ارسال به دیگران پرینت

پروفسور روبرتو گونسالس اچه وریا: در قرنطینه «دن کیشوت» بخوانید

ادبیات آمریکای لاتین ادبیاتی سحرآمیز، فریبنده و رمزآلود است. بعید است بتوان فردی را یافت که علاقه‌مند به ادبیات باشد و اثری از ادبیاتِ آمریکای لاتین را مطالعه نکرده باشد.

 پروفسور روبرتو گونسالس اچه وریا: در قرنطینه «دن کیشوت» بخوانید

ادبیات آمریکای لاتین ادبیاتی سحرآمیز، فریبنده و رمزآلود است. بعید است بتوان فردی را یافت که علاقه‌مند به ادبیات باشد و اثری از ادبیاتِ آمریکای لاتین را مطالعه نکرده باشد. فهرستی بلند از نویسندگان بی‌نظیر این جغرافیا و تأثیرگذاری ایشان بر کلیت ادبیات جهان -که هنوز نیز ادامه دارد- حکایت از آن دارد که مسئله مطالعه نظری این ادبیات الزامی انکارناپذیر است. در ایران مترجمان مختلفی برای معرفی ادبیات آمریکای لاتین به فارسی‌زبانان تلاش کرده‌اند، اما آنچه خلأ آن احساس می‌شود کمبود مطالعات نظری درباره ادبیات آمریکای لاتین است. در کشور ما به‌جز اندک کتاب‌های نظری و شبه‌نظری و برخی مقالات و پایان‌نامه‌ها کمتر با تحلیل‌های نظری و معرفی ادبیات آمریکای لاتین روبه‌رو بوده‌ایم. روبرتو گونسالس اچه‌وریا استاد دانشگاه و منتقد ادبی بزرگی است که بیش از پنجاه سال از زندگی خویش را به مطالعه ادبیات آمریکای لاتین اختصاص داده است. اچه‌وریا در سال 1943 میلادی در کوبا متولد شد. تحصیلات خویش را در ایالات ‌متحده آمریکا پی گرفت و در نهایت دکترایش را در رشته ادبیات اسپانیایی و تطبیقی از دانشگاه ییل دریافت کرد. او که خود استاد همین دانشگاه است، سه دکترای افتخاری نیز از دانشگاه‌های معتبر  ایالات‌متحده آمریکا دریافت کرده و در سال 1999 میلادی نیز به عضویت فرهنگستان هنر و علوم آمریکا درآمد. اچه‌وریا که مسئولیت‌های علمی اجرائی مختلفی در دانشگاه داشته است بیش از 20 کتاب و 150 مقاله معتبر تألیف کرده است. او به‌جز جوایز مختلفی که برای کتاب‌هایش دریافت کرده، موفق شد مدال ملی علوم انسانی آمریکا در سال 2010 میلادی را از آن خود سازد. از اچه‌وریا، دو کتابِ «داستان‌های کوتاه آمریکای لاتین» (دوجلدی) با ترجمه عبدالله کوثری و «ادبیات مدرن آمریکای لاتین» با ترجمه لیلا مینایی منتشر شده است. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی «شرق» با اچه‌وریا، مهم‌ترین پژوهشگر زنده ادبیات آمریکای لاتین است.  

 

   شما بیش از 50 سال از زندگی خویش را صرف ادبیات کرده‌اید. آیا از این سال‌ها کوشش خشنود هستید و فکر می‌کنید این کوشش‌ها چه دستاوردی داشته است؟

من از کوشش‌هایم در زندگی خرسند هستم. به خاطر آن‌که توانسته‌ام در درازنای زندگی خویش کاری را که دلباخته‌اش هستم انجام دهم. من دلباخته آموزش دادن و نوشتن درباره ادبیات بوده‌ام. گرچه ارزش‌گذاری دستاوردهای این سال‌ها کوشش من در گستره ادبیات را دیگران باید انجام دهند. خب باید بگویم که من برای درک ادبیات اسپانیایی و ادبیات آمریکای لاتین کمک‌های مهم و درخور توجهی کرده‌ام. من دانشجویان بسیاری را رهنمایی کرده‌ام که هر یک مشاغل با ارزشی داشته‌اند که به‌واسطه آن نیز همین کار را دنبال کرده‌اند. من توانستم در دانشگاه ییل، دپارتمانِ اسپانیایی و پرتغالی را تأسیس کنم که تا مدت‌ها در زمره بهترین‌های ایالات‌متحده آمریکا بود.

  شاید ادبیات آمریکای لاتین را بیشتر از روی رمان‌هایش بشناسند. داستان کوتاه در آمریکای لاتین چه وضعیتی دارد؟

داستان کوتاه ژانرِ بسیار مهمی در ادبیات آمریکای لاتین به شمار آورده می‌شود. نویسندگانی همچون هوراشیو کویروگا و بورخس وجود دارند که عمدتاً نویسنده داستان کوتاه هستند. همچنین رمان‌نویسانی چون خوآن رولفو و خولیو کورتاسار هم وجود دارند که در عین حال داستان‌‌کوتاه‌نویسان بسیار برجسته‌ای نیز بوده‌اند. در مورد آلخو کارپانتیه و گابریل گارسیا مارکز نیز همین مسئله صادق است.

  ادبیات آمریکای لاتین به چه دوره‌هایی و با چه ویژگی‌هایی تقسیم می‌شود؟

پژوهش‌های من در این زمینه در کتاب « ادبیات مدرن آمریکای لاتین» منتشر شده است. باید بگویم که ما شاهد تاریخ‌نامه‌هایی هستیم که پیرامون سرزمین‌گشایی‌ها و اکتشافات نوشته شده‌اند، بخش زیادی از این تاریخ‌نامه‌ها بسیار ادبی هستند. پس از آن با رمان‌های عاشقانه و واقع‌گرایانه قرن نوزدهم روبه‌رو هستیم. در قرن بیستم شاهد پیدایش رمان «de la tierra» هستیم، گونه‌ای رمانِ واقع‌گرایانه درباره یک منطقه خاص. همچنین رمان آوانگارد و پیشرو و سرانجام هم رمان موسوم به «بوم» (جنبشی ادبی در دهه 60 و 70 میلادی که توسط گروهی از رمان‌نویسان جوان آمریکای لاتین به وجود آمد و در سراسر جهان پخش شد) را داریم.

  ادبیات آمریکای لاتین صرفا متعلق به آمریکای لاتین نیست و خودْ به یک سنت ادبی در جهان بدل شده است. دلیل این امر چیست؟

دلیل آنچه شما به آن اشاره می‌کنید پیدایش گروهی از نویسندگان برجسته مانند گابریل گارسیا مارکز بوده است که خود تبدیل به نام یک خاندان یا خانواده بزرگ شده است. این نویسندگان گونه ویژه‌ای از داستان را نوشتند که (در آن‌ها) ویژگی‌های بومی را با شگردهای آوانگارد به هم پیوند دادند که در مناطق گوناگون جهان با وابستگی به آمریکای لاتین مورد بازنگری قرار گرفتند.

  تاریخ‌نگاری مسئله‌ای مهم است. سنجه‌های نگارش تاریخ ادبیات آمریکای لاتین چیست؟ یا به‌عبارت‌دیگر، روش‌شناسی نگارش این تاریخ چیست؟

من دراین‌باره در کتاب خودم؛ «اسطوره و آرشیو، نظریۀ روایت آمریکای لاتین» یک شالوده کلی را دراین‌باره پیشنهاد داده‌ام. این نظریه، تاریخ ادبیات آمریکای لاتین را به سه دوره تقسیم می‌کند که این تقسیم‌بندی به متن معتبری که داستان آن را پیگیری می‌کند بستگی دارد. این سه دوره عبارت‌انداز: دوره مسائل حقوقی، علمی و انسان‌شناختی. دوره چهارم را می‌توان آرشیو نامید که می‌تواند همه این سه گروه را در‌بر گیرد. نمونۀ بنیادین این مورد هم رمان بسیار پرآوازه «صدسال تنهایی» است. کتاب من جوایز گوناگونی را دریافت کرده و تاکنون شش ویراست مختلف از آن منتشر شده است، بنابراین از دید من این کتاب -که نظریه من را در رابطه با پرسش شما طرح می‌کند- بسیار اثرگذار بوده است.

  موضوع دیکتاتوری، مؤلفه‌ای مهم در ادبیات آمریکای لاتین است. دیکتاتوری در این ادبیات چگونه ترسیم شده و دچار چه دگرگونی‌هایی شده است؟

من یک ترم کامل دانشگاه را به این جُستار اختصاص دادم؛ بنابراین پاسخ‌دادن به این پرسش در چند جمله بسیار دشوار خواهد بود. چهره یک مرد قدرتمند به کتاب «فاکوندو» نوشته دومینگو فاستینو سارمینتو (هفتمین رئیس‌جمهور آرژانتین) بازمی‌گردد که در سال 1845 میلادی نگاشته شد. این کتاب اثری بسیار مهم در آمریکای لاتین است که در آرژانتین و در واکنش به دیکتاتوری خوان مانوئل د روساس نوشته شد. در قرن بیستم میلادی رمان‌های اندکی وجود دارد که شخصیت اصلی آن‌ها یک دیکتاتور از یک کشور مشخص باشد. نخستین مورد، کتاب مهمی به نام «تیرانو باندراس» اثر نویسنده اسپانیایی، وانه اینکلان است که در سال 1926 میلادی منتشر شد. داستان این کتاب در یک کشور ساختگی در آمریکای لاتین می‌گذرد. رمانی درباره دیکتاتوری بنیادگرا به نام آقای رئیس‌جمهور به دست نویسنده گواتمالایی، میگل آنخل آستوریاس نیز دراین‌باره نوشته شده بود. پس از آن رمان‌های فراوانی منتشر شد: «دلایل وضعیت» نوشته کارپانتیه، «من برتر» نوشته آگوستو روا باستوس، «پاییز پدرسالار» گابریل گارسیا مارکز و «سور بز» ماریو بارگاس یوسا، نمونه‌هایی از آن هستند. دیکتاتوری، از رافائل تروخیو و فولخنثیو باتیستا تا کاسترو مقوله‌ای ثابت در سیاست آمریکای لاتین بوده است. پس این چندان شگفت‌آور نیست که چنین تصویری در داستان‌های آمریکای لاتین پدیدار شود. در این رمان‌ها، دیکتاتور به‌عنوان یک خود بزرگ شده بازنمایی می‌شود. کسی که گرسنه قدرت است و مرتکب اعمال ستمگرانه می‌شود و حتی در برخی مواقع به شکل مافوق طبیعی این کار را می‌کند. راوی داستان نیز همانند منشی او ایفای نقش می‌کند.

  آیا در ادبیات آمریکای لاتین، نویسندگانِ اثرگذاری داریم که چندان پرآوازه و شناخته‌شده نباشند؟

خب، باید بگویم بله. خوزه لزاما لیما که در سال 1910 میلادی متولد شد و در سال 1976 میلادی درگذشت، شاعر و رمان‌نویس بزرگ کوبایی است که در آمریکای لاتین به‌عنوان اصلی‌ترین و بزرگ‌ترین نویسنده مورد توجه قرار گرفته است. رمان «بهشت» او که در سال 1966 میلادی منتشر شد، به‌اندازۀ رمانِ «اولیس» جیمز جویس عمیق و محکم است و اشتراکات بسیار فراوانی با آن دارد؛ و من حتی فکر می‌کنم که کتاب لیما از کتاب جویس هم برتر و بهتر است. کمیسرهای دیکتاتوریِ کوبا کار او را سرکوب کردند و خارج از کوبا نیز او مشکلات بسیاری داشت.

  چه تفاوتی میان ادبیات مدرن آمریکای لاتین و ادبیات کهن‌تر آمریکای لاتین وجود دارد؟ و آیا ادبیات آمریکای لاتین هنوز اهمیت دارد؟

امروزه ادبیات و داستان‌های آمریکای لاتین به‌طورکلی میراث‌دار گارسیا مارکز، فوئنتس و جریانِ «بوم» است. به‌استثناء کسی چون فرناندو والخو، نمونۀ دیگری ظهور نکرده است. البته ادبیات آمریکای لاتین هنوز هم اهمیت زیادی دارد، دلیل آن‌هم این است که نویسندگان جریان «بوم» هنوز هم فعال هستند. بارگاس یوسا، هنوز هم زنده و فعال است. همچنین یادگارهای شاعران بزرگی چون پابلو نرودا، سزار وایهو و اوکتاویو پاز هنوز هم وجود دارد.

  آیا زبان و ساختار زبانی یک ویژگی ادبیات آمریکای لاتین است؟ ترجمه، چگونه بر درک ادبیات آمریکای لاتین در دیگر کشورها اثر می‌گذارد؟

البته همین‌طور است که شما می‌گویید، همانند هر ادبیات دیگری. بگذارید در این مورد یک مثال بزنم؛ لزاما لیما (دراین‌باره) یک نمونۀ معمول است. ترجمۀ رمانِ «بهشت» لیما به فرانسوی احتمالاً به‌ناچار به‌شدت رنگ و بوی دکارتی به خود گرفته است. ترجمه ادواردو رباسا، اصلا با ترجمه‌اش از رمان «صدسال تنهایی» برابر نیست. می‌توانم بگویم لزاما، مانند جویس، پروست و فاکنر غیر‌قابل ترجمه است.

  درباره تأثیر ادبیات عربی بر ادبیات اسپانیایی یا آمریکای لاتین بگویید.

تا آنجا که من می‌دانم باید بگویم این تأثیر، بسیار محدود و کوچک بوده است. امیدوارم ترجمۀ کتاب من به زبان عربی (ادبیات مدرن آمریکای لاتین) تأثیری بر ادبیات عربی، حداقل در حوزۀ نقد داشته باشد.

  شما یک منتقد ادبی مشهور هستید. نقد ادبی چیست؟ آیا منتقدان ادبی نظریه‌های ادبی را می‌سازند؟

من مشهور هستم، البته آن‌طور که در کوبا می‌گوییم «من سر میز شام معرکه‌ام!» نقد ادبی می‌تواند روی یک اثر تحقیق و مطالعه کند تا طرح و معنایی فراتر از آنچه حتی نویسنده فکر می‌کند، دریابد. نقد ادبی به جزییات توجه می‌کند، دارای دانش ژرف زبانی است و در مورد نظریه‌ها نیز ایده‌هایی دارد، اما هرگز بردۀ آن‌ها به حساب نمی‌آید. منتقدان به‌ندرت نظریه‌پردازی می‌کنند. این فلاسفه و نظریه‌پردازان هستند که نظریه‌پردازی می‌کنند. بگذارید مثالی بزنم. رولان بارت، یک نظریه‌پرداز است که من او را تحسین می‌کنم. او مقاله‌نویسِ بزرگی هم بود، در‌واقع یکی از بزرگ‌ترین مقاله‌نویسان فرانسوی قرن بیستم به حساب می‌آمد. من منتقدانی را که می‌توانند به‌خوبی بنویسند تحسین می‌کنم. کسانی که کارهایشان عمیقاً ادبی است. کسانی مانند بارت. من آرزو دارم که این‌گونه باشم.

  آرابال، نویسنده‌ای اسپانیایی است. آیا او نیز در ادبیات آمریکای لاتین اهمیتی داشته است؟

آرابال در دوره‌ و مقطعی بسیار مشهور بود. ولی من فکر نمی‌کنم که این شهرت مربوط به حوزه ادبیات آمریکای لاتین باشد.

  بیماری کرونا این روزها بسیاری را دچار قرنطینه کرده است. پیشنهاد شما برای مطالعه ادبیات آمریکای لاتین در قرنطینه چیست؟

یک ایده بسیار خوب مطالعه رمان «سسلیا والدز» نوشته سیریلو ویلاورده، رمان‌نویسِ مشهور کوبایی است. رمانی بسیار گسترده، ژرف و البته سرگرم‌کننده که در سال 1882 میلادی منتشر شده است. یا برای کسانی که به شعر علاقه‌مند هستند می‌توانم خواندن آثار و کانتوهای (یک ساختار طبقه‌بندی شعری) نرودا را توصیه کنم. حتی گزینۀ بهتر می‌تواند این باشد که «دن کیشوت» را جلد به جلد در این روزها بخوانید.

  اثرگذارترین نویسنده ادبیات آمریکای لاتین را چه کسی می‌دانید؟

از دید من، خورخه لوییس بورخس و گابریل گارسیا مارکز، تأثیرگذارترین نویسندگان ادبیات آمریکای لاتین هستند. آن‌ها توانسته‌اند ارزش تخیل در ادبیات را به‌خوبی نشان داده و اثبات کنند.

  و سخن آخر.

از اینکه با من گفت‌وگو کردید خوشحالم و امیدوارم پاسخ‌های من شما را راضی کرده باشد. امیدوارم در این دوره مشکل و سخت بیماری، سلامت باشید و از سلامتی خود لذت ببرید.

 

به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه