اِولین وو رمان «مشتی خاک» را آنطور که مجله نیواستیتسمن آن را «کاملترین و بهترین رمانی برشمرد که اولین وو از خود به جای گذاشته است» در سال 1934 منتشر کرد. مجله ساتردی ریویو نیز آن را بهترین کتابی نامید که اولین وو نوشته است.
زندگی در هِتُن اَبی به اندازه کافی رضایتبخش بود تا عمده ساکنان لندن به خانواده لست حسادت کنند؛ تونی لست زندگی خود را به اقامتگاه خانوادگی، یک ملک ییلاقی بسیار بزرگ که اداره آن بسیار پرهزینه است، اختصاص داده. همسرش برندا، زنی دوستداشتنی و معاشری سطحی، او را فردی شدیدا فئودال میداند. هنگامی که جان اندروی کوچک، تنها فرزند این زوج، در حال یادگیری سوارکاری و دشنامدادن از کارگر سابق مزرعه، بن رنگینپوست است، این زن و شوهر یکدیگر را فریب میدهند.
برندا، که هفت سال از ازدواجش با تونی میگذرد، احساس ملالت میکند و اغلب خود را با استهزای افاده و اعتقاد تونی به نظام اجتماعی قدیمی، سرگرم میکند. ورود یک مهمان ناخوانده زندگی آنها را دچار تغییر میکند. این فرد جوانی بیکار به نام جان بیور است که مادرش در زمینه لوازم تزیینی فعالیت میکند. خانم بیور تامینکننده کلی انواع لوازم تزیینی از روکش کوسن گرفته تا آپارتمانهای تکمیلشده است. او پسر خود را لوس میکند و درعینحال، جان نیز به واسطه سودمندبودنش به عنوان فردی مجرد در مهمانیهای رسمی تلاش میکند تا از مهمانیهایی که به آنها دعوت میشود، نهایت استفاده را ببرد. ورود بیور به هتناَبی باعث میشود تا تونی پذیرایی از جان را به برندا بسپارد و او نیز به بهترین شکل این کار را انجام میدهد. برندا نهتنها جان بیور کسالتآور، خودپسند و رقتانگیز را سرگرم میکند، بلکه عاشق او نیز میشود. اولین وو با انتشار اولین رمان خود با عنوان «زوال و سقوط» در سال 1928، به عنوان یک نویسنده طنز خوشقریحه ظاهر شد که در زمینه خلق ماهرانه کاریکاتورها و نوشتن دیالوگهای ظریف و احمقانه استعداد داشت و قادر بود سرعت و سرزندگی شوخطبعانه کمدیهای اسکار وایلد را تکرار کند. او شیفته جامعه و رفتار انسانی بود و در «مشتی خاک»، که احتمالا بهترین کتاب اوست، یک حس اخلاقگرایانه بسیار دقیق را به نمایش درآورد.شیفتگی برندا به بیور موجب دامنزدهشدن به شایعات میشود، بااینحال هدف وو فراتر از طنز است، او قصد دارد با زیرکی فرومایگی نیرنگ برندا را که پس از مدت کوتاهی خواهان یک خانه در لندن است، به خوانندگان خود منتقل کند. سپس او به تونی میگوید که به منظور کمک به او میبایست در یک دوره آموزش علم اقتصاد نامنویسی کند. در تمام این مدت برندا از عدم علاقه بیور به خود مطلع است.
هنگامی که بیور برای بازدید از هتنابی آمد، برندا خطاب به تونی اظهار کرد که: «او از برخی جهات به ما شباهت دارد.» که تونی بلافاصله در پاسخ به او میگوید: «او هیچ شباهتی به من ندارد.» و در حقیقت نیز حق با اوست. تونی حاصل شیوه تربیتی سنتی اشرافی است. وو با تونی احساس همدردی میکند و سرگشتگی فزاینده او هنگامی میان تونی و برندا فاصله ایجاد میشود، تا حدی که برندا از صحبت با تونی را که برای دیدن او به لندن آمده امتناع میورزد، شرح میدهد.
مرگ جان اندرو هنگام شکار، نقطه اوج کتاب است. هنگامی که به برندا خبر داده میشود که جان مرده است، او ابتدا تصور میکند که معشوقهاش به قتل رسیده و هنگامی که پی میبرد فرزندش مرده است، آرام میشود.
لحظه دلسردکنندهای در میان تمام این داستان کمدی است، به ویژه هنگامی که تونی به همراه یک زن و فرزندش شواهدی مبنی بر خیانت را به دو کارآگاه ارائه میکنند که توسط وکلای طلاق استخدام شدهاند. در طنزنامهای که به نمایشنامهای سرشار از اخلاقیات تاریک مبدل میشود چنین صحنههایی افزایش مییابند. تونی پافشاری میکند و درخواستهای خودخواهانه برندا برای طلاق را رد میکند.
تونی با آگاهی از اینکه «تکشاخهای خالخالی گریختهاند»، در یک سفر تفریحی به برزیل سفر میکند. او که دچار هذیان شده و توهمات عجیب و غریبی را تجربه میکند، توسط فرد منزوی دیوانهای نجات مییابد که از او میخواهد آثار چارلز دیکنز را با صدای بلند برای او بخواند. وو ممکن است با افشای ریاکاری طعنهآمیز نسل پس از جنگ جهانی اول نشان دهد که خواندن آثار دیکنز در جنگلهای برزیل بدترین فرجام احتمالی نیست.
«باری دیگر برایدزهد» دیگر شاهکار اولین وو است که 10 سال بعد از «مشتی خاک» منتشر شد. لُسآنجلستایمز این اثر را بهترین رمان انگلیسی قرن بیستم برشمرد و نیویورکتایمز آن را عالیترین دستاورد اولین وو معرفی کرد و مجله تایم نیز آن را یک شاهکار اصیل ادبی نامید که به شکلی کاملا سرگرمکننده و با نوسان میان لحظات مفرح و غمانگیز داستان جوانِ تاثیرپذیری بهنام چارلز رایدر را به تصویر میکشد. داستان در سال 1923-1921 در آکسفورد آغاز میشود، جاییکه چارلز رایدر جوان در آن به تحصیل دانشگاهی میپردازد. رایدر فارغ از توصیههای پسر عموی خود جاسپر، اتاقی در طبقه همکف را اجاره کرده بود. جاسپر به رایدر هشدار داده بود که اتاقهای طبقه همکف، از آرامش و راحتی زیاد برخوردار نیستند و علاوه بر این ساکنان در معرض دید رهگذران قرار خواهند داشت. رایدر در چنین موقعیتی قرار گرفت. او یک شب صدای گروهی از افراد عیاش را میشنود که آنجا را ترک میکنند و چهره سباستین فلایت را میبیند که از پشت پنجره به او خیره شده و زندگی او برای همیشه تغییر میکند.
«باری دیگر برایدزهد» همچون کتاب «موریس» اثر ای. ام. فورستر نیست. دوستی شکلگرفته میان رایدر و سباستین ماهیتی رمانتیک ندارد، گرچه پیوند میان آنها احتمالا قویتر و ماندگارتر از آن است که عمده روابط عاشقانه امید دستیابی به آن را داشته باشند. رایدر، جوانی تنها، که مادر خود را در کودکی از دست داد، تنها پدری نسبتا فرتوت دارد که اگرچه فقیر انگاشته نمیشود، فردی خسیس است که به نظر میرسد به زندگی در شرایط اسفبار افتخار میکند. به همین دلیل قادر نیستیم چارلز را سرزنش کنیم که اینگونه مجذوب خانواده فلایت و سباستین میشود.
درواقع تنها تعداد اندکی از ما ممکن است که دستکم در ابتدا مجذوب سباستین نشویم. به نظر میرسد که او در تمامی لحظات زیرک، حساس و جذاب است. همانطور که به زودی پی میبریم، او نیز دارای نقصهایی است. اگر رایدر بلافاصله متوجه نقصهای سباستین نشود، جاسپر آنها را مشاهده کرده و سریعا به پسرعموی جوان خود گوشزد میکند. اگرچه خانواده سباستین، به پدرشان مارکی مارچمین است از دیدگاه امروزی عجیب به نظر نمیرسند، امثال آنها در انگلستان سال 1923 بسیار نادر بودند. برای مثال، آنها کاتولیک هستند - دستکم بانوی مارچمین و چهار فرزند او کاتولیک هستند- هرچند که میزان «حفظ ایمان» هر کدام از این پنج نفر متفاوت است.
پدر سباستین، لرد مارچمین، که دستکم در بیشتر بخشهای کتاب کاتولیک نیست، هیچ اهمیتی برای حفظ ایمان یا حفظ همبستگی خانوادگی قائل نیست. درحالیکه بانوی مارچمین و فرزندانش همچنان در برایدزهد ساکن بودند، لرد مارچمین، به دلایلی که هرگز کاملا مشخص نشدند، اگرچه میدانیم که تا حدودی با مسائل دینی مرتبط بودند، مدتها پیش انگلیس را به مقصد ایتالیا ترک کرد و در آنجا به همراه معشوقه ایتالیایی دوستداشتنی و دلسوز خود، در یک پلازای مخروبه زندگی میکند.
با این حال، لرد مارچمین تنها عضو خانواده نیست که از سنتها روی برمیگرداند. یکی از برادران بزرگتر سباستین، لرد برایدزهد، نیز به نظر میرسید که بیشتر از پیداکردن همسری مناسب و ادامه نسل خاندان فلایت، به جمعآوری قوطی کبریت علاقهمند است. بانو جولیا فلایت نیز زنی است که راه خود را در پیش میگیرد و در اولین مواجهه خود با رایدر، فکرش متمرکز نامزدی با رکس موترم، یک کانادایی نسبتا درشتهیکل، غیرکاتولیک و بینزاکت است که به هیچوجه در شأن او یا خانواده مارچمین نیست. پس از آن به سراغ بانو کوردلیا، جوانترین فرزند خانواده میرویم. او از دیدگاه سایرین دختری کاملا مشابه مادر خود است، زن جوان متدینی که انتظار میرود راهبه شود. در راس این خانواده بانو مارچمین قرار دارد، زنی که تعصب و حساسیت او نسبت به ایمانش باعث شده که او قادر به تحمل مشکلات ایجادشده توسط فرزندانش نباشد.
درحالیکه لحن نیمه اول رمان «باری دیگر برایدزهد» نسبتا آرام است- میبینیم که رایدر و سباستین به گردشهای عاشقانه میروند و توت فرنگی و نوشیدنی میخورند، در تابستان به ییلاقات سرسبز انگلستان میروند و در آنجا رانندگی میکنند و مانند بسیاری از دانشجویان به صورت مدام در مهمانیها شرکت میکنند، درحالیکه در تمامی این لحظات خرس عروسکی سباستین به نام آلویسیوس همراه آنها است - نیمه دوم کتاب، که در سال 1938 اتفاق میافتد، کاملا متحول میشود و لحنی تیرهتر و غمانگیزتر به خود میگیرد.
دیدگاه تان را بنویسید