انتقاد به حاشیه رانده شدند نیز ، در خدمت مملکت خود بودند و از همه بدتر این موج مهیب نفرت و ندامت حاصل از آن شیوه اکنون دامنگیر وجدان ها و قضاوت تاریخ نمی شد و در فرازهای بعدی روح خود را بر رویه های انقلابی و اجرایی مستولی نمیکرد.
اگر بارک الله گفتن به زاهدی به سبب وطن پرستی او باشد که کم نبوده اند از این وطن پرستان شرافتمند که به صرف ایراد یک نقد ساده، مورد طعن و تحریف قرار گرفتند و اگر صرفا به این دلیل باشد که می توان آن را توجیه بسیاری کارهای دیگر کرد که این عین فرصت طلبی است. انصاف یگانه راه نجات ماست اما انصافی که همیشه مطلوب باشد. وقتی انصاف در کار نباشد و نگرش صفر و صدی الگوی حاکم بر روح و فرهنگ تک تک ماست نتیجه این می شود که هر سلسله ای تمام انرژی خود را در دیو و دد نشان دادن پیشینیان خود کند و در نتیجه هر صد سال این مملکت، صرف ویران کردن دستاوردهای صد سال گذشته شود. حجم بالای نفرت ها و تعصب ها و خشم های هر نسل از نسل پیشین خود که مانع جدی توسعه و مقدمه اشتباه ویرانگر بعدی شده است، از همین طرز فکر سرچشمه می گیرد. در نتیجه هرنسل جدید صرفا ناظر دروغ ها و مبالغه های نسل قبل از خود در مورد نسل ماقبل خود و تلنبار شدن نفرت و عقب ماندگی و جزیره ای شدن اراده ایرانی و در نهایت فرسودگی مطلق است. وقتی عادت میکنیم که دیگری را خوبی یا پلشتی مطلق نشان دهیم تن به فرآیندی داده ایم که خود نیز به زودی گرفتار آن خواهیم شد.
ایرانی امروز تقریبا هیچ چیز مورد توافق ندارد. همه ما درحال متهم کردن هم هستیم زیرا دچار کمالگرایی مطلقی هستیم که در آن تنها موجود معصوم، خودمانیم و تنها ایده ای که به زعم ما می تواند راهگشا باشد با حضور ما و همفکرانمان و حذف دیگران امکان تحقق دارد. این ویژگی مشترک در بین همه انواع تفکر سیاسی و اجتماعی است که سبب شده وقتی کسی منادی انصاف و تعادل می شود همه گروه ها در هجمه به آن و استفاده از ادبیات مشترک فحاشانه و حذفی همداستان شوند و انگار تنها نقطه مشترکمان همین رذیلت اخلاقی است غافل از آنکه هرگاه همه خود را در نکبتی جمعی بیگناه میدانند یعنی همه در آن مقصرند.
این، آن حقیقتی است که اردشیر زاهدی بی توجه به آنان که به او زنده باد و مرده باد میگویند ،متواضعانه و به مدد تجربه گرانقدر زندگی، پذیرفته است و می گوید :"در مورد گذشته من هم خائنم". این سخن اگرچه اشاره به جنس خطاپذیر و توام با اشتباه ابنای بشر من جمله خطاهای اردشیر زاهدی دارد اما "خود ویرانگری" نیست ،تلنگری برای ارزیابی منصفانه خودمان و مسئولیتی است که باید بدان متعهد باشیم. یافتن واژگان جدید برای برچسب زدن به یکدیگر، اثبات خود و نفی دیگری و دلخوش داشتن به حباب هایی که پیرامون ما شکل گرفته است و به ما تلقی بهره مندی از حق و اکثریت را میدهد، فضیلت نیست. نمایشی کردن مراسم "زنده باد " و "مرده باد" برای دک کردن رقیب بدون درک جوهره سخن آنکه له یا علیه او شعار می دهیم،هم فضیلت نیست. فضیلت واقعی، انصاف مستمر است . فضیلت واقعی آن است که مرز بین اجنبی و آنکه در داخل چوب حراج به سرمایه و آینده این مملکت زده است، با مصلحت مردم و کشور ، به روشنی مشخص شود. به این واقعیت برسیم که همه ما در ناخوشایندی روزگارمان ، مقصریم و این وضعیت علتی دارد که اگر شناسایی و رفع نشود، ولو با تغییر یک فرد یا سیستم ، اتفاق جدیدی رخ نمی دهد. به این بارو برسیم که تشدید تنفر، بی انصافی و لجن مال کردن دیگری، مصداق در آبگینه نشستن و سنگ پراندن است. از یاد نبریم که تاریخ منتظر تصمیم ما نمی ماند و شیوه خود را برای تغییر شرایط به سمت وضعیت بهتر یا بدتر بالاخره تحمیل میکند اما مهم این است که ما عاملیت خود را در این روند تثبیت کنیم. تثبیت عاملیت ما وقتی اتفاق می افتد که به فهمی درست از دلایل شکست مان در گذشته دست پیدا کنیم. بین امر واقع و آنچه خوشایند ماست، قایل به تفکیک شویم. بحران و فرصت سوزی و ناکامی هایی را انکار نکنیم. قصور خودمان را به یاد بیاوریم و به توافقی جمعی و دست یافتن به زبانی مشترک فکر کنیم که ماحصل پذیرفتن خطاهای گذشته و توانایی های تک تک این جامعه متنوع برای بهره مندی از سعادتی فردی و جمعی است.
دیدگاه تان را بنویسید