رابرتسون میگوید: «همیشه احساس کردهام در سراسر دنیا خلأهایی وجود دارد که وقتی به آن توجه نمیشود، عواقبی پیشبینینشده به دنبال دارد.» او معتقد است، این جوانان هستند که مجبورند بار مدیریت بد را به دوش بکشند و عواقبی مثل بحران مسکن و رکود مالی جهانی متعاقب آن، نبود اشتغال و بدهیهای هنگفت دولتی را تحمل کنند. در واقع، از نظر او نسل جوانتر به دلیل شکستهای پشت سر هم مدیران ارشدی که گاهی حتی شش ماه در یک شرکت دوام نمیآورند، باید چالشهای بزرگی را در طول تاریخ پشت سر بگذارد. رابرتسون میگوید: «مساله تغییرات اقلیمی را در نظر بگیرید. عده کمی تاکنون کار مهمی برای آن کردهاند. هیچکس از این مسوولیت مبرا نیست. هر جوانی از هر نقطه دنیا که به وان یانگ میآید، رو به ما (بهعنوان نسل قدیمیتر) میکند و میگوید چرا مساله تغییرات اقلیمی اولویت مسوولان نبوده است؟ این یکی از شکستهای بزرگ نسل ما است. تغییرات اقلیمی بر تاریخ بشر مسلط خواهد شد.»
سفیران وان یانگ
دقیقا به همین دلیل است که رابرتسون به همراه شریکش وان یانگ را تاسیس کرده است. آنها جلسات سالانه برگزار میکنند و جوانانی را از بیش از ۱۹۰ کشور مختلف گرد هم میآورند. نمایندگان کشورها در سخنرانیها، پنلها، شبکهسازی و کارگاههای مختلف که توسط افراد سرشناس اداره میشوند، شرکت میکنند. این برنامهها با موضوعات مختلف سیاسی، کسبوکار و بشردوستانه برگزار میشوند. حالا وان یانگ حدود ۱۰ هزار سفیر در سراسر دنیا دارد. بعد از جلسات، نمایندگان به جوامع خود برمیگردند و به اداره شرکتها یا بنگاههای خیریه میپردازند و حتی برای نقشهای مهمتر اقدام میکنند. آیا میتوان نقشهای مدیریتی را به افراد یاد داد؟ رابرتسون میگوید، وقتی بچهها در یک فضا با هم بازی میکنند، معلم آنها میتواند به شما بگوید چه کسی سردسته آنها است. برخی افراد، حتی از سن بسیار کم این ویژگی را در خودشان دارند. اما مهارتهای مدیریتی قابل آموزش هم هست. او معتقد است: «در برخی افراد، استعداد ذاتی وجود دارد، اما این استعداد به یک اشتیاق یا محرک تازه نیاز دارد تا ناگهان بیدار شود و از فرد یک مدیر بزرگ بسازد.»
از مدیریت تا رهبری سازمان
از نظر رابرتسون، «شایسته بودن به تنهایی کافی نیست. افراد باید در جای درست قرار بگیرند. این موضوع در کسبوکار زیاد اتفاق میافتد. ممکن است یک کارمند که رشد درخشانی داشته یا یک بخش را به خوبی مدیریت میکند، کاندیدای مدیر عاملی شود، اما به محض اینکه سکان مدیریت را به او دادند، همه چیز را خراب کند. مدیریت شایسته با رهبری درست سازمان فرق دارد.» پس مهارتهای مناسب برای رهبری سازمانی موفق و دینامیک چیست؟ او در پاسخ میگوید: «اراده، خلاقیت، استمرار، کنجکاوی و توجه نسبت به افراد. رهبران سازمانی باید صداهای موجود در سازمان خود را بشنوند و شجاع باشند. همچنین آنها باید بتوانند به خوبی با کارکنان خود ارتباط برقرار کنند.» رابرتسون که خودش به خوبی ارتباط برقرار میکند و سازمانش را به خوبی رهبری میکند، در پاسخ به این سوال که آیا توانسته دنیا را متحول کند، با لبخند میگوید: «نه، هرگز. اگر جوانانی که با آنها کار میکنیم بتوانند چنین کاری انجام دهند، برای من همه چیز است.» او اضافه میکند که جوانان امروزی خیرهکننده هستند. «من از ۳۰ سالگی خودم در مقایسه با آنچه از جوانهای امروزی میبینم، شرمنده هستم.»
رابرتسون که فردی بسیار پویا و متمرکز است، رزومهای تاثیرگذار و اعتماد به نفسی عالی دارد و بسیار ماهر و حرفهای عمل میکند. اما خودش میگوید که زمانی «بیمصرفترین آدم کره زمین بوده است». او دهه ۲۰ زندگی خود را به بطالت گذراند. «وقتی ۲۴ ساله بودم، تحصیلاتم را در حوزه حقوق در آفریقای جنوبی تمام کردم. در یک ایستگاه رادیویی به کار گرفتن تبلیغات مشغول شدم. تا جایی که میتوانستم کمکاری میکردم. بعد یک سال به دریانوردی پرداختم و چند سال بعد از آن هم دائم مشغول خوشگذرانی بودم. خیلی شانسی پایم به لندن باز شد. هیچ کس باور نمیکرد من با چنین روحیهای بخواهم جدی کار کنم.»
او در لندن با شریکش دیوید جونز آشنا شد و آنها سفر کاری طولانی را با هم شروع کردند تا به وان یانگ رسیدند. رابرتسون میگوید: «دیوید در آن زمان به من گفت که هدایت کل این کسبوکار را نه فقط در لندن، بلکه در کل دنیا به عهده میگیرد. من خیلی خوششانس بودم که با او همکار شدم. او فرد به شدت خوشبینی است. او بهترین فکر را در مورد هر کس دارد. وقتی در کار افت میکنید، شما را بالا میکشد. هیچوقت در موضع نصیحت نمیرود.» معجزه این ویژگیهای خوب مدیریتی، باعث شده رابرتسون امید پرورش نسل آینده را داشته باشد؛ جوانانی پویا، مصمم و رامنشدنی از موقعیتهای کاری و زندگی مختلف. روحیه و موفقیت آنها، به او امید میدهد که ساختن دنیایی بهتر امکانپذیر است.
دیدگاه تان را بنویسید