«آیا اعتماد عمومی مردم آسیب دیده و کاهش یافته است؟»،
«نقش احزاب و جریانات سیاسی در این کاهش اعتماد چقدر بوده است؟»، «آیا زمان دوره همی عقلای قوم اصولگرا و اصلاح طلب فرا رسیده است»،«تغییر نسلی سیاسیون با تنش همراه خواهد بود؟» و ...سوالاتی که با عباس سلیمی نمین، تحلیلگر و فعال سیاسی اصولگرا در گفتگویی تفصیلی به این سوالات پاسخ داد.
او که کاهش اعتماد عمومی مردم را تایید میکند و حتی آن را نگرانکننده میداند، معتقد است«این اعتماد عمومی به دلیل عملکرد نامناسب برخی افراد در قوای سه گانه دچار آسیبهایی شده و مردم از سیاستورزیهای بیمار مسئولان سرخورده شده اند.»
طبق تحلیل سلیمی نمین، احزاب، گروه ها و چهره های سیاسی نقش زیادی در شرایط به وجود آمده دارند و عقلای دو جریان باید بنشینند و درباره وجوه مشترک با یکدیگر گفتگو کنند. او البته این را هم می گوید که تندروها مانعی بر سر راه گفتگوی بین جریانات سیاسی هستند.
*آقای سلیمی نمین! به نظر شما بعد از گذشت بیش از 40 سال از عمر نظام، اعتماد عمومی مردم در چه سطحی قرار دارد و از کجاها آسیب دیده است؟ روند را نگران کننده می بینید یا نه؟ کجا باید قدم های ترمیمی برداشته شود و ...
سطح و میزان اعتماد عمومی قطعا نگران کننده است درحالی که اعتماد عمومی سرمایه انقلاب ما بوده است، یعنی زمانی که همه اعتقاد داشتند در کشور تحولی ایجاد شود توانستیم یک حرکت بزرگی را در ایران شکل دهیم. اما هرچه از این اعتماد کاسته شود، طبیعتا از قدرت موتور تحرک و تحول نیز کاسته می شود.
اعتماد مردم باید بازسازی شود
موتور محرکه جامعه و کشور اعتماد توده های مردم به این تحول بوده است. اما در این سال ها آفات مختلف لطمات جدی به این اعتماد زده که باید بازسازی شود. هرچند در زمینه هایی درحال بازسازی است. به نظر من بی توجهیها در قوه قضاییه ضربه هولناکی به اعتماد عمومی زد، هرچند اکنون با تلاش مدیریت جدید تحولاتی ایجاد شده و درحال بازسازی اعتماد عمومی در آن بخش است. از سویی امیدواریم در مجلس یازدهم با تغییراتی که صورت گرفته این اعتماد عمومی در مورد عملکرد قوه مقننه هم بازسازی شود.
دادوستدهای برخی نمایندگان به حیثیت مجلس ضربه زد
برخی از نمایندگان با داد و ستدهایی که کردند، با کاهش حیثیت جایگاه مجلس به اعتماد عمومی ضربه زدند، اما آیا این مسئله موضوعی برای بازسازی است؟ بله قطعا. به نظر من این مجلس بعدی با ترکیبی که دارد می تواند این شرایط را بازسازی کند، به ویژه که منتخبین هم مصر هستند که با بخشی از مفاسد نهادینه شده در مجلس مقابله کنند، منظور از نهادینه شدن، ریشه یافتن است؛ برخی از نمایندگان عهد و پیمانی بستند که در درون مجلس با این ساز و کارهای فاسد مقابله کنند، امیدوارم در این قضیه توفیق خوبی پیدا کنند و به نظر من قطعا هم می توانند توفیق پیدا کنند.
با کمک نیروهای سالم در جریان اصولگرا و اصلاح طلب اعتماد عمومی را افزایش دهیم
در قوه مجریه هم همینطور است؛ قوه مجریه ما به دلیل کهولت سنی، بخشی از اعتبارش را کاهش داد که به اعتماد عمومی ضربه زد اما این هم به نظر من قابل ترمیم است. در مجموع فکر می کنم بتوانیم با استفاده از نیروهای سالم و پاکی که هم در جریان اصلاح طلب و هم در جریان اصولگرا وجود دارد، این اعتماد عمومی را افزایش دهیم، و من به این خوش بین هستم.
احزاب؛ حلقه اتصال حاکمیت با تودهها مردم هستند
*نقش احزاب و جریان های سیاسی (چه اصلاح طلب و چه اصولگرا و چه جریان های دیگر)، در نزاع های سیاسی چقدر باعث ضربه خوردن به این اعتماد شده است؟ یعنی افراد و جریان ها چه نقشی در این شرایط ایفا کردند و در عین حال چقدر می توانند در ترمیم و اعتماد سازی مجدد کارساز باشند؟
قطعا نقش احزاب و گروهها در این شرایط بسیار مهم و قابل توجه است چون آنها حلقه اتصال حاکمیت با توده های جامعه هستند. احزاب میتوانند در سالم سازی و رشد قاعده هرم قدرت در امر نظارت بر عملکردها و امیدوار کردن جامعه نقش اساسی ایفا کنند. این منوط به این است که مسؤلیت پذیری و قبل از آن هویت داشته باشند. درحالی که در حال حاضر بسیاری از احزاب ما هویت ندارند و دستخوش تغییراتی شده اند و در عین حال حاضر نیستند هویت جدید خودشان را تبیین کنند، برخی از جریانات سیاسی تابلویی داشتند که این تابلو با اعتقادات و عملکردشان بسیار ناهمگون است، اما نمی آیند وضعیت خود را تبیین کنند و یک مانیفست جدید ارائه دهند. بگویند ما در گذشته اینگونه بودیم و امروز این گونه ایم.
احزاب به بیهویتی خود پایان دهند
همین موضوع یک بی هویتی را رقم زده که به نظر من باید به این بی هویتی پایان دهند و هرگاه هویت جدیدی پیدا کردند همان هویت را صادقانه ارائه دهند و بر اساس آن نظر دیگران را به طرف خودشان جلب کنند. مثلا فرض کنید اگر امروز به اعتقادات اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی بسیار متفاوت از گذشته رسیدند، بیایند و این را صادقانه مطرح کنند و حتی دستاوردهای جدید خودشان را تبلیغ کنند. هیچ اشکالی هم ندارد؛ اما اینکه هم خودشان و هم منتخبینشان دچار سردرگمی باشند به نوعی به معنای نپذیرفتن مسؤلیت است و بسیار فاجعه آمیز خواهد بود. من فکر می کنم احزاب در این زمینه می توانند نقش جدی ایفا کنند. بنابراین احزاب باید خودشان هویتشان را بازسازی کنند، آنچیزی که واقعا هستند را ارائه دهند و به آن پایبند بمانند.
جامعه نسبت به سیاست غیرحساس شده است
*برخی معتقدند کاهش اعتماد حتی سبب شده نگاه مردم در این دهه اخیر از موضوع سیاست برداشته شده و معطوف به مسائل اقتصادی و اجتماعی شود و حتی شاهد آن را هم اعتراضاتی که چند سال اخیر میبینیم می دانند که بیشتر رنگ و بوی اقتصادی و اجتماعی دارد تا سیاسی. آیا واقعا مسائل سیاسی برای مردم مطرح نیست؟ یا هست اما کمرنگ است؟
بستگی دارد شما چگونه سیاست را تعریف کنید. اگر سیاست تدبیر امور قلمداد شود طبیعتا مسائل اقتصادی، فرهنگی و.. ریشه در سیاست دارد، یعنی در واقع شالوده امور تدبیر است و امور فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، نظامی هم تدبیر می شوند و آن تدبیر یعنی سیاست. اما می توانیم بگوییم جامعه نسبت به سیاست غیرحساس شده است.
مردم از سیاستورزیهایِ بیمار، سرخورده شدهاند
مسئله این است که برخی از سیاست بازی ها و تدبیرها درست در نقطه مقابل مسائل ملی است و منافع حزبی و فردی را در نظر می گیرد، بنابراین مردم را به حساسیت وا می دارد و نسبت به آن موضع می گیرند. بله مردم نسبت به برخی از سیاست ورزی ها و برخی از بازی های سیاست سرخورده شده اند. اگر من در آستانه انتخابات هر تهمتی را به رقیبم بزنم این سیاست بازی است، اگر در انتخابات بیایم و خودم را اثبات کنم و روش های خودم را ارائه دهم این اشکالی ندارد، کدام ملت است که نسبت به این مساله احساس تنفر دارد؟ اتفاقا خیلی هم خوششان می آید که شما بیایید و بر اطلاعات او بیفزایید و روش و راه حل های خودتان را تبیین کنید. آیا این جامعه را سرخورده می کند؟ پاسخ منفی است.
آفت هوچیگری هم در جریان اصولگراست هم اصلاح طلب
آن چیزی که امروز جامعه را نسبت به عملکردها سرخورده کرده سیاستورزی بیمار است. در سیاست ورزی بیمار، افراد و گروه ها به جای اینکه خودشان را اثبات کنند، نیروی مقابل را تخریب می کنند، هوچی گری می کنند، جو سازی می کنند و تهمت می زنند. این آفات هم در جریان اصولگرا است و هم در جریان اصلاح طلب و مخاطب من فقط یک جریان نیست. آن چیزی که جامعه را ناراحت می کند سیاست نیست بلکه قدرت طلبی ما است.
من فکر می کنم جامعه ما هر گز از سیاست ورزی سالم متنفر نشده و سیاست ورزی را لازمه اداره جامعه خود می داند. امکان ندارد جامعه نسبت به اداره خودش مایوس شود چون می داند که باید جامعه خودش را خودش اداره کند و این کار از طریق سیاست ممکن است. مثلا وقتی میگویند امور خانواده خودتان را سیاست کنید یعنی خانواده خودتان را اداره کنید پس طبیعتا خانواده بزرگتر یعنی جامعه هم باید از طریق ساسیت ورزی سالم اداره شود.
همنشینی عقلای اصولگرا و اصلاحطلب یک ضرورت است
*به نظر شما زمان اینکه عقلای قوم سیاست از چپ و راست دورهم جمع شوند و برای بازسازی سیاسی افکار عمومی چاره اندیشی کنند فرا نرسیده؟ در چند سال اخیر بحث هایی تحت عنوان گفتگوی ملی با حضور برخی سیاسیون اصولگرا و اصلاح طلب مطرح شد و حتی آقایان عارف و باهنر از تشکیل جلساتی خبر دادند اما گویا نتیجه ای نداشت. فکر می کنید زمان دورهمی فرا رسیده باشد؟
اتفاقا برای این کار خیلی هم دیر شده است. یعنی اصلا نباید اجازه می دادیم که میان جریانات سیاسی فاصله بیفتد و عدهای دشمنی را حاکم کنند. وقتی ارتباطات نباشد طبعا دشمنی ریشه می دواند، به ویژه اگر کسانی نخواهند که ما در کشور تولید فکر داشته باشیم. ما در داخل کشور دشمنان جدی داریم که نمی خواهند تولید فکر تقویت شود. تولید فکر هم از طریق تبادل افکار صورت می گیرد.
در حال حاضر طیف ها و جریاناتی در کشور دارای تفکر و عقیده هستند. اگر میان آنها تعامل فکری نباشد طبیعتا جامعه از تولید فکر محروم می شود. تولید فکر از طریق تعامل میان این افراد و گروه ها انجام خواهد شد. اما اگر جریانات سیاسی با هم ارتباطی نداشته باشند و با هم گفتگوی منطقی نداشته باشند به مرور ضعیف خواهند شد. اما زمانی که با استدلال و منطق طرف مقابل را نقد می کنیم اولین خدمت را به خودمان کرده ایم.
تندروها مانع دورهمی عقلای دو جریان شدند
وجود تعاملات فکری، تماس ها و ارتباطات فکری و متمرکز شدن روی موضوعات مشترک و استفاده از توان نیروهای مقابل برای حل مشکلات موجود را رقم می زند. این موضوع یک ضرورت است و مدت ها است که این ضرورت برای ما مشخص شده اما ترس از نیروهای تندرو موجب شده که ما به این ضرورت کم توجهی کنیم.
*یعنی فکر می کنید اهتمام آن بین عقلای ۲ طیف اصولگرا و اصلاحطلب وجود دارد؟ یعنی فقط تندروها نگذاشتهاند این اتفاق بیفتد؟
به نظر من تندروها نقش اساسی داشتند. در زمان مرحوم آقای عسگراولادی این بحث مطرح شد که بیایید و بنشینیم و با هم بحث کنیم. به هرحال جریانات و طیف های موجود در کشور اشتراکات و افتراقاتی دارند و می تواند در وجه اشتراکاتشان بنشینند و صحبت کنند و توانمندیهایشان را در وجه اشتراک به کار گیرند و به توان فکری جامعه بنا بخشند. من فکر می کنم یکی از عوامل بسیار موثر در بازدارندگی از استفاده از توانمندی های مشترک، نیروهای تندرو هستند.
حاشیه راندنِ نیروهای تندرو هزینه دارد
* آیا راهی برای کنترل این نیروهای تندرو وجود دارد؟
بله. ما قطعا می توانیم نیروهای تندرو را به حاشیه برانیم و عناصر معقول و اندیشمند را میدان دار قرار دهیم. منتهی به شرطی که آمادگی به حاشیه راندن آنها وجود داشته باشد. چراکه حاشیه راندن آنها هزینه دارد. خیلی از امثال اهل فکر حاضر نیستند این هزینه را متقبل شوند. حق هم دارند چون نیروهای تندرو به راحتی نسبت هایی می دهند، تخریب می کنند و اتفاقا قدرت تخریب گری آنها بالاست.
تندروها در فضای دعوا و نزاع رشد کردند
نیروهای تندرو، فضای فکر را با موجودیت خودشان مغایر می دانند. نیروهای تندرو فقط در دعوا و نزاع رشد پیدا می کنند چون آورده ای در عرصه فکر ندارند و اگر فضای سیاسی آرام باشد حرفی برای گفتن هم نخواهند داشت به همین دلیل دعوا و نزاع را رشد می دهند. شما به راحتی می توانید این موضوع را در نیروهای تندرو اصلاح طلب و اصولگرا ببینید. چندباری خیز برداشته شد که گفتگوهایی شکل بگیرد اما آنها تخریب را شروع کردند و شرایط سخت تر شد. اما با این حال من فکر می کنم همه نیروهای دلسوز جامعه (چه اصلاح طلب و چه اصولگرا) باید این هزینه بپردازند تا راه هموار شود.
*با توجه به فضای سیاسی موجود فکر می کنید تا چند سال آینده شاهد به حاشیه راندن نیروهای تندرو باشیم؟
قطعا شرایط بهتر خواهد شد.
میتوان در برخی قوانین تجدیدنظر و ساختار سیاسی را تقویت کرد
*آقای سلیمی نمین! بارها از زبان مسئولان مختلف بحث تغییر برخی ساختارهای سیاسی مطرح شده است، مباحثی همچون برقراری نظام پارلمانی، افزایش اختیارات رئیس جمهور، رفراندوم و... به نظر شما آیا نیاز به اصلاح ساختارهای سیاسی ایران وجود دارد یا مشکل افراد و عملکردشان است؟
ما باید اخلاق، قوانین و کلیه امکاناتی که می تواند جامعه ما را رو به جلو می برد در نظر داشته باشیم. به نظر من اخلاق در شرایط کنونی حرف تعیین کننده ای می زند. به همین جهت روی تقویت قوانین هم تاثیر دارد. ما زمانی قوانینی را براساس یک شرایط تنظیم کرده ایم حالا می تواند روی آن کار شود و از طریق مجاری قانونی تقویت شود، یعنی در برخی قوانین تجدید نظر شود و به نوعی ساختار سیاسی کشور تقویت شود. البته قبل از پیدا کردن یک راه حل نباید آنچه را که در چارچوب قانونی ما مبنا است تخریب و تضعیف کرد.
باید بتوانیم راه حل ارائه دهیم، مثلا نقاط ضعف نظام پارلمانی را برطرف کنیم و به گونه ای قوانینی تنظیم کنیم که آن نقاط ضعف را پوشش دهد؛ این کار می تواند موثر باشد. در بخش های دیگر هم همینطور، باید روی آنها کار شود منتهی نه کارهای سیاست بازانه. ما نباید برای این کارها مجهول حرف بزنیم. به هرحال ظرفیت هایی در قانون اساسی گذاشته شده است که ما را از یکسری بن بستها خارج می کند، از این ظرفیت ها استفاده کردن هم مشروع و هم درست است منتهی به شرطی که ما قبل از آن به جامعه بگوییم که ما در این زمینه باید کار کنیم و بعد به رفراندوم بگذاریم.
مسئله این است که درحال حاضر در این موارد هم سیاسیبازی می شود. بله ظرفیتی مثل برگزاری رفراندوم وجود دارد، اما باید تشریح شود که این ظرفیت قانون اساسی در کجا و چگونه می تواند استفاده شود. قبل ازهر چیز هم باید یک کار کارشناسی در این قضیه صورت گیرد و بعد به جامعه بگوییم که این بحث وجود دارد و شما بیایید و نظر دهید. متاسفانه ما موضوع را مطرح نکرده می گوییم ظرفیتی به نام رفراندوم در قانون اساسی وجود دارد.
باید روشن کنیم که چه موضوعی مد نظرمان است و چه کار جدیدی کرده ایم و چه راه و روش برتری را تبیین کرده ایم که به جامعه ارائه دهیم. بنابراین فکر می کنم طرح این مسائل بیشتر یک بازی سیاسی است یعنی همان سیاست بازی ها و سیاست ورزی های معیوب است. زمانی که می خواهیم جنجالی به پا کنیم و توجه جامعه را از اموری به اموری دیگر معطوف بداریم می آییم و حرف های تبلیغاتی اینچنینی می زنیم. این حرف ها شایسته نیست و همان سیاست ورزی هایی است که مردم به درستی روی آن حساس شده اند.
*آقای سلیمی نمین!در ادامه همین بحث تغییر ساختار برخی معتقد به چرخش نسلی سیاسیون هم هستند، برخی هم نگران اتفاقات و تغییرات بعد از روی کار آمدن این نسل جدید سیاسیون هستند، نگاه شما چیست؟
کار بسیار سختی است. ما طی سالهای گذشته نه تنها راه این موضوع را هموار نکردیم بلکه سخت هم کرده ایم و اکنون یک بهم ریختگی به وجود آمده است. کشور باید بعد از انقلاب برای این قضیه تدبیر می کرد و جوانانی را در کنار عناصر پرتجربه قرار می داد که هم جوانان قدردان تجربیات نسل قبل از خودشان باشند و هم نسل قدیم نسبت به تقویت نسل جوان احساس وظیفه کند و آنها را رقیب خودش نداند.
برخی نیروهای سیاسی نسل اول، تضادی با نسل بعدی بوجود آوردند
اما این شرایط به دلیل زیاده خواهی های برخی از نسل اول انقلاب به وجود نیامد ، آنها می خواستند علاوه بر چند دوره در ریاست جمهوری بودن باز دوباره به آن بازگردند و همان دوستانِ پیر خودشان را هم سرکار بیاورند، همین کارها باعث بهم ریختگی شد. علی رغم تذکرات رهبری برخی از نیروهای نسل اول آمدند و یک تضادی را بین نسل اول انقلاب و نسل های بعدی به وجود آوردند.
بعضی جوانان نسبت به تجربیات نسل گذشته ولنگار و گستاخ شده اند
به همین دلیل است که تنظیم کردن روابط آنها کار بسیار سختی شده است یعنی بعضی از جوانان را نسب به تجربیات گذشته ولنگار و بی تفاوت کرده و یک نوعی گستاخی را ترویج داده است. درحال که ما نباید نسبت به سرمایه های مجرب خودمان گستاخ شویم، مثلا اگر امروز آنها را کم تحرک می دانیم نباید بر چهره آنها پنجه اندازیم، درست است که آنها امروز به دلیل سن زیاد دچار کم تحرکی هستند اما دارای تجربیاتی هم هستند.
از طرفی نسل اول انقلاب هم باید بداند که وظیفه دارد قدرت را منتقل کند و ۲ دوره ریاست جمهوری برای او کافی است، هرکسی که می خواهد بعد از ۲ دوره باز هم در راس قدرت باشد زیاده خواهی است چرا که در ۲ دوره هرکاری که توانسته کرده و هر توانمندی داشته ارائه داده در عین حال ضعفهایش هم برای جامعه مشخص شده است.
برخی جوانان می خواهند با پنجه انداختن به چهره مدیران قبل روی کار بیایند
در هیچ کشوری نمی گذارند فردی بعد از ۲ دوره ریاست جمهوری باز به قدرت بازگردد. این کار شرایط را برای انتقال قدرت سخت می کند، یعنی یک رقابت ناسالم ایجاد می کند و جوان ها فکر می کنند آن کسانی که می خواهند همچنان بعد از ۲ دوره ریاست جمهوری در قدرت بمانند قصد دارند حق آنها را بخورند، یعنی آنها را غاصب حقوق خودشان می دانند. نهایتا نسل جدید به نوعی آنها را هتاک نسبت به شانیت خودشان می دانند و یک بهم ریختگی ایجاد می شود که ما امروز پیش رویمان می بینیم.
این موضع تبعات جدی و زیادی در جامعه دارد. هیچ جامعه ای نباید نسبت به تجربیات گذشته گستاخ و بی تفاوت باشد. باید یک احترام متقابل بین نسل گذشته و نسل جدید برقرار شود. متاسفانه در این دولت به این مساله بی توجهی شد، مدیران دو دولت آقای روحانی در رده سنی ۶۰ تا ۷۰ سال بودند که به نظر من خیلی فاجعه بود. اکنون شرایطی نیست که پس از گذشت ۴۰ سال از انقلاب اسلامی دولتی با این میانگین سنی روی کار باشد. شاید به همین دلیل است که برخی جوانان می خواهند با پنجه انداختن به چهره مدیران قبل روی کار بیایند. متاسفانه بعضی از جوانان این گستاخی را دارند. در مجموع باید برای این آفت بزرگ تدبیر کرد.
گذار از نسل قدیم سیاسیون به نسل جدید مکافات زیادی رقم خواهد زد
*یعنی شما فکر می کنید در سالهای بعد ما شاهد یک دوران گذار تنشزا میان سیاسیون قدیم و نسل جدید هستیم؟
بله. این گذار به صورت منطقی صورت نگرفته است و خودش دچار مشکل شده که می تواند تنشزا باشد، یعنی میتواند باعث تخریب توانمندیها شود. تجربه یک توانمندی است و نیروی پرتحرک هم یک توانمندی، اصطکاک و تقابل بین این ۲ با هم قطعا مکافات زیادی را رقم می زند.
دیدگاه تان را بنویسید