اولین چاه نفت ایران ششم خرداد ۱۲۸۷ (۲۶ مه ۱۹۰۸) در مسجدسلیمان کشف شد، در دامنههای رشتهکوه زاگرس. بعد از آن، اولین پالایشگاه نفت به همراه اسکله حملونقل و شهرهای شرکتی در جنوب غربی ایران ساخته و فصلی نوین در تاریخ اجتماعی ایران گشوده شد. اکنون بیش از صد سال است که نفت و درآمدش در کانون همه تحولات تاریخ معاصر ایران است.
اگرچه در سالهای گذشته پژوهشهایی درباره تبعات سیاسی صنعت نفت بر دولتها و پیامدهای اقتصادی آن و تأثیر متقابل وجوه اقتصادی و سیاسی نفت صورت گرفته، تاریخ این صنعت و عناصر تشکیلدهنده آن و فرازوفرودهایش چندان بررسی نشده است؛ از نقش نیروی کار جدید برای صنعت نوپای نفت گرفته تا شکلگیری گروههای طبقه کارگر ایران مدرن، از تغییرات جمعیتی چشمگیری که در مناطق نفتی رخ داد تا شهرهای نفتی تازهساختی که تمام روابط اجتماعی و اقتصادی را در سطوح محلی و ملی متحول کردند. سیل کارگران نفت، مهندسان و مدیران شرکتها، زوجها، خانوادههای گسترده، زمینداران محلی، دیوانسالاران، فعالان سیاسی، قاچاقچیان، روسپیان، گدایان، کشاورزان بومی، بازرگانان، پلیسها و مهاجرانی که در این اثنا به سوی شهرهای نفتی ایران سرازیر شدند، با شروع کار در «مجموعه نفتی» و زندگی در اطراف آن، تمام روابط اجتماعی و ساختار اجرایی حکومت را در سطوح محلی و ملی از اساس دگرگون کردند. جمعیت مهاجران داخلی و خارجی که به خوزستان وارد شدند از حیث دینی و قومی و معیشتی و زبان و فرهنگ و بسیاری ویژگیهای دیگر با هم تفاوت داشتند. در واقع میتوان گفت چیزی بیش از یک جابهجایی جمعیتی رخ داد.
اگرچه در کتابها و مقالات کمتر به تاریخ اجتماعی نفت پرداخته شده، در میان اسناد و مدارک موجود در آرشیوهای داخلی و خارجی اطلاعات و دادههای قابل توجهی در این خصوص یافت میشود. از اینرو، پرداختن به اسناد و استفاده از این دادهها میتواند در توضیح و تبیین وقایع و تاریخ و بهویژه تاریخ اجتماعی کار در صنعت نفت ایران کمک کند. در سالهای اخیر برخی از تاریخنگاران اجتماعی ایران، ازجمله تورج اتابکی، در این باب پژوهشهایی به زبان انگلیسی منتشر کردهاند. اما یکی از مهمترین آثار در این زمینه کتاب «محیط مصنوع و شکلگیری طبقه کارگر صنعتی» اثر کاوه احسانی است که بهتازگی با ترجمه مارال لطیفی به فارسی منتشر شده است. این کتاب رساله دکتری کاوه احسانی است که در دانشگاه لایدن هلند دفاع شده. او هماکنون استادیار مطالعات بینالملل در دانشگاه «دی پائول» شیکاگو و از نویسندگان نشریه «Middle East Report» است. کتاب حاضر فتح بابی است برای مطالعه تاریخ اجتماعی صنعت نفت در ایران، مشخصا از منظر شکلگیری طبقه کارگر صنعتی در استان خوزستان در دهههای اول قرن بیستم. احسانی تاریخنگاری نفت در ایران را تحت سلطه آثار تاریخی ژئوپلیتیکی و شرکتی و اقتصادی و سیاسی و ملتگرایانهای میداند که توجه خود را بر نقش نهادهای رسمی و نخبگان و دولتها متمرکز میکنند. او معتقد است این ادبیات تجربه زیستهای را نادیده میگیرد یا حتی انکار میکند که همزمان با ساختهشدن «مجموعه نفتی» در خوزستان حول آن شکل گرفت. نویسنده در این کتاب میکوشد از تحلیلها و روایتهای رایج فراتر برود و به تاریخ اجتماعی نیروی کار در صنعت نفت ایران بپردازد. در نظر او نادیده انگاشتن نقش مهم کار مانع از تحلیل نفت بهمثابه روابط اجتماعی میشود.
تاریخ نفت از زاویه فضا و جغرافیا
ورود احسانی به بحث از زاویه فضا و جغرافیاست و مشخصا بر شکلگیری محیط مصنوع نفتی در شهر پالایشگاهی آبادان تمرکز دارد. دوره مطالعه او در تحقیق حاضر نیز از سال 1287 تا 1320 است. ورود به تاریخ اجتماعی نفت از زاویه شهر و جغرافیا منظری منحصربهفرد است که دست نویسنده را باز میگذارد تا نشان دهد محیط مصنوع آبادان مکانی مادی و فیزیکی بود که در نتیجه کنشها و تعاملات کنشگران اجتماعی دخیل در ساختن این شهر صنعتی به وجود آمده بود. این دیدگاه جغرافیایی و تاریخی شهری نقطه عزیمت نویسنده در تحلیل تعاملات کنشگران اجتماعی بیشماری است که جز جداییناپذیر این ماجرا هستند. احسانی در این کتاب به خوبی نشان میدهد که اقتصاد سیاسی سرمایهداری نفتی (petrocapitalism) نیز از همین مبدأ، محیط اجتماعی و طبیعی منطقه را تسخیر کرد تا آن را به یک منبع اقتصادی، با اهمیتی جهانی تبدیل کند؛ به عبارت دیگر، تاریخ اجتماعی نفت ایران همزمان در سه سطح محلی و ملی و جهانی روایت میشود. از اینرو، احسانی دست به یک ابتکار میزند و پیشنهاد میدهد به جای اصطلاحاتی چون «صنعت نفت» یا «بخش نفت» از مفهوم «مجموعه نفتی» استفاده کنیم، چون بار معنایی «صنعت نفت» و «بخش نفت» چارچوب تحلیل را منحرف میکند و روابط گستردهتر اجتماعی و فضایی و فرهنگی مؤثر در اهمیتیافتن نفت را از نظر دور نگه میدارد.
اصطلاح «صنعت نفت» به نهادها و کارخانههایی اشاره دارد که مستقیما در فرآیندهای تولید و فرآوری نفت و فراوردههای نفتی درگیرند درحالیکه اصطلاح دوم، یعنی «بخش نفت»، نیز نفت را به عنوان قسمتی از اقتصاد، منبعی ملی و طبیعی و نیز محل کسب سود و ایجاد شغل میبیند. اما نویسنده اصطلاح «مجموعه نفتی» را پیشنهاد میدهد و آن را صورتبندی جایگزینی میداند «برای ایجاد امکان واردکردن همزمان افراد و مؤسساتی از قبیل شرکتهای نفتی، دولتها، کارگران نفت، متخصصان فنی که دخالت مستقیم در تجارت نفت دارند و نیز انبوه کنشگران اجتماعی دیگر که زندگیشان با کشیدهشدن به میانه پویاییهای جهانی و محلی نظام نفتی، مستقیما دستخوش تغییر شده و سرنوشتشان به ادامه یا تحکیم و تقویت احتمالی آن گره خورده است». او این افراد را طیفی از کنشگران اجتماعی میداند که هر یک به تفصیل در فصول کتاب بررسی میشوند: ازجمله جمعیتهای روستایی، مهاجران شهری و کسانی که تحت استخدام مستقیم صنعت نفت نبودهاند یا مشارکت مستقیم در اقتصاد بخش نفت نداشته اما با بازتولید روزمره آن ارتباطی ارگانیک داشتهاند. در واقع او از اصطلاح «مجموعه نفتی» برای چارچوببندی تاریخ اجتماعی نفت درون فرآیندها و روابط اجتماعی و فضایی گستردهای استفاده میکند که این تاریخ درون آنها جای گرفته است. چراکه «مجموعه نفتی» را برآمده از روابط درهمتنیده بسیاری در سطوح مختلف میبیند. نویسنده با این جابهجایی مفهومی هم از بررسی صرف نهادها و کارخانههایی که در فرآیند تولید و فرآوری صنعتی نفت دخالت دارند فراتر میرود و هم میتواند به تحلیل نقش افراد (از کارگران و مهاجران روستایی گرفته تا متخصصان و ساکنان شهری) و مؤسسات و دولتها در چارچوبی ورای مباحثی همچون منابع مالی و طبیعی و سودآوری و اشتغالزایی بپردازد.
تأمین نیروی کار
توسعه صنعت نفت ایران بعد از خرداد 1287 نیازمند نیروی کار گستردهای بود که در سمتها و مشاغل گوناگون مشغول به کار شود. شرکت نفت ایران و انگلیس، که اکنون با نام بریتیش پترولیوم (BP) خوانده میشود، تا چندین سال سعی در تأمین نیروی کار در تأسیسات نفتی داشت. منهای متخصصان و مهندسانی که از کشورهای اروپایی و آمریکایی و هندوستان برای کار دعوت شده و در مقام کارفرما و مدیران شرکت در رأس کار بودند، شرکت نفت به تعداد زیادی کارگر ساده هم نیاز داشت. کارگران ساده بایستی ایرانی میبودند چون شرکت نفت طبق قرارداد دارسی موظف به استخدام کارگران ایرانی بود؛ از این گذشته، کارگر ایرانی بسیار مقرون به صرفه هم بود. به هر ترتیب، این شرکت برای استخدام کارگر کارزاری عظیم به راه انداخت که در مرحله اول با جذب نیروی کار ایلات و ساکنان روستاهای نزدیک آغاز شد. اما در جامعهای که اقتصادش متکی بر کشاورزی و دامداری بود و در منطقهای که نیازهای انسانیاش بسیار محدود و ارزان بودند، کار چندان سادهای به نظر نمیرسید که مردان جوان را قانع کرد دست از سبک زندگی سنتیشان بردارند و پا در محیط صنعتی نو بگذارند، محیطی که از اساس الگوی کار متفاوتی داشت. زندگی در ایل نیاز چندانی به پول نداشت و مبادلهای که برای رفع نیازها انجام میشد پایاپای بود. بااینحال، نیاز به نیروی کار برای پیشبرد عملیات نفتی عمدتا از طریق مذاکرات با روسای ایل بختیاری برآورده شد و در نخستین روزهای کاوش نفت، «خانها» از طریق مذاکره با شرکت نفت به تأمینکننده اصلی نیروی کار بدل شدند. به این ترتیب، اولین گروههای طبقه کارگر ایران مدرن از همین جوانها و مردم فرودستی شکل گرفت که اغلب متعلق به طوایف عشایر یا روستایی بودند. این کارگرها میبایست به کارهایی غیرتخصصی و کمدرآمد و البته سنگین بپردازند، مثل حمل بار و لوازم حفاری و تأسیسات نفتی و ساختن راه و کمک به حفاران و نگهبانی و حفاظت از کارکنان و کارگاههای نفت و قس علیهذا. از آن پس، استخدام و جذب نیروی کار توسط همین کارگران صورت میگرفت که به آنها «سرکار» میگفتند. به هر روی، استخدام و جذب نیروی کار، توسط خانهای بختیاری و سپس سرکارها تا آغاز کار پالایشگاه آبادان ادامه یافت که ساختش از پاییز ۱۲۸۸ شروع شده بود.
سرانجام در بهار ۱۲۹۱ اولین بخش نفت خام پالایش و شرکت نفت وارد فاز جدیدی شد و تصمیم به گسترش حوزه فعالیتهایش گرفت. قبل از هر چیز، دفتر کار تازهای در محوطه پالایشگاه آبادان تأسیس شد برای ساماندهی اشتغال دائمی و پایانبخشیدن به کار فصلی. با این کار روابط اجتماعی جدیدی میان کارگران شکل گرفت. سپس نسلی جدید برای کار در صنعت نفت آموزش دیدند که در سالهای بعد تأثیر این سیاست از دیوار کارگاهها گذر کرد و فرهنگی جدید در فضای عمومی شهرهای نفتی ایران شکل گرفت. در پی این توسعه گسترده مسئله اسکان و سلامت هم اجرا شد. بعد از جنگ جهانی اول بود که شرکت نفت ایران و انگلیس اولین پروژه مسکن را برای کارگران ایرانی آغاز کرد. تا پیش از جنگ کارکنان اروپایی شرکت در خانههای ییلاقی آجری و کارکنان هندی در خانههای سازمانی ساکن بودند و کارگران و کارکنان ایرانی در پناهگاههایی زندگی میکردند که از چوب یا بامبو ساخته شده بودند و با برگهای نخل مسقف میشد. از اینرو، با گذشت زمان و بهبود شرایط استخدام، مثل افزایش سطح دستمزدها و ایجاد امکانات بهداشتی و ارائه خدمات درمانی و مراقبتهای اولیه پزشکی رایگان برای کارگران و خانوادههایشان، ایجاد بازارهای محلی، و تأمین امنیت نسبی در مناطق نفتی، کمکم علاقه به کار در این مناطق بیشتر و بیشتر شد و سیلی از مهاجران و افراد برای کار به مناطق نفتی سرازیر شدند. خیلی زود آثار توسعه گسترده مجموعه نفتی آشکار شد. اولین میدان نفتی ایران که در سال ۱۲۸۹، ۵۲۳ کارمند و کارگر داشت، به شهری شرکتی تبدیل شد که امروزه به نام شهر مسجدسلیمان شناخته میشود. جمعیت این شهر در سال ۱۳۰۰ بالغ بر ۱۷۰۰۰ نفر بود. توسعه شرکت نفت آنقدر گسترده شد که شهر آبادان - که به توصیف متخصصان شرکت نفت شهری متروکه و خالی از سکنه بود - تا سال 1304 به محل زندگی جمعیتی بیش از 60 هزار نفر با خاستگاههای متفاوت تبدیل شده بود.
ماده خام تاریخنگاری اجتماعی نفت از این دوره به دست میآید که رفتهرفته گستردهتر هم شد. اما پژوهشهای موجود پیرامون تاریخهای نفت در ایران متمایل به تاریخنگاری لیبرالی بوده و هستند که زندگی کارگران جنوب را ناگزیر در مسیر پیشرفت صنعتی و مدرنیزاسیون روایت میکنند و از تاریخ اجتماعی کار در صنعت نفت غافلاند. در تاریخهای موجود درباره کار در صنعت نفت «ساختهشدن» یا «ظهور» یک طبقه مزدبگیر در صنعت نفت به شکل گذرگاهی میان دولت بدوی، مثل قبیلهای و قومی و محلی، و دولتی مدرن روایت میشود. نویسنده این شکل از روایت را فقط منحصر به ایران نمیداند و از آن بهعنوان ویژگی تاریخنگاری کار در کل خاورمیانه یاد میکند. در نظر احسانی ایراد روایتهای گذار این است که تاریخهای مردم فرودست محلی را متعلق به دوره پیش از ظهور مدرنیزاسیون میدانند. او میکوشد در تحلیل و روایت خود، مفروضات بنیادین روایتهای گذار به مدرنیته و انتشار الگوی غربی توسعه را زیر سؤال ببرد و برخی از واحدهای تحلیل این روایتها، مثل دولت و نفت و شهروندی و طبقه و هویت ملی، را به موضوع مطالعه تاریخی بدل کند و مواضع آنها را به چالش بکشد.
احسانی در برابر آنها و واحدهای تحلیلیشان چند ادعای مهم مطرح میکند: 1) صورتبندی دولت از صورتبندی طبقه و سایر هویتهای اجتماعی جدا نیست بلکه در اثر اصطکاک طبقاتی و پویاییهای اجتماعی شکل گرفته است. او دولت را اتمی خودکفا نمیداند که با تحمیل اراده سیاسی خود در مقابل موجود بسیط دیگری به نام جامعه ایستاده باشد، بلکه توسعه دولت را تنیده در توسعه طبقه و غیرقابل تفکیک از آن میبیند. 2) مفاهیم شهروندی و حقوق اجتماعی و ایجاد هویت و تمایز درون یک ملت-دولت را خصلتی ارتباطی میداند و تأکید دارد اگرچه درحالحاضر ملت-دولت بهعنوان یک واحد تحلیلی هنجاری و طبیعی در نظر گرفته میشود، ملت-دولتهای مدرن اغلب نتیجه پروژههای ملتگرا و امپریالیستی برای ایجاد اجتماعاتی خیالی از طریق سنتهای ساختگی، مهندسی اجتماعی و تاریخهای اسطورهای هستند. 3) تاریخ توسعه محلی و ملی و جهانی قابل تفکیک از یکدیگر نیست و باید آن را در فرآیند همنشست مجموعه نفتی دید. البته نویسنده این فرایند را شدیدا نابرابر توصیف میکند، چراکه «تاریخ آن از سویی دربردارنده یکی از فرآیندهای خلع ید ظالمانه و مهندسی اجتماعی اقتدارگرایانه است، و از سوی دیگر ظهور نظام جدیدی از انباشت وسیع سرمایه را در خود دارد که با ماده خام تولیدی خود، منابع موجود کاری و اجتماعی محلی را بلعیده است». معالوصف، نویسنده اذعان دارد که اگر این داستان، داستان تلفیق امتزاج نبود و اگر کمکهای مردم عادی و جهان مادیشان در خوزستان نبود، هرگز «مجموعه نفتی» در ایران شکل نمیگرفت.
توسعه در سطوح جهانی و ملی و محلی
بحث کتاب حاضر در سه سطح جهانی و ملی و محلی یا منطقهای طرح و دنبال میشود. نویسنده تاریخ توسعه محلی و ملی و جهانی را غیر قابل تفکیک از هم میداند و نشان میدهد «توسعه مجموعه نفتی در خوزستان، برونداد تلفیق فوری دانش فنی و علمی، سرمایهگذاری مالی و فرایندهای کار از بریتانیا تا ایران نبوده، بلکه نمونه بارز توسعههای پیچیده (با توجه به تاریخ توسعه جهانی کار) بوده که فضاها، نهادها، افراد و چینشهای اجتماعی مختلفی را به یکدیگر متصل کرده که بخشی از فرایند همنشست مجموعه نفتی بودهاند». دوره مورد مطالعه این کتاب در سطح جهانی نیز مربوط است به عصر تحولات انقلابی؛ عصری که نفت در حال تبدیلشدن به مهمترین منبع انرژی و ماده خام شیمیایی اصلی برای نظام صنعتی جهانی تولید و مصرف انبوهی بود که فوردیسم نامیده شد و تغییرات عمدهای در سرمایهداری ایجاد کرد.
کتاب در هفت فصل تنظیم شده و تمام فصول، بهجز فصل اول، در سطوح جهانی و ملی و محلی دنبال میشود. فصل اول درآمد مفصلی است بر کتاب که به شرح مفاهیم و چارچوبهای نظری و سطوح تحلیل پژوهش حاضر میپردازد. نویسنده در فصل دوم، با عنوان «ژئوپلیتیک تاریخی نفت در خوزستان»، به بررسی صورتبندی منطقهای و ملی خلیج فارس و ایران برای حضور در نوعی سیاست امپراتوری جهانی میپردازد که از سوی بریتانیا هدایت میشود. در این فصل، رویکردهای مختلف کنشگران سیاسی در ایران و لندن و هندِ بریتانیا و خوزستان در قرن نوزدهم و نیز جغرافیای سیاسی در حال تغییر منطقه، پیامدهای تحولات سیاسی ازجمله انقلاب مشروطه، جنگ جهانی اول، کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، و ظهور سیاست تودهای و ملتگرایی بررسی میشود. نویسنده در فصل دوم این ادعا را پیش میکشد که تاریخ اجتماعی نفت بدون داشتن درک روشنی از چشمانداز ژئوپلیتیک جهانی و منطقهای ابتر میماند و نمیتوان آن را در بستر تاریخ جهانی کار درک کرد.
فصل سوم، با عنوان «مواجهه نفتی در خوزستان»، جوامع محلی وابسته به زمین و محیطهای شبانی را در هنگام جایگیریشان در دل چرخه جهانی سرمایهداری نفتی بررسی میکند. نویسنده در این فصل بر سیاست مالکیت و قراردادهای قانونی متمرکز میشود تا نشان دهد جوامع محلی چگونه منکوب سرمایهداری نفتی شدند. او نشان میدهد که مقولات به ظاهر بدوی و سنتی مثل هویت قبیلهای، هرگز مستقر و دائمی نبودهاند بلکه از یکسو، همواره با جریانها و خواستهای جهانی بزرگتر وفق پیدا میکردهاند و از سوی دیگر، مشغول دستوپنجه نرمکردن با اصطکاکهایی درونی بودهاند که در نهایت ثابت شد امکان تفوق بر آنها وجود ندارد. نویسنده در این فصل به پیوند بین جمعیتهایی روستایی، مناطق جغرافیایی داخلی و چشمانداز فیزیکی مجموعه نفتی هم میپردازد و روشن میکند که تاریخ اجتماعی نفت و کار به مکانهایی محدود نمیشود که تولید صنعتی و استخراج در آنها انجام میشود بلکه جهان روستایی را نیز در برمیگیرد، جهانی که ممکن است در نگاه اول بیربط به نظر برسد اما نویسنده نقش آن را در شکلگیری مجموعه نفتی بسیار پررنگ میبیند.
در فصل چهارم، با عنوان «جنگ جهانی اول و پیامدهای آن»، نشان داده میشود که چطور جنگ جهانی اول تحول موسوم به فوردیسم را با تغییرات سیاسی، اقتصادی، ادراکی و اندیشهای سرعت بخشید. نویسنده در این فصل موضوع کتاب را از منظر تاریخ جهانی کار دنبال میکند و نشان میدهد جنگ جهانی اول و ظهور فوردیسم نقش عمدهای در بروز اهمیت جهانی نفت داشتند و مجموعه نفتی خوزستان نیز بخشی بسیار مهم از این جریان بود. او ویژگی این پارادایم جدید را نه صرفا اقتصادی و فنی بلکه اجتماعی و سیاسی هم میداند. در این فصل نشان داده میشود که چگونه دولت بریتانیا در دوره پس از جنگ جهانی اول و در واکنش به ظهور سیاست تودهای که امتیاز تازهیافته طبقه متوسط پیشهور بود، با ظهور ملتگرایی ضد استعماری و سربرآوردن فوردیسم، دستخوش تحولاتی عمیق شد. نویسنده پیامد این وضعیت را ظهور مسئله اجتماعی بهعنوان دغدغه اصلی اشکال مختلف حکومت و نهادهای حکومتی در ایران میداند. در این دوره «اقدامات رفاه اجتماعی به بخشی از مخزن پاسخهای سازمانی به چالشهای مشابه طبقه کارگر و فرودستان تبدیل میشود که در خوزستان پیش روی شرکت نفت ایران و انگلیس بودند». از اینرو، روشن میشود کنشهای اقتصادی و صنعتی و حکومتی و مدیریت اجتماعی، موضوعات و اعمالی پیشساخته نیستند که بهسادگی از بریتانیا و اروپا به ایران منتقل شده باشند. احسانی در این فصل به واسطه زمینه محلی خوزستان به چشمانداز جهانی نظامهای در حال تغییر انباشت سرمایه میپردازد که تحت تأثیر فوردیسم قرار داشتند. در واقع نویسنده در فصول دوم و چهارم میکوشد زمینه جهانی، تاریخی و ملی-سیاسی تاریخ اجتماعی محلی نفت را بررسی کند.
در فصول پنجم و ششم کتاب نتایج بحثهای گذشته درون تحلیلی خرد و تاریخی از تغییرات شهری آبادان در سالهای انقلابی دهه 1920 جمع شده است، دورهای که به روایت کتاب «مجموعه نفتی» ایران قوام یافت. در فصل ششم طیفی از اتحادهای شهری جدید بررسی میشود که در حدفاصل دو جنگ جهانی در آبادان برای مقاومت در برابر خلع ید بیشتر از سوی سرمایهداری نفتی و نیز برای تقاضای «حق بر شهر» ظهور کرد. «این جنبشهای فرودستان به دست جماعت ناهمگونی شکل میگرفت که از محل اصلی سکونت خود جدا شده بودند. این جماعت که کارگران نفت هم جزئی از آن بودند، از زیان هویت ملی بهعنوان استراتژی جمعی مذاکره با سرمایهداری نفتی و حکومت مرکزی اقتدارگرا و ناسیونالیست بر سر روابطشان با آنها استفاده میکردند». در واقع اگر فصول دوم و چهارم به زمینههای جهانی، منطقهای و ملی اختصاص دارند، فصول سوم و پنجم و ششم تاریخهای خرد مشروعی را از مواجهات اجتماعی در محیطهای بههمپوسته شهری و روستایی ارائه میکند که عملیات نفتی در آنها انجام میشد. نویسنده این سه فصل را «قلب» کتاب خود میداند. در این فصول برای استخراج تاریخ طبقه فرودست که در پی تغییرات ناشی از شکلگیری مجموعه نفتی به وجود آمد، از اطلاعات بایگانیشده استفاده میشود.
و سرانجام نویسنده در فصل آخر یک جمعبندی از تاریخ اجتماعی آبادان، منطقه و مجموعه نفتی، مدرنسازی خانوار، فضاهای عمومی و فرآیند شهری آبادان، و نیز طبقات کارگر در صنعت نفت و مبارزات کارگری در حدفاصل بین دو جنگ جهانی، دقیقا از 1927 تا 1941، ارائه میکند و نشان میدهد که اعتصاب سراسری کارگران سال 1929 در آبادان از منظر ملی، یکی از نخستین تظاهرهای مطالبه جمعی برای داشتن نماینده از سوی طبقه صنعتی جدیدی بود که پس از جنگ جهانی اول به تدریج در شهرهای بزرگ شکل گرفت. در پی شکست اعتصاب کارگران نفت، مبارزات مخفی کارگران وارد فاز جدیدی شد و با انرژی بیشتری ادامه یافت، چنانکه دو سال بعد، اعتصاب کارگران کارخانه نساجی دولتی وطن اصفهان آغاز شد که به طرز وحشیانهای سرکوب شد. همچنین نویسنده در این فصل کلیات مسیری را نشان میدهد که در این کتاب طی میشود.
کتاب حاضر را به طور خلاصه میتوان بررسی تاریخ اجتماعی و جغرافیایی شکلگیری و قوام یافتن مجموعه نفتی خوزستان در دورهای دانست که برای ایران، خوزستان، منطقه خلیج فارس و همچنین بریتانیا، دورهای حیاتی و انقلابی بود. تحلیل احسانی از تاریخ اجتماعی نفت در درون زمان تاریخی بلندمدت روابط بریتانیا و ایران، جنگ جهانی اول و تغییراتی پارادایمی روایت میشود که بهواسطه فوردیسم به وجود آمد و همچنین معطوف است به ظهور سیاست تودهای و درگیری دولت در تعدیل تضادهای اجتماعی از طریق اقدامات رفاهی. نیمه دیگر کتاب نیز تاریخی خرد ارائه میدهد از تغییرات اجتماعی محلی که همزمان با آغاز شکلگیری «مجموعه نفتی» رخ دادند. در این کتاب، تاریخ اجتماعی نفت در تداخل این دو مقیاس جغرافیایی همچون بخشی از تاریخ ارتباطی جهانی کار ارائه میشود. برای مثال، به روایت احسانی «در پایان جنگ جهانی اول، کارگران شهری ایرانی که مشغول کارهای صنعتی بودند، اکثرا در کارگاههای صنعتی کوچک کار میکردند، اما ایران تا سال 1941 نیروی کار دستمزدی قابل توجهی داشت که در استخدام کارخانههای بزرگ بودند». بنابراین در کتاب حاضر میتوانید تاریخ دوره اولیه همنشست مجموعه نفتی و طبقه کارگر صنعتی نفت را با تمرکز بر نقش مردم عادی مطالعه کنید؛ دورهای که در تاریخهای اجتماعی مربوط به نفت نادیده گرفته شده، اما در شکلگیری مجموعه نفتی و طبقه کارگر صنعتی بسیار تأثیرگذار بوده است. چنانکه نویسنده تأکید دارد «درک زندگی روزانه در حال تغییر کارگران جنوب و نحوه جایگیری آنان در شبکه گستردهتر روابط اجتماعی همراه با مکانیسمهای انباشت سرمایه و ملت-دولتسازی، برای تدوین تاریخ اجتماعی جامعتر این دوره بسیار ضروری است».
دیدگاه تان را بنویسید