یکی از این سریالهای کمدی این روزهای تلویزیون، «کامیون» با نویسندگی شهاب عباسی، کارگردانی سید مسعود اطیابی و بازی یکی از شرکت کنندگان برنامه«عصر جدید» است.
هادی مرتضیزاده کسی است که با حضورش در برنامه « عصر جدید» توانست هنر بازیگریاش را به همه معرفی کند و حالا برای اولین بار در سریال نوروزی « کامیون» مشغول بازی است.
با هادی مرتضیزاده درباره دلایل انصرافش از «عصر جدید»، اولین نقش آفرینیاش در تلویزیون، همبازی شدن با مهدی هاشمی، شرایط سخت فیلمبرداری در اوضاع کرونا و گذشته و آینده کاریاش گفتگو کردیم که در ادامه میخوانید.
اولین حضور شما در تلویزیون با سریال «کامیون» رقم خورد؟
بله، «کامیون» اولین سریال من در تلویزیون است اما پیش از این چند فیلم کوتاه ساخته بودم. البته من بیشتر وقت و هنرم را روی تئاتر خیابانی گذاشتم و دوست نداشتم که شناخته شوم، چون اگر در تئاتر خیابانی، چهره شناخته شدهای داشته باشید، آن جذابیت خودش را از دست میدهد و مردم متوجه میشوند که تئاتر است و اگر متوجه این موضوع شوند، آن تئاتر دیگر ارزش خودش را از دست میدهد. به همین دلیل اگر هم در فیلم یا سریالی بازی میکردم به گونهای بود که خیلی شناخته نشوم.
شمامتولد سال ۱۳۶۵ هستید و از سال۸۲ نیز بازی میکنید اما تقریبا بعد از۱۷سال شناخته شدید، این مدت زمان، طولانی نیست؟
چرا طولانی است ولی خواست خودم این بود که کسی مرا نشناسد؛ چون کار تئاتر خیابانی را واقعا دوست داشتم. اما از یک جایی به بعد مجبور شدم از آن جدا شوم. این جدایی روزی اتفاق افتاد که تعدادی از بچههای گروه ازدواج کردند و تعدادی دیگر مهاجرت کردند به فرانسه منم تصمیم گرفتم جای اینکه یک گروه جدید پیدا کنم وارد سینما شود و یک فیلم سینمایی به نام «خواب ابدی» بازی کردم که جواز پخش نگرفت.
از درآمد تئاتر خیابانی امرار معاش میکردید؟
خیر، شغل اصلی من جوشکاری بود. در حوزه تئاتر هم اینگونه است که شما دستاورد مالی ندارید، من از جوشکاری پول در میآوردم و در تئاتر خرج میکردم. همه به من میگفتند این چه کاریست، اما من واقعا عاشقش بودم و هستم. به علاوه آنکه تمام چیزی که هستم و تمام چیزی که دارم را از تئاتر به دست آوردهام. تئاتر خیابانی ، باعث میشود شما ایده پرداز خوبی شوید، بداهه گوییتان قویتر شود، نیازها و سلیقه مردم را بدانید و ارتباط قویتری با آنها برقرار کنید.
پس چرا از تئاتر خیابانی خارج شدید و دیگر در آن عرصه فعالیت نکردید؟
دلیل انصراف من از «عصر جدید» این بود که روز اجرا به علت استرس فراوانی که داشتم، حمله قلبی به من دست داد و مجبور شدم بروم بیمارستان، تمام تلاشم را کردم اما متاسفانه به اجرا نرسیدم.
یک زمانی به خودم آمدم و دیدم عمرم در این راه هدر میشود اما هیچ سرمایهای ندارم. کم کم پیشنهادهای متفاوتی به من شد، آنها را قبول نکردم تا اینکه برنامه «عصر جدید» ساخته شد و احساس کردم زمان آن رسیده تا هنرم را به نمایش بگذارم.
من همین سبک تئاتر را روی صحنه «عصر جدید» آوردم که نام آن تئاتر «نامرئی» بود. عدهای بسیار از آن استقبال کردند و عدهای دیگر هم آن را نپذیرفتند، مثلا خانم رویا نونهالی که داور مسابقه بودند گفتند من کار شما را یک حقه میدانم. من هم گفتم اینجا برنامه استعدادیابی است و مهارت من هم این است چرا نام آن را حقه میگذارید؟ من چند حس را همزمان به مخاطبان دادم، آنها در حال گریه خندیدند و این اتفاق موقعی رخ میدهد که خدایی نکرده یک نفر عزیزی را از دست داده باشد بعد، آن فرد دوباره زنده شود. من در آن برنامه فقط خواستم مشکلات این دسته از افراد را نشان دهم؛ چون بسیار در جامعه اذیت میشوند.
ایده این کار هم از یک دوستی گرفتم که ناشنوا بود و هرجا برای خواستگاری میرفت نه دختر این موضوع را میپذیرفت و نه پدر دختر، یک روز او را دیدم که بسیار ناراحت است گفتم چه شده؟ گفت درست است که من مشکل دارم اما حق زندگی که دارم! بعد از ماجرا نمایشنامه آن نمایشی را که روی صحنه «عصر جدید» بردم، نوشتم.
شما وارد مرحله دوم شدید اما از آن انصراف دادید، دلیل موضوع چه بود؟
من همه تمریناتم را انجام داده بودم و اما روز اجرا به علت استرس فراوانی که داشتم، حمله قلبی به من دست داد و مجبور شدم بروم بیمارستان، تمام تلاشم را کردم اما متاسفانه به اجرا نرسیدم. فکر میکنم این مورد هم خواست خداوند بود. یکی از کارهایی که میخواستم در آن اجرا انجام دهد در سریال «کامیون» اعمال کردم. که یکی از آنها همین لهجه شمالی من است.
به طور عادی لهجه ندارید، این لهجه شمالی را چگونه ادا کردید؟
پدر من برای اشکوراتِ گیلان است و مادرم هم چالوسی است. ادا کردن این لهجه برای من سخت بود چون زیاد با این لهجه آشنایی نداشتم. یک شخصیتی را در مرزن آباد پیدا کرده بودم که پدر گیلانی بود مادر مازندرانی و این لهجه را من از او یاد گرفتم چند وقت کنار او اموزش دیدم تا یکسری از کلمات را یاد گرفتم.
نکته دیگری که علاوه بر لهجه در شخصیت اشکان دیده میشود این است که یک جایی کلا نمیتواند صحبت کند؟ چرا این مورد وجود دارد و فکر نمیکنید این افراد این مورد رو تمسخر تلقی کنند؟
چرا ممکن است این شَک به وجود بیاید اما اینگونه برای من نوشته بودند؛ من در این سریال دانشجوی نمایش هستم و به همین دلیل اشکان که اسم کاراکتر فیلم من است میتواند این کار را انجام دهد. هدف ما این است یک جاهایی به مشکلات این افراد بپردازیم و اصلا خدایی نکرده قصد جسارت یا بی احترامی نداریم.
در این سریال با مسعود اطیابی همکاری دارید، آشنایی شما به کجا باز میگردد؟ ایشان شما را به سبب کار تئاتر میشناختند یا پس از «عصر جدید» شناخته شدید؟
مسعود اطیابی اصلا «عصر جدید» را ندیده بود. آقای علیپورکه من را در آن برنامه دید، بیشتر با من آشنا شد، من و کارگردان را باهم آشنا کردند و نقش اشکان به من پیشنهاد شد و قرار داد را بستیم. من بیشتر با «عصر جدید» شناخته شدم.
«کامیون» در ایام زمستان و کرونا ساخته شده است، شرایط فیلمبرداری چه گونه بود؟
سختیهای خودش را دارد، همچنان هم در ایام عید فیلمبرداری ادامه دارد، اما زمانی که من گقتند که در این شرایط حاضر به ادامه کارهستید یا نه با آغوش باز پذیرفتم و گفتم رسالت من خنداندن مردم است و اگر هم به خاطر این کار کرونا بگیرم با آن مشکلی ندارم چون به رسالت خودم عمل کردم.
شرایط فیلمبرداری هم، از لحاظ بهداشتی کاملا تامین شده است. بچههای تولید و تدارکات هر روز فضا را ضدعفونی میکنند، بچهها را ضد عفونی میکنند، یک پزشک هم آن جا هست که هر روز تمام افراد را معاینه میکند و اگر کسی کوچکترین علامتی داشته باشد از کار تعطیلش میکنند و خدا رو شکر هم هیچ یک از بچهها مبتلا نشدند.
یکی از خطرناکترین شرایط ما این بود که در آن زمان که کرونا دیگر رسما وارد شده بود و به گیلان هم رسیده بود ما در انزلی مشغول فیلم برداری بودیم.
در شرایط فعلی با کرونا چه میتوان کرد؟
اول اینکه مردم خودشان را قرنطینه کنند اما بعضی از افراد هستند که توان مالی بسیار ضعیفی دارند و میگویند اگر من سرکار نروم، زن و بچهام از گرسنگی میمیرند و من مجبورم بروم بیرون و کارکنم و یک لقمه نان تهیه کنم تا خانوادهام از گرسنگی نمیرند مهم نیست اگر خودم از کرونا بمیرم.
چه خوب میشد که دولت یک کمک هزینه مالی برای مردم فراهم میکرد یا حتی همان مجموع سه سال یارانه را یکجا به مردم میداد تا انگیزهای شود که کسی از خانه بیرون نیاید.
مردم خودشان باید رعایت کنند. من پدربزرگم تازه فوت کرده اما ما هیچ ختمی برای او نگرفتیم و تمام هزینههای مراسم را به خیریه بخشیدیم چرا که اگر میخواستیم مراسم بگیریم پدر من باید میرفت شمال باید یک تعداد آدم به هرحال دور هم جمع میشدند، برای جلوگیری از این گردهمایی و سفر کردن ترجیح دادیم که اتفاقی نیفتد. در یک سری زمینهها خودمان مسئول هستیم و باید رعایت کنیم.
تجربه همبازی شدن با پیشکسوتانی مانند مهدی هاشمی چه گونه است؟
مهدی هاشمی واقعا یک استاد است و انرژی بسیار بالایی دارند ما در کنار ایشان درس پس میدهیم. ایشان بسیار همراه هستند گاهی اوقات برای راهنمایی میگویند اگر این را بگویی بهتر است اگر این کار را نکنی بهتر است صرفا در حد یک پیشنهاد و من هم تمام پیشنهادات ایشان را پذیرفتهام، چون به سبب تجربهای که دارند همیشه بهترین پیشنهادات را ارائه میدهند.
در ادامه زندگی هنریتان هم قصد دارید در ژانر طنز فعالیت کنید یا ممکن است وارد ژانر درام هم بشوید؟
من طنز را بسیار دوست دارم، البته جدی هم میتوانم بازی کنم اما ترجیحم این است که مردم را بخندانم تا اینکه آنها را به گریه بیندازم. حتی کاری هم که به «عصر جدید» بردم، قصدم این نبود کسی را به گریه بیندازم اما مثل اینکه اشک خیلی از افراد را درآوردم.
حتی خودم هم اگر نمایشنامه یا فیلمنامهای مینویسم، تمام تمرکزم این است که طنز باشد.
در حال حاضر سطح طنز را چه گونه میبینید؟
بسیاری از چیزهایی که می بینیم یا میشنویم یا میخوانیم به نظر من طنز نیست و بیشتر لودگی است. طنز اگر بخواهد به خوبی اجرا شود؛ چند مورد باید رعایت شود، اول اینکه بازیگری داشته باشد که طنز را بلد باشد وطنز درونی داشته باشد، دوم اینکه موضوع باید طنز باشد تا در این شرایط بتواند مردم را به خنده بیندازد.
بعضی از بازیگرها در عرصه طنز خیلی نمیتوانند عالی باشند و بهتر است بازیهای جدی داشته باشند، مثل نوید محمدزاده، که در کرج هم محلهای بودیم، اگر طنز بازی کند ممکن است پنجاه درصد با اقبال عمومی مواجه شود اما زمانی که جدی بازی میکند واقعا صد درصد بازی او را میپسندند. اگر کسی میخواهد کار طنز انجام دهد باید با طنز زندگی کند تا بتواند بازیگر خوبی شود.
از این به بعد تصمیم دارید در تلویزیون بمانید یا وارد سینما شوید؟
مدیومش فرقی نمیکند هدفم این است هرجا هستم مردم را بخندانم حالا چه در تلویزیون، چه درسینما، چه در تئاتر مهم آن حال خوبی است که قرار است به جامعه تزریق شود. البته خنداندن در سینما راحتتر است چون ممیزیهای کمتری دارد.
من خیلی تلویزیون نگاه نمیکنم به جز بازیگران درجه یک تلویزیون هم خیلی کسی را نمیشناسم بیشتر با اهالی تئاتر آشنا هستم. در بین هنرمندان عشق من آقای رضا عطاران است و درسریالها هم طرفدار درجه یک «پایتخت» هستم.
آیا تا به حال ممیزی یا سانسور، گریبان سریال«کامیون» را گرفته است؟
بله، چند شب پیش یک سکانسی بود که من در آن از صندوق صداقت پول خارج میکردم. در قسمت اصلی که شب ساعت ۲۱ پخش میشد، این سکانس حذف شده بود، اما در ساعت ۱۶ که بازپخش سریال است این سکانس وجود داشت که گویا سازمان به دلیل زمانبندی برای تبلیغات این سکانس را خارج کرده بود. این یک سکانس ده ثانیهای بود اما ما برای همین ۱۰ ثانیه سه ساعت زمان گذاشته بودیم و چه خوب میشد اگر در زمان اصلی آن پخش میشد.
اساسا طنز و فیلمنامه سریال«کامیون» را چه گونه میبینید؟
این سریال یک کمدی رمانتیک دوست داشتنی دارد و من از بازی کردن در آن بسیار لذت میبرم چون هدفش خنداندن مردم است. متن فیلمنامه را هم ما گاهی عوض میکردیم، یک جاهایی بداهه میگفتیم و بعد از اینکه آقای اطیابی آن را میشنید و تایید میکرد آن را هم به متن دیالوگهایمان اضافه میکردیم. بعضی جاها بداهه گویی هم داریم.
فکر میکنید چند درصد از مردم این سریال را دوست دارند؟ چون همزمان دو سریال قوی دیگر هم از شکه یک و سه سیما پخش میشود.
هر سریالی برای اینکه خودش را در دل مخاطب جا کند نیاز به من زمان دارد. من خیلی تلویزیون نگاه نمیکنم به جز بازیگران درجه یک تلویزیون هم خیلی کسی را نمیشناسم بیشتر با اهالی تئاتر آشنا هستم. در بین هنرمندان عشق من آقای رضا عطاران است و درسریالها هم طرفدار درجه یک «پایتخت» هستم. همین «پایتخت» زمانی که فصل اول آن پخش میشد در قسمتهای اول عدهای اصلا آن را دوست نداشتند، جلوتر که رفت مردم دیدند که چه طنز قوی و شیرینی دارد و حرفش حرف مردم است از آن استقبال شد تاجایی که امسال شاهد پخش فصل ششم آن هستیم. اگر به سریال «کامیون» هم فرصت داده شود جای ابراز وجود دارد و قول میدهم که خودش را در دل مردم جا میکند خوشبختانه هنوز فرصت هست و این سریال سی قسمت دارد.
اما من دیدهام که فعلا به آن فرصت ندادهاند چند روز پیش با ماسک و عینک دودی وارد سوپر مارکت محلمان شدم و همان موقع زمان بازپخش «کامیون» بود چند نفر هم داخل مغازه بودند به یکی از آنها گفتم این سریال په گونه است؟ یکی گفت اصلا خوشم نمیآید «پایتخت» خیلی بهتر است. یکی گفت بد نیست قشنگ است. بعد در یک سکانسی خودم را نشان دادم و گفتم بازی این چه گونه است؟ گفتند این از همان زمان که آمد«عصر جدید» و اشک ما را درآورد از او بدم آمد، یکی دیگر گفت این که از همه مزخرفتر است با آن کارهایش.
بعد کمی با آنها صحبت کردم گفتند البته خیلی هم بد نیست ما خودمان آن را میبینیم در جایگاه مقایسه اینگونه گفتیم تو هم ببین ولی «پایتخت» قشنگتر است با آنها صحبت کردم که قطعا فصل یک و دو «پایتخت»هم ایراداتی داشته و آنها پذیرفتند. بحث سر همان زمانی است که باید داده شود ولی بازتابهایی که من دیدم نصف نصف است.
گفتید نمایشنامه و فیلمنامه زیاد مینویسید به این فکر کردید که روزی خودتان فیلم بسازید؟
بله، قطعا چون از نظر من بهترینِ هنرمندان کسانی هستند که خودشان مینویسند، خودشان همان را میسازند و خودشان هم بازی میکنند. چون قشنگ میدانند چه میخواهند و حس و خواستهشان را قشنگ منتقل میکنند.
دیدگاه تان را بنویسید