عده ای همواره مدافع خاک و جان ملت هستند. رنگ لباس هایشان فرق میکند؛ محل خدمت هایشان متفاوت است و ماموریت کاریشان هم فرق میکند... رنگ لباس ها متغیر است اما اهداف مشترک دارند و با اعتقاد قلبی و از صمیم دل انجام وظیفه می کنند .
با درنگی کوتاه می توان به نکاتی مهم اشاره کرد:
۱: سرباز وطن؛ سرباز است برایش فرق نمی کند در مرز خاکی باشد با آبی؛ از حریم هوایی دفاع می کند یا حرمت زمینی؛ مرز جغرافیایی را مرزبانی می کند یا مرز اعتقادی؛ مدافع سلامتی است یا مدافع مردم مصیبت زده.
۲: سیل و زلزله و بیماری که می آید و روزگار عادی زندگی با بلای طبیعی را همان تنها سرباز وطن را بیدار نگه می دارد روز و شب یکی می شود شادی و غمش را در پشت دیوار خانه می گذارد و با خود به محل خدمت نمی برد؛ به دور از منت و بی توقع خدمت می کند ...
۳: همان سرباز وطن برایش فرقی ندارد سرباز صفر است یا سردار؛ پرستار است با پزشک؛ جهادگر است یا جهادی؛ جهاد می کند؛ کارمند دولت است یا نیروی آزاد. وقتی قرار است سرباز باشد و سربازی کند کارش را انجام می دهد، دل به دریا می سپارد و خطر را به جان می خرد. به هر جا می رود؛ مرگ در هنگام انجام وظیفه را افتخار می داند و حکم شهید پیدا می کنند.
دور از مقام و منصب سربازی می کند گاهی در این سوی مرزهای سرزمین گاهی آن سوی مرزهای جغرافیایی؛ زمانی برای حفظ سلامت؛ دوره ای برای حفظ امنیت؛ جسمش می شود معبر عبور؛گ روهان میرود گردان می آید؛ هرگز اخم نمی کند اما این نکته برای ما جالب است.
سیل می آید یا زلزله بمب باران می شود با حمله؛ بیماری واگیردار و کشنده می آید یا سختی زود گذر فقط در حریم خانه می مانیم سرمای زمستان و گرمای تابستان تنها برای ما اهمیت دارد یخچال خانه برای اهل منزل پر باشد... بقیه مردم فدای سر اهل منزل می شوند. به همین راحتی و تنها با گذر زمان تنها زمان و مکان اتفاق را یادآوری می کنیم مانند همان نیم روز پر اضطراب پایتخت و حضور داعش در تهران یا زمزمه آمدن شأن به نزدیکی مرزهای ایران اسلامی یا همین ایام که تلاش تیمی از سربازان سپید پوش بیمارستان ها پزشکان و پرستاران مهربانی که شاید مدتهاست نتوانسته اند به خانه بروند و از اهل منزل دلجویی کنند و چه بسا آن قدر درگیر این کرونا شده اند که خود را در معرض ابتلا قرار داده باشند. رحم کردن را چه زمانی باید بیاموزیم اگر رحم نکنیم رحم نمی بینم.
دستور ساده است به شرط آنکه باور کنیم همین بیماری سخت در چند قدمی ما دست و پا میزند، از کنار منزل و محل کارمان رد می شود و کافی است یک نفر از عزیزان مان درگیر این بلا شود تا تمام تلاش ها را از نزدیک ببیند و تلاش کند تا راهی برای رهایی بیابد اما افسوس که انسانیت را باید در تمام مرحله های زیستن مشق کرد و عشق به وطن و خاک و ناموس را در همیشه ایام عاشقانه تمرین کرد نه تنها در روزهای سخت ...
سختی ها می اید تا به ما بیاموزد:
چقدر دست دادن با دوستانمان لذت بخش بود و ما از آن بیخبر بودیم.
آمد و یادآور شد:
چقدر دور همی هالذت بخش بود و بی خبر بودیم. چه قدر قدر داشته هایمان را ندانستیم.
چقدر آزادانه و بدون ترس معاشرت کردن و گردش و رفت و آمد با مردم ارامش میداد و بی خبر بودیم.
چه قدر قدر ناشناسی قدرت های قدر ناشناخته مان را به انزوا کشاند و خدا کند این فرصت تلنگری باشد برای قدر دانستن داشته های چون آزادی و امنیت و آرامش؛ رفاه و شهری آرام و قدردان محافظان جان و مال و امنیت و آرامش و رفاه و خدمات شهر و محله ای باشیم که در آن زندگی می کنیم و قدردان نعمت های الهی که خداوند منان نصیبمان کرده است.
پیرمردها و پیر زن های تنها را فراموش نباید کرد. اقشار ضعیفی که نمی توانند تغذیه سالم داشته باشند و از درد گرانی و ناتوانی مالی گرفتار سختی های زیادی هستند را فراموش نکنیم تا کمی از درد و آلام هم وطن ها کاسته شود... روزگار امروز سنگ محک بزرکی است تا ایرانی بودن و مسلمان بودنمان را در عمل اثبات کنیم با هم سایه ها و همشهری ها مهربان باشیم به هم دیگر رحم کنیم تا خداوند منان به ما رحم کند.
گران فروشی و کم فروشی را با محبت و مهربانی جبران کنیم. قدر داشته های بسیاری را که ویروس از بین نبرده است تکثیر کنیم و با عشق و محبت به دیگران هدیه کنیم. مراقب نزدیکان خود باشیم از برون رفت کهنسالان و افراد در معرض خطر با کمک خود جلوگیری کنیم برای رفع مشکل هایشان قدم برداریم تا این دوران سخت هم بگذرد. کرونای ریز! حتما همانطور که آمد خواهد رفت ولی درسهای بزرگی به همگان آموخت که قدر داشته هایی که داشتیم و ارزان هم بود را از این به بعد بدانیم.
دیدگاه تان را بنویسید