رضا کدخدازاده: هفتۀ گذشته بی.بی.سی فارسی، پیشگام کارزاری «مجازی» در فضای مجازی شد که حمله به زبان فارسی را در دستور کار خود داشت. کارزاری که قرار بود به وسیلۀ آن، این تئوری دروغین تبلیغ شود که زبان فارسی در ایران، زبانی تحمیلی و استعماری و عامل سرکوب تمامی ایرانیانی است که زبان بومی آنها فارسی نیست! البته محاسبات کارکنان این رسانه نه تنها اشتباه بود، بلکه در همان فضای مجازی نیز نتیجۀ عکس داشت و ایرانیان بسیاری که زبان بومیشان زبانی غیر از فارسی است به آن واکنش نشان دادند و بر جایگاه ملّی و کارکرد ارتباطی و عاطفی زبان فارسی در زیست خویش تاکید کردند. در واقع آیۀ «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ» مصداق یافت و مکرِ متولیان کارزار ضد ایرانی مزبور به خودش برگشت.
پرسش اساسی در این میان این است؛ اصلاً BBC یا همان British Broadcasting Corporation (بنگاه خبرپراکنی بریتانیا) چه دلیلی دارد که برای تضعیف یا تخریب زبان فارسی هزینه کند؟! نوع بیتعارف و اندکی عوامانۀ این پرسش میشود: «اصلاً بریتانیا را با ایران چه کار؟! کشور توسعهیافتهای در عرش، مگر بیکار است که کشوری جهان سومی در فرش را به حساب بیاوَرَد؟!» نوع روشنفکرمآبانۀ این پرسش نیز میشود: «این سخنان «توهم توطئه» است و انگلیسیهایی که اصلاً نمیدانند ایران کجاست و زبان فارسی چه زبانی است، چرا باید برای نابودی زبان فارسی وقت و هزینه صرف کنند؟!»
با وجود حوادث تلخ تاریخی ریز و درشت، دیگر باید گفت که گوشمان از این سوالات و سخنان بیپایه پُر است. درست است که نمیتوان گفت ما در ایران «توهم توطئه» نداریم؛ اما بیشک چندین برابر این پدیده، توطئۀ خارجی داشتهایم. به عنوان نمونه، از فردای 28 مرداد 1332 تا سالهای بسیاری پس از آن، هر ایرانیِ میهندوستی که از توطئۀ بیگانگان علیه دولت ملی و توسعهخواه مرحوم دکتر محمد مصدق سخن میگفت، به توهم توطئه متهم میشد. اما حالا که دهها و چه بسا صدها سند معتبر از سوی خود بیگانگان توطئهگر منتشر شده، دیگر این اتهام را کمتر علیه منتقدان توطئۀ انگلیس و آمریکا علیه دولت مصدق به کار میبرند. هر چند شوربختانه هنوز هم انگلوفیلها و آمریکوفیلهایی هستند که هر گونه اشاره به سهم و نقش توطئۀ خارجی در حوادث آن روز را توهم توطئه بدانند!
گمان میکنم در فردای 28 مرداد 1332 بودند کسانی که میگفتند «آمریکا و انگلستان پیشرفته، اصلاً چه دلیلی دارد به ایران بپردازند؟! آنها مگر میدانند ایران کجاست و مصدق کیست؟!» اینگونه پرسشها به روحیۀ خودباختگی و خودکمبینی برخی از ما ایرانیان بازمیگردد. مسالهای که باعث میشود اگر در روزگار ما، یک ایرانی بگوید انگلستان زبان فارسی را رقیب بالقوۀ زبان انگلیسی برای تبدیل شدن آن به زبان بینالمللی میداند و به همین خاطر -مشابه کاری که دو قرن پیش در شبه قارۀ هند انجام داد- امروز نیز انجام میدهد و برای نابودی زبان فارسی از هیچ هزینه و تلاشی فروگذار نمیکند، عدّهای آن را به سُخره بگیرند و به توهم توطئه ارتباطش دهند.
البته در روزگار ما یک برچسب و اتهام جدید هم مُد شده و گویندۀ چنین سخنی، احتمالاً به شوونیسم و فاشیسم و ناسیونالیسم و چندین ایسم ایدئولوژِهای راستگرایانۀ دیگر متهم میشود. مانند استاد دکتر شفیعی کدکنی (حفظ الله) که در سخنانی نغز به واکاویِ تلاش بیگانگان -به ویژه انگلستان- برای تخریب و نابودی زبان فارسی با ابزار تقابل آن با زبانهای محلی در شبه قارۀ هند پرداخته بود؛ اما عدهای نابخرد به این استاد فرزانه که ملاحت و لطافت از گفتار و رفتار و پندار او میبارد، اتهام فاشیسم و شوونیسم و ... زدند. استاد شفیعی در آن سخنان، به خوبی بر این مهم تاکید کرد که هدف از القای تقابلِ زبان فارسی با زبانهای محلی، میراث قوی و کهن ادبی، علمی و دیوانی فارسی است که این امکان را به آن میدهد تا با زبانهای استعماری مانند انگلیسی رقابت کند و به تعبیر استاد با آنها کُشتی بگیرد.
زبان فارسی، زبانی بوده که برای قرنها زبان رسمی و دیوانی حاکمان گوناگونی در جغرافیای پهناور منطقه بوده است. جالب آنکه عمدۀ این حاکمان نیز زبان مادریشان، زبانی غیر از فارسی بوده است. حتی زبان ادبی و دیوانی امپراتوری عثمانی که دشمن خونی ایران و ایرانیان بودند نیز برای چندین قرن زبان فارسی بود! پس چنین زبانی که قرنها زبان امپراتوریداری یا به تعبیری دیگر زبان بینالمللی بوده، این پتانسیل را دارد که باز هم به زبان بینالمللی تبدیل شود و جای زبان انگلیسی را بگیرد و تهدیدی برای استیلای تمدن غربیِ آنگلوساکسونی باشد. عُقَلای انگلیسیزبان به این نگاه نمیکنند که چون امروز کشور/کشورهای متولیِ زبان فارسی، از قافلۀ توسعه عقب ماندهاند، فردا نیز وضعیت به همین شکل خواهد ماند و جایگزینی برای فرهنگ مسلط آنها پیدا نخواهد شد.
آنها خوب میدانند که توسعه و پیشرفت در کمتر از نیم قرن هم به دست میآید؛ اما فرهنگ خیر! چنانچه کرۀ جنوبی که نیم قرن پیش کشوری در اعماق جهان سوم بود، امروزه در میان کشورهای توسعهیافته جا خوش کرده است. ولی کرۀ جنوبی فرهنگ و زبانی ندارد که دارای میراث غنی ادبی و سابقۀ تاریخیِ دیوانسالاری چند سدهای باشد تا بتواند رقیب استیلای فرهنگی و تمدنی غرب شود. فارسی اما، علاوه بر داشتن میراث ادبی و دیوانسالاری، از نظر زبانی نیز قابلیت تبدیل شدن به زبان بینالمللی را -که تهدیدی برای زبان انگلیسی باشد- دارد.
اگر قصد دارید همینجا مطالعۀ این نوشتار را به پایان برسانید و گویندۀ این سخن را نیز به توهم توطئه یا روحیۀ ناسیونالیستی و شوونیستی (!) یک ایرانی متهم کنید، اندکی تامل بفرمایید! چراکه خوشبختانه، خوشبختانه، خوشبختانه، گویندۀ این سخن نه تنها ایرانی نیست، بلکه از تئوریسینهای یک ایدئولوژی چپگرایانه و در واقع نقطۀ مقابل ایدئولوژیهای راستگرایانۀ مزبور است: فریدریش انگِلس، فیلسوف آلمانی کمونیست که با همکاری کارل مارکس «مانیفست حزب کمونیست» را نوشته است. انگلس در نامهای که در سال 1853 به مارکس نوشته، زبان فارسی را زبانی ساده، لطیف و دارای قابلیت بسیار بالایی برای تبدیل شدن به زبان بینالمللی دانسته است. وی مینویسد:
«از آنجایی که چند هفتهای مشغول کار بر روی موضوع یک نوع «نمایش شرقی» بودم، فرصتی فراهم شد که زبان فارسی را بیاموزم. [...] من بدون صرف زمان قابل توجهی توانستم زبانی را که دارای چهار هزار ریشه است و قدمتش به دو تا سه هزار سال پیش بازمیگردد، فرا گیرم. زبان فارسی کاملاً مانند بازی کودکانه [ساده و دلنشین] است. اگر الفبای فارسی، الفبای [...] عربی نبود که در آن نیمی از حروف شبیه نیمی دیگر است و حروف صدادار نوشته نمیشد، من تعهد میدادم که دستور زبان فارسی را در کمتر از 48 ساعت میتوان آموخت. حداکثر سه هفته را نیز برای [آموختن] کل زبان فارسی معین کردهام، اما اگر ویلیام پیپر [روزنامهنگار کونیست و انقلابی آلمانی 1826-1898)] دو ماه برای این کار زمان بگذارد، از من هم بهتر خواهد شد. بسیار حیف که [ویلهلم] ویتلینگ [انقلابی آلمانی و از نخستین نظریهپردازان کمونیسم (1808-1871)] فارسی را بلد نیست؛ وگرنه میتوانست «زبان جهانی» مورد نظرش را داشته باشد، زیرا فارسی تنها زبانی است که در آن «من» و «برای من» هرگز در تضاد با یکدیگر نیستند و «مفعول برایی» و «مفعول رایی» با یکدیگر یکسان هستند. از سویی دیگر خواندن دیوان حافظ به زبان اصلی بسیار لذتبخشتر است تا اینکه ترجمۀ لاتین آن توسط «سر ویلیام جونز» که مانند لطیفههای زشت و بیمعنی است.»
باری ظرفیت زبان فارسی برای تبدیل شدن به زبان بینالمللی، یکی از دلایل مهم و تا حدود زیادی مغفول واقعشده در زمینۀ هزینه و تلاش مذبوحانهای است که دشمنان این سرزمین برای نابودی و تضعیف «قند پارسی» میکنند. این را توطئه گران بهتر از هر کسی میدانند؛ چراکه: «شکرشکن شوند همه طوطیان هند / زین قند پارسی که به بنگاله میرود...»!
منشا اینها از گور رسانه هایی چون یوتیوب بلند میشود. چند صباحیست که بسیاری از خارجیها از علاقه خود به زبان و موسیقی فارسی ( iranian music reaction) صحبت میکنند و میگن عاشق این زبان رمانتیک و عمیق شده اند، و دوست دارند به ایران بیایند، حالا شما تا آخرش را بخوان، البته کور خوانده اند، زبان فارسی ریشه در خون پرشینها دارد، ریشه در دل دارد، بیدی نیست که با این فوتها بلرزد. اونها خودشان را سبک میکنند.
با سپاس از این نوشتار چشم نواز و ذهن نواز. دو تا نکته با اجازه: 1. نویسنده و امثال نویسنده باید ارجاع بدهند به مآخذ سخنشان. مقصودم ارجاع به سخنان متخصصان گمنامی که اوایل دهۀ شصت و حتی پیش از استاد فاضل و گرانقدر دکتر شفیعی کدکنی به اهمیت زبان فارسی در توسعه اشاره کرده اند. مقالۀ «زبان فارسی و توسعه ملی» را به راحتی می توان روی اینترنت یافت که سال 66 بیرون آمده.
2. به نظر بنده که با 12 زبان سر و کار داشته ام، (و البته اساتیدم با 37 زبان)، این توصیفات انگلس، قابل تطبیق با خیلی زبانهای دیگر نیز هست. باید دقت کرد که با استدلال مقاله، خیلی زبانها همسنگ هم خواهند بود و این درست هم است. اما باید دید فارسی چه ویژگی خاصی دارد. تنها ویژگی بارزش ساده تر بودنش نیست. مقاله برد خاص و مخاطب خود را دارد. با این حال این چیزی از اهمیت چنین نوشتارهای پرارزشی نمی کاهد.
در ضمن انگلس دربارۀ افغانستان و مقاومت مردم آن درمقابل انگلیسیها نیز مفصل در مقالۀ ای توضیح داده که قابل مقایسه با مقابلۀ مردم جنوب با انگلیسی هاست.
باز هم توهم خود بزرگ پنداری به جای چاره یابی و راهکار اجرای عدالت حداقلی در خصوص زبانهای تاکید میکنم (زبان های)موجود در این گستره جغرافیایی شروع شد دوستان بیاییم به جای منیت و خود بزرگ بینی کمی واقع بین باشیم وبه ملل گوناگون که در داخل این سرزمین زندگی می کنند به صورت دموکراتیک بها دهیم و دوران تسلط عده ای بر عده ای دیگر را با عقلانیت و عدالت جایگزین نمائیم واگرنه با عقده حرف زدن کاری از پیش نخواهیم برد