معرفی کتاب مغازه خودکشی
کتاب مغازه خودکشی یک رمان در سبک کمدی سیاه است که به قلم ژان تولی منتشر شده. این رمان جذاب، داستان یک شهر آخرالزمانی را روایت میکند که تمام مردم آن بهدلیل گرمایش زمین و شرایط آب و هوایی و اقلیمی بسیار سخت، افسرده شدهاند و دیگر دلیلی برای زنده ماندن ندارند. این داستان پرفروش با زبان طنز و غیرمعمول خود تقابل مفاهیمی مثل زندگی، مرگ، خودکشی، عشق و امید را به ما نشان میدهد.
دربارۀ رمان «بازمانده روز» | مرز «تشخّص» در حرفه
دربارهی کتاب مغازه خودکشی
خانوادهی تواچ، در یک شهر روبهنابودی و بینام و نشان صاحب مغازهای هستند. این مغازه، تمام وسایل و اسباب موردنیاز خودکشی و نحوهی استفاده از آنها را در اختیار مشتریانش میگذارد. در ابتدای داستان، این خانوادهی چهار نفره صاحب فرزند جدیدی بهنام آلن (برگرفته از شخصیت آلن تورینگ، پدر علم هوشمصنوعی و کامپیوتر) میشوند. آلن از ابتدای تولد، جَو سیاه و غمبار محیط اطراف خود را تغییر میدهد. او پر از شور و امید است، به مشتریان لبخند میزند و تلاش میکند تا آنها از خودکشی منصرف کند. برادر بزرگتر خانواده، وینسنت (نام این شخصیت از نقاش معروف هلندی، وینسنت ونگوگ برگرفته شده است)، بسیار بیاشتها است و اغلب وسایل موردنیاز برای خودکشی را طراحی میکند. خواهر خانواده، مریلین (که نامش از بازیگر معروف آمریکایی، مریلین مونرو اقتباس شده) از خود متنفر است و اضافهوزن شدیدی دارد. پدر خانواده، میشیما (که نامش از یوکیو میشیما، نویسنده و کارگردان ژاپنی اقتباس شده) در کنار وینست و مریلین تلاش میکند تا مثبتاندیشی و روحیهی آلن را از بین ببرد و او را به ورطهی ناامیدی و تاریکی بکشاند.
کتاب مغازه خودکشی (The Suicide Shop)، روی مرز باریک بین طنز و تراژدی قدم برمیدارد. نویسندهی کتاب، ژان تولی (Jean Teulé) با تخیل و طنز خاص خود دربارهی موضوعاتی مثل مرگ، خودکشی و نابودی جهان صحبت میکند. زبان این رمان، بسیار ساده است و مانند اکثر داستانهای همسبک خود از استعاره و ایهامهای پیچیده استفاده نمیکند. خط داستانی و پایان غیرمنتظرهی این رمان جذاب، خواننده را تا انتها پای داستان نگه میدارد.
کتاب مغازه خودکشی تاکنون به بیست زبان مختلف ترجمه شده است. این کتاب بهقلم مرجان ملکی آقاباقر و به همت انتشارات دلوان به زبان شیرین فارسی بازگردانده شده است.
جوایز و افتخارات کتاب مغازه خودکشی
- در فهرست پرفروشترین رمانها در ایران
- از پرفروشترین کتابها در اروپا و آمریکا
- ترجمه به بیش از بیست زبان زندهی دنیا
- در فهرست 1001 کتابی که باید پیش از مرگ بخوانید
نکوداشتهای کتاب مغازه خودکشی
- یک کمیک ملایم. (فایننشال تایمز)
- با طنز غیرمعمول و لذتبخش. (وبسایت آمازون)
- تعادلی بینظیر بین شوخی و جدی (روزنامهی فیگارو)
اقتباس فرهنگی از کتاب مغازه خودکشی
آقای پاتریس لوکنت (کارگردان و فیلمنامهنویس مطرح فرانسوی) در سال در سال 2012 با اقتباس از این اثر جذاب، یک انیمیشن موزیکال ساخت. باید بهخاطر داشته باشید که این اثر برای کودکان مناسب نیست.
کتاب مغازه خودکشی مناسب چهکسانی است؟
اگر به دنبال مطالعهی یک رمان جذاب با پایانی غیرمنتظره هستید، کتاب مغازه خودکشی را از دست ندهید! نثر روان و کمدی سیاه این اثر، در کنار حجم کم صفحات کتاب میتواند تجربهای متفاوت و لذتبخش را برای شما فراهم کند.
با ژان تولی بیشتر آشنا شویم
ژان تولی در 26 فوریهی سال 1953 در شهر مانش فرانسه بهدنیا آمد. او در حوزههای مختلفی مثل کارگردانی، فیلمنامهنویسی، نویسندگی و نقاشی فعالیت داشته و علاوه بر آن، تا به امروز ده کتاب موفق و پرفروش را به چاپ رسانده است؛ اما تنها سه اثر او، یعنی مغازه خودکشی، آدمخواران و فرشتهی سمی به زبان فارسی ترجمه شدهاند. او در سال 1998 با یک بازیگر فرانسوی بهنام میومیو ازدواج کرد.
وی در تاریخ 18 اکتبر سال 2022 بر اثر ایست قلبی در شهر پاریس چشم از جهان فروبست.
از جمله آثار او میتوان به کتابهای زیر اشاره کرد:
- کتاب ویروس (1980)
- کتاب قصیدهای برای پدری فراموش شده (1995)
- کتاب عزیزم (1998)
- کتاب کادر (1999)
- کتاب قوانین جاذبه (2003)
- کتاب فرشتهی سمی (2013)
در بخشی از کتاب مغازه خودکشی میخوانیم
در اثر ترکیدن لامپ مهتابی، گاز تندی در هوا پیچید که باعث سوزش چشم مشتریانی شد که در صف بوسه مرگ منتظر بودند. شمشیر سپوکو از روی دیوار با نوک، محکم به زمین خورد و روی پله افتاد. طنابهای دار که انعکاس نور شمشیر بر آنها میتابید، با گرههای ازهم باز شده، به زیر پای مشتریان وحشتزده افتادند. کاری از دست میشیما بر نمیآمد. شیشهی آبنبات روی پیشخوان به زمین افتاد و خورد خاکشیر شد. تیغههای ریشتراش پخش و پلا شدند. نقاشیهای کوچک سیب تورینگ طوری میافتادند که انگار زیر درخت سیبی ایستادی که کسی شاخههایش را تکان میدهد. کشوهای صندوق خود به خود باز شدند و اسکناسهایی که از بخش محصولات تازه به دست آمده بودند، به چشم خوردند و یک مشت آدم شرور، جیبهایشان را پر از پول کردند.
میشیما با دیدن صحنهی دزدی، فریاد زد: "همگی بیرون، الان هوا تاریک میشه، مردن باشه واسه یه وقت دیگه. شمارههاتونو نگه دارید و فردا که اوضاع رو به راه شد برگردید! توام همینطور نگهبان جوان... زود باش. برو بیرون! این تفنگ تک تیرو بگیر که دوباره فردا برنگردی و بحث عشق و عاشقی راه بندازی."
"بوم بوم دوبس دوبس! ما دنیا رو میسازیم...."
مشتریان با ناامیدی از مغازه خارج شدند، صدای بلند موسیقی "بوم بوم دوبس دوبس..." و مهتابیهای چشمکزن شبیه دیسکو کورت کابین شده بود.
مادرش فریاد زد. "آلن، میشه صدای اون بیصاحابو کم کنی؟" اما آلن از بین صدای سرود و پایکوبی دویست سرباز ارتش سرخ، چیزی نمیشنید.
دیدگاه تان را بنویسید