ارسال به دیگران پرینت

هیچ دوستی، به جز ایران!

صدای ما گرچه به جایی نمی‌رسد، اما در برابر این خیانت‌ها سکوت نمی‌کنیم. حتی اگر هیچ گوش شنوایی نداشته باشیم. و هیچ دوستی، به جز ایران!

هیچ دوستی، به جز ایران!

هیچ دوستی، به جز ایران!

سید محمد زهیر غرضی

 

 

 

خیانت در حق ایران و زبان فارسی

 

در توییتی نوشته: «اگر فارس بودم، می‌نوشتم: از اینکه زبان زیبای من، به ابزاری برای تبعیض، انکار و تحقیر زبان‌های دیگر تبدیل شده، عمیقاً شرمسارم! از اینکه زبان‌ها و هویت‌های غیرفارسی، در معرض سرکوب و حذف سیستماتیک هستند، بسیار شرمسارم! در کنار شما و علیه این ذهنیت استعماری و نژادپرستانه می‌ایستم!»

 

بوچانی را می‌گویم. بهروز بوچانی. چند صفحه از کتابش، «هیچ دوستی، به جز کوهستان» را، از یک نرم‌افزار کتاب‌خوان دانلود می‌کنم و می‌خوانم. با خودم می‌گویم حتماً کتاب را به زبان فارسی ننوشته. انگلیسی یا کردی است شاید. اما با دیدن اولین صفحه، شاخ‌های بزرگی روی سرم سبز می‌شود. کتاب هم که به زبان فارسی است. همان‌طور که توییتش. اگر فارسی این‌قدر مایه‌ی عذابش شده، پس چرا به فارسی می‌نویسد؟ فهمیدم! چون اگر به فارسی ننویسد، فارس و ترک و لر و گیلک و غیره، زبانش را نمی‌فهمند. چون مخاطبش کم می‌شود. چون حتی حالا که فرسنگها از خاک ایران، از زبان فارسی، از هر آنچه که نامش وطن است، دور شده، باز هم برای دیده شدن، به این آب و خاک و به این زبان نیاز دارد. 

می‌گویم حتماً کتابش در ایران مجوز قانونی نداشته، حتماً به طور غیرقانونی چاپ شده و به فروش رسیده. وقتی هزاران استعداد بی‌بدیل پشت درهای وزارت ارشاد مانده‌اند و کتابهایشان یا زیر ممیزی است و یا چاپ نمی‌شود، امکان ندارد کتاب چنین شخصیت تجزیه‌طلبانه‌ و ضدفارسی که به مملکتش پشت کرده و رفته و از راه دور هم به آن می‌تازد، مجوز چاپ بگیرد. امیدوارانه به جستجو ادامه می‌دهم و از آن چه می‌بینم شاخ‌هایم دوبرابر می‌شود! کتاب نه تنها به طور قانونی و با مجوز وزارت ارشاد به چاپ رسیده، که حتی از یکی از قدیمی‌ترین نشرهای مملکت بیرون آمده، نشر چشمه! کاری ندارم که نشر چشمه چندبار دیگر هم با چاپ کتابهای افراد پرحاشیه، کارنامه‌اش را خط‌خطی کرده، اما دیگر این یک قلم را نمی‌شود هضم کرد. آخرین تصویری که می‌بینم ضربه‌ی کاری را به ذهن و جان و تصوراتم وارد می‌کند! تبلیغ گسترده و عجیب و غریب کتاب، توسط چشمه‌، شعبه‌ی فروشگاه کوروش! دیگر تحملم تمام می‌شود. شماره‌ی دفتر مرکزی چشمه را جستجو می‌کنم، تلفن را برمی‌دارم و خودم را آماده می‌کنم تا هر چیزی بگویم و هر چیزی بشنوم.

 

گوشی توسط سه نفر دست به دست می‌شود و در نهایت آقایی با لحن دوستانه و محترم، اما مردد، حاضر به صحبت می‌شود. می‌گوید مدیران و مسئولان در جلسه هستند و امکان صحبت ندارند. می‌گویم می‌خواهم چند سوال درباره‌ی کتاب آقای بوچانی بپرسم. مردد است. چندباری گوشی را می‌گذارد روی انتظار و در نهایت می‌گوید شماره‌ام را بدهم تا مسئولین مربوطه در اسرع وقت تماس بگیرند.

می‌گویم باشد ولی من که می‌دانم کسی تماس نمی‌گیرد! هر دو می‌خندیم و کمی یخ گفتگو آب می‌شود. دوستانه توصیه می‌کند به این ماجرا ورود نکنم. چون معتقد است چشمه اهمیتی به این موضوعات نمی‌دهد. می‌گوید صد تا سلسله مراتب را رد می‌کنید و در نهایت می‌گویند بررسی می‌شود، و هم من می‌دانم، هم شما، که بررسی نمی‌شود!

 

چون تجربه نشان داده که این اخبار، روزانه و گذرا هستند. از این حواشی زیاد درست می‌شود. هر چند وقت یک بار موضوعی پیش می‌آید، اما می‌گذرد و کار ما پابرجا است.

می‌گویم این با باقی موضوعات فرق دارد. چشمه تریبون داده به کسی که دشمن زبان فارسی است و تازه برایش تبلیغ هم کرده، و به گفته‌ی کاربران فضای مجازی، ادعا کرده که مسائل اقتصادی برایش ارجح است. شاید اگر نشر بی‌نام و نشان و تازه‌کاری این حرکت را انجام می‌داد، این‌قدر صدای مردم درنمی‌آمد. می‌گفتند می‌خواسته خودی نشان بدهد. اما از نشر باسابقه‌ای مثل چشمه، توقع نمی‌رود که روبه‌روی زبان فارسی و در کنار دشمنان ایران‌زمین بایستد. از طرف دیگر، این که کتاب چرا مجوز گرفته و چرا چاپ شده به کنار، این حجم از تبلیغات برای چنین کتابی، اخلاقی نیست. 

 

تاکید می‌کند که به هر حال حتی اگر این صحبت درست باشد، بهتر است خودم را خسته نکنم. چون این اخبار از نظر آن‌ها زرد و گذرا است. می‌گویم این خبر از نظر شما زرد و گذرا است، اما از نظر ما تریبون دادن یکی از نشرهای معتبر مملکت به کسی است که با زبان فارسی، به زبان فارسی می‌تازد. 

انسان محترمی است، اما معتقد است این‌ها حواشی مجازی و توییتری است و تب آن به زودی فروکش می‌کند. به او یادآوری می‌کنم که خبرها از همین توییتر و فضای مجازی وارد رسانه و روزنامه و حتی رسانه‌ی ملی می‌شوند و تاکید می‌کنم که قدرت مردم و فضای مجازی را دست‌کم نگیرد.

 

 

 

گفتگو راه به جایی نمی‌برد. اما مطمئن هستم که گرچه قدرت دست‌های پشت پرده، قدرت رانت و گردش مالی و خیلی مسائل دیگر، خیلی بیشتر از این است که جلوی چاپ چنین کتابهایی گرفته شود، اما قدرت مردم و فضای اجتماعی هم به اندازه‌ای زیاد است که بشود دست‌کم جلوی هجمه‌ها و یکه‌تازی‌های افرادی مثل این نویسنده‌ی نامحترم را گرفت. در فضایی که تیغ ممیزی و توقیف، گلوی هر کتاب و رسانه و مطبوعاتی را دست‌کم یک‌بار نشانه گرفته، دادن مجوز و تبلیغ برای محتوای ضدفارسی و ضدایرانی چنین افرادی، جز تبعیض نخواهد بود. چشمه و سایر عوامل مرتبط با چاپ این کتاب هم کارشان جز خیانت در حق ایران و زبان مشترک ما، یعنی فارسی، نیست. صدای ما گرچه به جایی نمی‌رسد، اما در برابر این خیانت‌ها سکوت نمی‌کنیم. حتی اگر هیچ گوش شنوایی نداشته باشیم. و هیچ دوستی، به جز ایران! که مجموعه‌ای است از کرد و ترک و لر و بلوچ و فارس و گیلک و غیره. مجموعه‌ای یک‌پارچه و جدایی‌ناپذیر، به پهنای ایران‌زمین.

به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه