عیب از اقتصاد و اقتصاددانهای مظلوم و دل سوخته نیست، اگر نظریات اقتصادی و دانش ایشان به تنهایی میتوانست دوای درد باشد، اقتصاد ایران در آستانه ۱۴۰۰ باید جشن بلوغ دوبارهای میداشت؛ نه اینکه غرق در مشکلات داخلی و تحریم، در تب و تاب تامین آب و نان ایرانیان باشد. کسب علم و مطالعه دانش بشری در مدیریت جامعنگر جامعه یا توجه به آن و تجارب موفق بشر، به کنار و هیچ؛ بسیاری حتی به تجارب شخصی آزمون و خطاهای فردی در سالهای طولانی جلوس بر کرسیهای مدیریتی و تقنینی خود نیز بیتوجهند و جالب آنکه، از آن جوانان دیروز و پیران دیر امروز، در اوراق تبلیغاتی و انتخاباتی خود، همچنان اولویت اقتصاد و تامین معیشت روزمره مردم را بر بالای لبخندشان، تیتر میزنند.
ایشان مقصر در حال و روز پرمشکل، من و شمای کارمند و معلم و کارگر و آزادکار و پیر و جوان و زن و مردِمان هستند، کسانی که بعضا بدون شایستگی هرکدام حتی چند ده سال است وزیر دولت و وکیل مجلس هستند و هنوز هم گویی خود را شایستهترینها میپندارند. برخی شعار اولویت بهبود سیاست و اقتصاد یا مدیریت در رفع آنی مشکلات و معضلات عادی شهروندان را فریاد میزنند و در جنگ قدرت با رفیقان رقیبشان، چون گرزی بر کلاهخود یکدیگر میکوبند. در حالیکه خود معماران وضع موجود بودهاند و با وقوف به کمیت لنگ مدیریت و اقتصاد بدون پیوست فرهنگی و با دستانی خالی از گوهراعتماد عمومی و بدون اندوختهای از سرمایه اجتماعی کشور که از بایستهها و شروط لازم برای اجرای موفقیتآمیز هرگونه طرح و قانونی در جامعه است؛ همچنان برای دردهایی که خود باعث و بانی آنند، نسخه میپیچند.
شادی پایدار و درونی شده، آرامش، گل لبخند، مهربانی و سادگی و البته ایمانی قوی و به دور از ریا و تزویر و التزامی راسخ به احکام الهی و آداب زندگی شرافتمندانه، خصوصیات و نشانههای بارز و معمول جامعه و فرهنگ معاصر ایرانی بوده و باید باشد.
چه مفاخر فرهنگی و ادبی و هنری یا حتی سیاسی و مدیریتی که در خانواده فرهنگ بالابلند ایران از شعر و ادب گرفته تا موسیقی و تا همه هفتگانههای هنر امروز؛ سروگون، سربرآوردند و از برکت سفره حلال فرهنگ نابمان، خلف شایسته و فخر زمانه و میراثدار اساطیرمان شدند. اما هماکنون، شایستگانی از ایشان، به کنج عزلت رفتهاند.
اگر از سر تقصیرات این مقصران داخلی و زورگوییها و توطئههای آمریکا و عمال خارجی آن بگذریم، حداقل شاید نزول بخش مهمی از این مشکلات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی، ریشه در خود ما یا هیجانات انتخابهای صرفا حسی و تندنویسیهایمان از سرمشقهای غلط تراکتهایی است که از جبهههای سرد و خشک و موسمی سیاست بدون اخلاق و غیرملتزم به نظام حزبی و گروههای سیاسی خلقالساعه و بدون شناسنامه، بر سرمان میریزد.
کاش حالش را داشته باشیم که شعارهایشان را با شعورمان بسنجیم و با ذائقهمان مزمزه کنیم. کاش چند مثقالی حوصله برایمان مانده باشد، برای مطالعه و خوانش برنامهها و اندیشه و بینش از سر صدق و منطق نامزدها؛ البته اگر ارائه داده و داشته باشند و اگر ندادند و ندارند؛ ای کاش دیگر حتی اسمشان را هم نیاوریم. شاید اینها کمی سختتر از انتخاب براساس عادات و تجارب انتخاباتی ما باشد اما قطعا و منطقا احتمال پشیمانی و احساس خسران کمتری را تجربه خواهیم کرد. کاش انگیزه زندگی و امید به آینده ایران، باعث تغییر بینش و شناخت من و شما برای مشارکتی مطلوب باشد.
بخواهیم یا نخواهیم، انتخابات شاهراه و مسیر اصلی و آرام تغییر، اصلاحات و توسعه جوامع بوده و خواهد بود. ما خودمان هستیم و فقط خودمان را داریم. شما را نمیدانم ولی نگارنده این سطور بهواسطه سالها خدمت در حوزه رسانه، کم و بیش دوستان هموطن، آذری، لر، عرب، بلوچ، گیلک، کرد و اهل سنت و اقلیت رفیق و شفیق زیادی دارم که بیبهانه دلم برایشان تنگ میشود، چه رسد که گوش شیطان کر، روزی از هم جدا بیفتیم. شما را نمیدانم اما هنوز بسیار سرزمینهایی از گلستان و بوستان کشورم در فهرست رویای سفرهایمان با همسر و دختر کوچکم خط نخورده باقی مانده که به دلیل ضیق وقت، تامین معاش و خطرات راه و گرانی هر بار بنزین و وسایل نقلیه و مرکب ناامن و اقتصاد گران گردشگری و قس علی هذا...، تعبیر نشده است.
آرزو میکنم و تلاش و جهد دارم؛ شادی پایدار و درونی شده، آرامش، گل لبخند، مهربانی و سادگی و البته ایمانی قوی و به دور از ریا و تزویر و التزامی راسخ به احکام الهی و آداب زندگی شرافتمندانه و اخلاقمند، در لوا و غنای نظام مقدس خانواده ایرانی؛ عمده نعمات و حسنات و معروفات خالق هستی بخشمان؛ همه خاطرات دور و نزدیکی باشد که هر سال و در کنار سفره هفت سین نوروزمان، با همسر و فرزندانمان قاب بگیریم.
دیدگاه تان را بنویسید