حالا این فیلم مستند به کارگردانی وحید زارعزاده در حال پخش از شبکه مستند است و زندگی ٦ نفر از این ورزشکاران را در سه مرحله قبل از مسابقات، روزهای مسابقات و پس از بازگشت از مسابقات نشان میدهد. زهرا مشتاق بهعنوان تهیهکننده و نویسنده این فیلم مستند به «شهروند» میگوید که هنگام ساختن فیلم متوجه مشکلات این ورزشکاران شده است که بهسختی خود را به مرحله مدالآوری در سطح جهان رساندهاند. او مستندهایی در حوزه دفاع مقدس، فقر و مسائل اجتماعی در کارنامه فیلمسازی خود دارد و این نخستین تجربهاش در حوزه ورزشی است.
چه شد که برای فیلم مستندتان سراغ قصه پارالمپیک رفتید و «پرچم افتخار» را ساختید؟
تلویزیون به من پیشنهاد کرد درباره ورزشکاران معلولی که به مسابقات جاکارتا میروند فیلم مستندی بسازم. البته انتخاب بچهها را به عهده خودم گذاشتند، بنابراین بعد از تحقیق به فهرست ٦ نفرهای از ورزشکاران رسیدم تا این قصه ساخته شود.
قصه این بچهها چه جذابیتی داشت که در فهرست شما قرار گرفت؟
بچهها مسائل و مشکلات مختلفی داشتند و از طرفی خودم سعی کردم بیشتر خانمها را در فهرستم بگذارم، اما برخی اتفاقات در حین مسابقات و ساخت فیلم، قصه را جذابتر کرد. مثلا شاهین ایزدیار که با ٦ مدال طلا پدیده بازیهای جاکارتا شناخته شد در اصل میتوانست هفت مدال بیاورد، اما جوانمردی کرد و از یک مدال گذشت. شاهین ایزدیار شب قبل از یکی از مسابقات با حریف قزاقستانیاش گفت میخواهم فردا به او ببازم، چون او با تفاوت کسری از ثانیه از مدال طلا بازماند و مدال نقره گرفت. احساس ناراحتی او را درک میکنم و میخواهم کاری کنم فردا طلا بگیرد و فردایش دقیقا همین کار را هم کرد.
قبل از رفتن به جاکارتا چه مسائلی بیشتر نظر شما را بهعنوان فیلمساز جلب کرد؟
این قصه، قصه ورزشکاران معلولی است که خود را در شرایط سخت به یک ورزش حرفهای در سطح جهان رساندهاند و مدالآور شدهاند؛ به عنوان مثال حکیمه گودرزی از بچههای کمبینا و نابینای بندر گناوه در رشته دو در بدویترین شرایط تمرین میکرد. سالن بدنسازی و ورزشی آنها بسیار فرسوده بود و هر لحظه ممکن بود حتی با وسایل درون سالن آسیب ببینند. همه اینها را در کنار گرمای شدید منطقه بگذارید که شرایط را برایش سختتر میکرد. او مجبور بود روزانه دوساعت وقت بگذارد تا به زمینی استانداردتر در بوشهر برسد. وقتی به زمین ورزش میرسید ابتدا باید آن را تمیز میکرد، چون هیچ فردی برای این کار وجود نداشت.
نکته جالب دیگر درباره بچههای گلبال بود که آنها هم مدال آوردند. گلبال تنها ورزشی است که برای نابینایان و کمبینایان طراحی شده است؛ به این صورت که توپی با وزن دو کیلو و نیم پرتاب میشود و بچهها باید فقط از طریق صدای زنگولهای که به آن وصل است، محل آن را حدس بزنند و نگذارند گل شود. سمیرا ارم از بچههای دیگری بود که در رشته تیراندازی مسابقه داشت. او از ناحیه پا معلولیت داشت و شاید باورتان نشود که با تفنگ خالی تمرین میکرد. سالن را سخت در اختیار او قرار میدادند و توان خرید تیر را هم نداشت، بنابراین مجبور بود بهطور ذهنی تمرین کند درحالیکه باید برای یک ورزشکار مدالآور در سطح دنیا همه امکانات فراهم باشد و هیچ دغدغه ذهنی نداشته باشد. یکی از دختران که در رشته پرتاب نیزه و دو باید راهی جاکارتا میشد حتی برای تهیه کفش مخصوص ورزشی خود با مشکل مواجه بود، چون خرید کفش مخصوص در توان مالی او نبود. با خیلیها تماس گرفت تا شاید بتواند کفش مخصوص قرض بگیرد اما نکته غمانگیز ماجرا این بود که درنهایت هم نتوانست کفش را تهیه کند، بنابراین با کفشهای کهنه خود برای بازی رفت و مدال طلا هم گرفت.
یعنی هیچ نهادی برای تهیه لباس ضروری و ابزار کار از این ورزشکاران حمایت نمیکند؟
من وقتی به مسئولان موضوع را منتقل کردم، گفتند قرار است به آنها بودجه بدهند اما در آخرین لحظهها متوجه شدم هیچ بودجهای در اختیار آنها قرار نگرفته است. از طرف دیگر وقتی اینها در مسابقهای شرکت میکنند جوایز میلیونی، خودرو یا مثلا ٣٠ سکه برای آنها تعیین میشود اما پای عمل که میرسد جوایز کمتر میشود و هیچ وقت به وعدهها عمل نمیشود. حتی برخی از این بچهها جوایز دورههای قبل خود را هم دریافت نکرده بودند. معتقدم باید حتما در اینباره فیلم ساخته شود که چقدر به وعدههایی که به برندگان مسابقات ورزشی داده شده، عمل میشود.
در فیلم از این مسائل صحبت نشد؟
این فیلم به سفارش تلویزیون و کمیته ملی المپیک بود و تقویت روحیه سلحشوری، غرورآفرینی و مدالآوری ورزشکاران برایشان مهم بود برای همین نتوانستیم در فیلم خیلی از آن صحبت کنیم. شاید خیلی غمانگیز است که در این پروسه ناچارید از خواستهها و قوانین آنها تبعیت کرده و برخی مسائل را ممیزی کنید اما قطعا در آینده در اینباره فیلمی خواهم ساخت؛ بهویژه درباره ورزشکاران معلول چون هم به لحاظ شرایط فیزیکی خاص هستند وهم محرومیتهایی دارند بنابراین توجه بیشتری را میطلبند.
ساخت این مستند چه تأثیری بر شما بهعنوان فیلمساز و روزنامهنگار داشت؟
من با جهان ورزش بیگانه بودم و این نخستین ارتباط نزدیک من با فضای ورزشی بود. هرگز فکر نمیکردم میدان ورزشی برایم جذاب باشد اما مسابقات وزنهبرداری برایم هیجان زیادی داشت. عجیب است که ورزش چطور شما را با خود همراه میکند، برای ورزشکاران اشک میریزید و از مدالآوریشان خوشحال میشوید. متوجه شدم چه دنیای زیبایی دارند و در کنار آن هم با مشکلات زیادی روبهرو هستند.
بچهها برای ساخت فیلم چه دغدغه و پیشنهادهایی داشتند؟
خیلی همراه بودند و رابطه نزدیکی بین ما شکل گرفت اما باید فاصله را با آنها حفظ میکردی بهویژه اینکه بچهها نیاز به تمرکز داشتند؛ مثلا سمیرا ارم در رشته تیراندازی نیاز به تمرکز داشت و نخستین حرفش این بود که در زمان مسابقه طوری فیلم بگیرید که در دید من نباشید تا تمرکزم از دست نرود. بنابراین باید طوری فیلم را میساختیم که به مسابقات آنها لطمهای وارد نشود.
البته نزدیکشدن به آدمهایی که با مسأله معلولیت روبهرو هستند کمی هم سخت است.
اینها ورزشکاران حرفهای بودند و با دوربین بیگانه نبودند؛ چون بارها در مسابقات بینالمللی شرکت کرده بودند بنابراین مسأله خیلی هم برایشان سخت نبود.
چرا نام این فیلم را از تهران تا جاکارتا به پرچم افتخار تغییر دادید؟
ما ابتدا بدیهیترین اسم را برای آن انتخاب کردیم اما در آخرین لحظات متوجه شدیم که پرچم افتخار نام بهتری است و حتی برای ساخت تیزر فرصت کار بیشتری را به ما میدهد، ضمن اینکه از تهران تا جاکارتا کمی هم طولانی بود.
میدانم که شما بیشتر در حوزه دفاع مقدس و البته مسائل اجتماعی کار کردید. بنابراین ورود به حوزه ورزش برایتان سخت نبود؟
مستندساز باید خودش را در همه زمینهها امتحان کند و این توانایی یک فرد مستندساز را میرساند اما حوزه جنگ و دغدغههای دیگرم در حوزه فقر و مسائل اجتماعی هنوز برای من جذاب است البته سوژه این ورزشکاران هم از همان ابتدا برایم جذابیت داشت.
دیدگاه تان را بنویسید