۵۵آنلاین :
55آنلاین: یک کتاب روان و خوشخوان برایتان انتخاب کردهایم که اگر به هر دلیلی دلتان خواست تعطیلات را در خانه بمانید، یک گزینه خواندنی دم دستتان باشد.
جایی به نام تاماساکو درباره چیست؟جایی به نام تاماساکو در یک کلام مجموعه داستانی است که زندگی زنان تنها را در یک کلانشهر روایت میکند. کتاب هفت قصه کوتاه دارد و روی هم رفته ۸۵ صفحه است. یعنی حجمی ندارد و جان میدهد برای سرگرم شدن در این چند روز تعطیل. این کتاب ارزش خوانده شدن را دارد چون فارغ از جایزه گلشیری که برنده شده یا نام نویسندهاش - که یک هنرمند شناخته شده است- بیان روان و سادهای دارد، طوری که خودتان را جای نویسنده میگذارید، با او غصه میخورید و همراهش میشوید. داستانهای طولانی نیستند و اگر سختگیر نباشید، روی اعصابتان نمی رود.
چرا سراغ یک کتاب نه چندان جدید رفتهایم؟- کتاب جایی به نام تاماساکو، چند سال پیش چاپ شده اما هنوز هم تازه است. موضوع تازهای دارد.
- مثل بقیهی کتابهای سلبریتیها تجربهی شخصی بازیگر یا پستهای اینستاگرامیاش را کتاب نکرده و یک کتاب داستان واقعی است.
- یک کتاب داستان با داستانهای روان، کوتاه وخوب است که دغدغه خیلیها هم هست.
- داستان را یک آدم معروف نوشته اما دلیل نوشتنش معروف شدن نبوده، حتی برایش - دستکم به اندازه سلبریتیهای دیگر - تبلیغ هم نکرده اما کتاب خوشپرداخت و خوبی است.
- وارد مهمانی که شد هیچکس پیشوازش نیامد. هفتهی پیش بود. شب که به خانه آمده بود رویا برایش پیغام گذاشته بود: «پنجشنبهشب تولد مهرداد است. یک جمع کوچک دوستانه، خوشحال میشویم تو هم بیایی.» جواب تلفنش را نداده بود. گذاشته بود برای فردا و فردا هم بهکل از زنگ زدن منصرف شده بود. بههرحال که نمیرفت. پس زنگ زدن نداشت. پنج روزِ بعد را به کار کردن گذرانده بود.
- یکِ بعدازظهر است ولی انگارنهانگار. خانه تاریکتر از همیشه در این ساعت روز است. با اینکه هنوز پانزده روزی مانده به مهر، هوا حالش خراب شده. دیروز نم بارانی هم زد. مینشینم روی کاناپه. کتابهایی که خریدهام، در کیسهای با آرم شهر کتاب، جلو رویم روی میز است. برای برداشتنشان عجله نمیکنم. میخواهم مراسم را دقیق انجام بدهم. با همان دقتهایی که رضا بهشان میگوید وسواس. این تنها وسواسم است که دوستش دارم.
- این حال امروز از صبح همراهم بود. بیدار که شدم میدانستم روز من است. توی خواب خوش گذشته بود. زیرزمین خانهی مادربزرگ پدریام بودم. هوای زیرزمین سرد و نمناک بود. نشسته بودم کف زمین. نقاشییی را نصفه ول کرده بودم و با مدادتراش نوک مدادرنگیهایی که جلوم ریخته بود، تیز میکردم. از آن مدادتراشهایی بود که همیشه آرزویش را داشتم و هیچوقت نداشتمش
کتاب جایی به نام تاماساکو را نشر چشمه چاپ کرده. پس در خود انتشارات یا فروشگاههای کتاب دنبالش بگردید. اما اگر اهل خرید آنلاین هستید، میتوانید از سایت طاقچه استفاده کنید.
منبع: چی
منبع : ۵۵آنلاین
دیدگاه تان را بنویسید