بخش هایی از این گفتگو را بخوانید؛
به یاد دارید مثلا یکی از دوستان یا همرزمانتان شهید شده باشد و بخواهید این خبر را به سردار سلیمانی برسانید؟ گفتن اینگونه اخبار به ایشان چطور بود؟
من در جلساتی که اخبار سخت را به حاج قاسم گفته باشند حضور داشتم ولی خودم هیچوقت نگفتم.
* رفتار ایشان چگونه بود؟
در این شرایط به شدت تحت تاثیر قرار میگرفتند؛ مخصوصاً زمانی که نیروهای مهم از ایران، لبنان و سایر نقاط به شهادت میرسیدند، برایشان بسیار سخت بود و برافروخته می شدند و قیافه خاصی به خود میگرفتند. حالت غضبناکی داشتند و تذکر جدی و تند میدادند. همه تسلیم حاج قاسم بودند و از او حساب میبردند. اعتقادم این است که این حساب بردن از شخص حاج قاسم نبود، بلکه از عظمتی بود که خدا به او داده بود.
* احتمالاً یکی از این خبرهای سخت، شهادت سردار اللهدادی به همراه جهاد مغنیه به دست صهیونیستها در سوریه بود. این خبر چه تاثیری روی حاج قاسم گذاشت با توجه به اینکه هر دوی این شهدا، به شدت مورد علاقه ایشان بودند.
سردار الله دادی جزو نیروهای سردار سلیمانی در زمان ۸ سال دفاع مقدس بود و مدتهای زیادی در لبنان نیز کنار ایشان حضور داشت. وقتی مسئولیت عملیات سوریه را به عهده گرفت، همزمان مسئولیت عملیات لبنان را هم برعهده داشت و یک شخص بسیار کاردان و ارزشمندی بود.
شهید جهاد مغنیه پسر شهید عماد مغنیه هم درماشینی بود که شهید الله دادی در آن حضور داشت. آنها برای انجام یک ماموریت شناسایی از لبنان به سمت مرز سرزمین ای اشغالی در جولان می رفتند. اینکه دشمن به چه شکلی از این موضوع اطلاع یافته بود که چه افرادی داخل ماشین هستند، نمیدانم. این یکی از لحظات تلخ برای حاج قاسم بود. گویی علمدار و مالک اشتر و یکی از سرمایه های بزرگ خود را از دست داده است.
شهید الله دادی یک سرمایه بسیار بزرگ برای سپاه و حاج قاسم بود.حاج قاسم او را میشناخت و به او باور داشت. زمان شنیدن این خبر برای حاج قاسم خیلی سخت بود و جزو زمانهایی بود که از دشمن بسیار غضبناک شدند. برای هیچکس و مخصوصاً حاج قاسم این اتفاق ناگوار قابل تحمل نبود؛ اما با این وجود در عمق قلب حاج قاسم یک آرامشی احساس میکردم. من در شرایط مختلف و حالتهای متفاوت حاج قاسم را دیده بودم، رفتار او در دو سطح خودش را نشان میداد، یکی لایه بیرونی و دیگری آرامش و سکینهای که در عمق وجود ایشان بود.
* شما چطور خبر شهادت سردار سلیمانی را گرفتید و با شنیدن این خبر چه حالی پیدا کردید؟
آن شب، قبل از اذان صبح بیدار شدم. موبایلم روی سایلنت بود. دیدم ۱۰-۱۲ تماس از دست رفته دارم. شمارهها را نمی شناختم. وقتی دقت کردم دیدم یک شماره شماره از عراق است. با همان شماره برایم پیام هم آمده بود. دو سه شماره هم از خوزستان تماس گرفته بودند. اول به عراق زنگ زدم اما کسی جواب نداد، سپس به خوزستان زنگ زدم. یکی از بچه ها گفت خبری آمده که احتمالا ماشین حاج قاسم مورد هدف قرار گرفته است. به موبایلم نگاه کردم. عکس دست حاج قاسم را دیدم. (گریه) باور نمیکردم. نمیخواستم باور کنم؛ اگر باور میکردم با صدای خیلی بلند گریه میکردم. نمیخواستم بپذیرم. گفتم امکان ندارد؛ حتماً اتفاق دیگری افتاده است.
اردبیل بودم. نمیخواستم خانواده بفهمند. برای همین از خودم رفتار غیرعادی نشان ندادم. ولی وقتی تلویزیون انا لله و انا الیه راجعون را گفت، هر کس که در خانه بود، شروع به گریه کرد. خیلی سخت بود.
الان هم بعضی اوقات به صورت لحظهای احساس میکنم این طور نشده؛ ولی این اتفاق افتاده است. خداوند ایشان را رحمت کند. بارها و بارها در طول سالهای مجاهدتش تا یک میلیمتری شهادت رفته بود اما اراده خداوند بر این نبود.
حاج قاسم نباید در صحنه نبرد و به دست داعشیها شهید میشد و یا در سوریه، لبنان یا عراق در میدان درگیری یک نفر او را با یک تیر یا خمپاره شهید میکرد. اراده الهی بر این بود که خون حاج قاسم نه در جغرافیای ایران بلکه در جغرافیای جهان جاری شود و در کالبد مجاهدان و رزمندگان مقاومت در اقصی نقاط جهان قرار بگیرد و به آنان نیز روح قهرمانی تزریق کند.
اراده الهی این بود که شهادت حاج قاسم جهانی شود. مقام معظم رهبری فرمودند: حاج قاسم با شهادت خود زنده بودن انقلاب را به رخ دنیا کشید.
تمام تئوریسین های دنیا، تحلیلگران و سناتورهای هم حزبی آقای ترامپ اذعان دارند که این کار یک کار احمقانه و اشتباه بود. بهای خون حاج قاسم به مراتب بیشتر از زنده بودنش علیه منافع امریکا و اسرائیل خواهد بود. «شهید قاسم سلیمانی» به مراتب خطرناک تر از «سردار قاسم سلیمانی» برای آنهاست. خون حاج قاسم سلیمانی امریکا را رها نخواهد کرد و دامنگیرش خواهد بود و گلوگیرش است و خفه اش خواهد کرد. به فضل الهی به استراتژی اوج انتقام که ترک دشمن از منطقه است خواهیم رسید.
دیدگاه تان را بنویسید