کارن یانگ در المانیتور نوشت: کمتر از سه هفته پس از ترور ژنرال قاسم سلیمانی توسط آمریکاییها و سپس حمله موشکی ایران به پایگاههای آمریکا در عراق که به تلافی این ترور صورت گرفت به نظر میرسد تب جنگ در خلیج فارس فعلا فروکش کرده است. این احساسی بود که من بعد از بازدید از عربستان و امارات متحده عربی در ماه جاری داشتم.
در ادامه این مطلب آمده است: یازدهم ژانویه در ابوظبی، وزیر امور خارجه امارات متحده عربی خطاب به مخاطبان خود که جمعی از تحلیلگران حوزه انرژی و رسانهها بودند گفت که همیه چیز آرام است. این اظهارات پس از آن صورت میگرفت که دونالد ترامپ هم چند روز قبل از آن اظهارات مشابهی را مطرح کرده بود. به نظر میرسد در حال حاضر آرامش حاکم و دیپلماسی دوباره در حال تلاش برای پیدا کردن جایگاهاش است.
با توجه به وضعیت متشنج اخیر، همچنان خطر درگیری وجود دارد. دولت ترامپ می خواهد به آمریکایی ها نشان دهد که بازی پرمخاطره او بر اساس استراتژی بازدارندگی و مقابله با توان هستهای ایران است و تمام اقدامات احتمالی این کشور نیز از قبل پیشبینی شده بود. کشورهای حاشیه خلیج فارس به ویژه امارات متحده عربی و عربستان سعودی، تمایل دارند که روی تجارت صادرات نفت تمرکز کنند و به مشتریان ، سرمایه گذاران و شهروندان خود نشان دهند که آنها کاری با تنشهای ایران و آمریکا ندارند. اقتصاد کشورهای حاشیه خلیج فارس به نیروی کار و سرمایه گذاری خارجی وابسته است. از این گذشته بیش از هر چیز، آنها باید به فکر امنیت شهروندان خود باشند چرا که آمریکا ثابت کرده تعهدی در این زمینه ندارد.
متأسفانه شرایط همچنان نگران کننده است و عزمی هم برای تنش زدایی دیده نمیشود. آمریکا تحریمها را افزایش میدهد و ایران هم در واکنش به آن روز به روز بر حجم غنی سازیاش میافزاید. با این وضعیت توافق هستهای سال 2015 فرو میپاشد و ایران هم به سمت ضربه زدن به منافع آمریکا در منطقه و شاید سراسر جهان حرکت میکند. در صورت جنگ و حمله مستقیم آمریکا به ایران، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس بسیار آسیب خواهند دید. حتی اگر ترامپ فرصتی برای برقراری مجدد روابط با ایران پیدا کند، آیا عزمی برای انجام آن دارد؟ یا اینکه آمریکا با ایران بر سر نفوذ و قدرت در منطقه رقابت میکند، همزمان فرماندهان سپاه پاسداران در داخل ایران تلاش میکنند قدرت و اقتدارشان را افزایش دهند. در حال حاضر هیچ سناریو مثبتی برای ثبات منطقه یا بازارهای جهانی در آینده پیشبینی نمیشود.
عربستان سعودی و امارات متحده عربی خوب میدانند که چقدر نیاز به صادرات نفت به جهان از جمله شرق آسیا دارند. از شاخ آفریقا تا پاکستان، مصرف کنندگان مهم آینده نفت و پتروشیمی در کنار بازارهای مصرف کننده فعلی یعنی هند و چین خواهند بود و این موضوع برای ریاض و ابوظبی حائز اهمیت است. در حال حاضر عدم تنشآفرینی ایران در تنگه هرمز، باب المندب و کانال سوئز به معنای تمایل این کشور به تعامل با آمریکا از طریق میانجیگری دیگر کشورها است. طی این مدت عربستان سعودی به حملات متحدان ایران علیه تاسیسات نفتیاش در ماه سپتامبر پاسخی نداد، امارات نیز در برابر حمله به نفتکشها در بندر فجیره واکنشی مشابه داشت با این تفاوت که حتی هیاتی را هم چندی بعد برای گفتگو به تهران فرستاد. برای عربستان و امارات ایدهآل این است که ایران همیشه در حالت ضعیف بماند طوری که نه فرو بپاشد و نه از زیر فشار خارج شود.
قیمت نفت در این دوره از تنش سیاسی نسبتاً ثابت بوده است. افزایش تهدیدات و حمله به زیرساختهای نفتی و حمل و نقل دریایی، از جمله به تانکرها و حمله به تاسیسات آرامکو، تا حملات به نیروهای نظامی آمریکا در عراق به شکل تدریجی بوده و این مساله باعث شده شوک به بازارها هم شیبی ملایم داشته باشد. قیمت نفت طی این مدت نوسان کمی داشته، در حال حاضر عرضه زیادی وجود دارد و تولید کنندگان عمده خلیج فارس و مشتریان آنها به ویژه چین خواستار محدودیت عرضه هستند. با این وجود این یک الگوی بازار نفت موقت است. مادامی که کمپین فشار حداکثر ایالات متحده ادامه مییابد، احتمال تنش وجود خواهد داشت و کشورهای حوزه خلیج فارس خط مقدم آسیبپذیری از این تنش خواهند بود.
تا امروز اقدامات آمریکا به جای اینکه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس را علیه ایران متحد کند برعکس بین آنها شکاف ایجاد کرده است. در حال حاضر شورای همکاری در کل تضعیف شده و کشورهای دو به دو با هم توافق میکنند. اوضاع در شواری همکاری پیچیده است، قطر به ایران نزدیک شده، امارات و عربستان در کنار هم با حوثیهای یمنی میجنگند و هیچ کشوری هم حاضر نیست در ماجرای ترور سلیمانی در کنار آمریکا قرار بگیرد. مهمتر از همه، سعودیها و اماراتیها میدانند که اگر ترامپ تلاش کند به توافق جدیدی با ایران برسد این کشورها دوباره در حاشیه قرار میگیرند.
در حال حاضر پیشبینی بازگشت شرایط به قبل از دوران ریاستجمهوری ترامپ دشوار به نظر میرسد. پس از ترور سلیمانی، ایران بعید است که با آمریکا سر میز مذاکره بنشیند چرا که اصلا هیچ اعتمادی بین دو طرف وجود ندارد. کشورهای حوزه خلیج فارس تصمیم گرفتند تا روابط خود با قدرتهای منطقهای مانند روسیه را تقویت کنند تا بلکه به لحاظ اقتصادی بازاری برای کالاهای خود بیابند.
امروز منطقه از امنیت کمتری برخوردار و در معرض سوء تفاهمات جدی بین شرکا و دشمنان است. اعتماد بین کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و آمریکا رفته رفته در حال از بین رفتن است. ممکن است برخی دولتها دشمن ایران در منطقه باشند، اما تمایلی به تشدید خشنوتها، ناامنی و فروپاشی ایران ندارند چرا که این اتفاق میتواند تاثیر منفیای بر کل منطقه داشته باشد. کشورهای عربی حوزه خلیج فارس سنگین ترین بهای ممکن را در تشدید تنشها بین ایران و آمریکا پرداخت میکنند. رویکرد فعلی، حداقل در نگرش ریاض و ابوظبی بازگشت به توافقات بی سر و صدا با ایران و دلجویی از این کشور است تا بدین شکل امکان رویارویی مستقیم نظامی به کمترین میزان ممکن برسد. به طور خلاصه، مسیر فعلی هم برای آمریکا و هم برای شرکای خلیج فارس نامطمئن است. تا زمانی که نبینیم که همه ما به یکدیگر احتیاج داریم و بازارهای جهانی انرژی و کالاها به همکاری در منطقه بستگی دارد، درگیری بیشتر در خاورمانه اجتناب ناپذیر است.
دیدگاه تان را بنویسید