ارسال به دیگران پرینت

گفت و گوی «۵۵ آنلاین» با رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران

تاثیر شیوع ویروس کرونا بر عادات جامعه ایرانی | چرایی و دلایل تفاوت زنان و مردان در سوگواری

مصطفی اقلیما: این بیماری تمام شود به همان حالات قبلی برمی گردیم. ما همه احساسی هستیم و هنوز افراد جامعه، به همدیگر وابسته هستند. الان مادر و پدر جان می کنند و هر چه دارند به بچه های خودشان می دهند.

تاثیر شیوع ویروس کرونا بر عادات جامعه ایرانی | چرایی و دلایل تفاوت زنان و مردان در سوگواری

55 آنلاین-حدود هشت ماه است که به طور رسمی وجود و شیوع ویروس کرونا در کشور اعلام شده و در این مدت دقیقاً معلوم است که بیش از 30 هزار نفر به دلیل ابتلا به ویروس کرونا، جان خود را از دست داده اند و برخی از افراد مبتلا، طی یک فرآیند حدود دو هفته ای جان می بازند.

تا کنون در جامعه ایرانی، سوگواری و شیون در مرگ افراد مورد علاقه و بستگان، امری رایج بوده ولی این که شیوع ویروس کرونا و مرگ های ناشی از آن، چه تغییری در حالت روحی و روانی جامعه ایجاد کرده است، جای بحث دارد.

در این زمینه «55 آنلاین» با دکتر مصطفی اقلیما، رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران گفات و گو کرده است. اقلیما، دکترای علوم اجتماعی و توسعه (مددکاری اجتماعی) از مدرسه عالی علوم اجتماعی و توسعه پاریس دارد و استاد دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی است

*****

 

*شیوع ویروس کرونا وضعیت خاصی در دنیا و کشور ما ایجاد کرده است. قبل از شیوع این ویروس و مرگ و میرهای که به این علت اتفاق می افتد، جامعه ایرانی در مواجهه با مگر و مرگ عزیزان خودش، چه رفتاری نشان می داد و آیا رفتاری مناسبی در مواجهه با این پدیده بود؟

 

-واکنش نشان دادن به مرگ، یک رفتار طبیعی است. وقتی که ما وارد یک منطقه زلزله خیز می شویم که زلزله رخ داده است، می بینیم هر فردی می بیند که از هر خانواده چند نفر مرده است. من بعد از وقوع زلزله، در بم و مناطق زلزله خیز دیگر حضور پیدا کرده ام. در آن ابتدا، آدم ها ناراحت نبودند و گریه هم نمی کردند. چون یک مساله کلی، برای همه آدم های آن منطقه ایجاد شده بود، به راحتی آن را می پذیرفتند. وقتی که می پذیرفتند مشکلی به وجود نمی آمد.

بعد از این که زلزله تمام شد و افراد پراکنده شدند، آن آدمی که در منطقه زلزله زده است، کمبودهای خود را احساس می کند و مثلاً می بیند پدرش نیست یا مادرش نیست یا بچه هایش نیستند.

بعد از شیوع ویروس کرونا و مرگ های ناشی از آن، همین حالت به وجود آمد. مردم، خیلی راحت پذیرفتند که این بیماری، می کشد و در همه دنیا این طور عمل می کند. مشکل مردم به جای دیگر برمی گردد. این بیماری، به دو صورت به آدم های  جامعه، آسیب زد. یک نوع، این بود که آدم ها بیکار شدند و دیدند کاری و درآمدی ندارند و کمک قابل توجهی دریافت نکردند و دولت هم نمی توانست کمک خاصی ارائه کند.

از آن طرف هم، وقتی اعضای یک خانواده، پدر خانواده را از دست می دهند چه کسی خرج آن خانواده را می دهد یعنی پدر که از دست می رود چه کسسی هزینه های خانواده را تامین می کند. در ابتدا، با مرگ مشکلی ندارند ولی کمبود آن فرد را نمی توانند جبران کنند و این مشکل را پیدا می کنند که حالا چگونه زندگی کنند.

بالاخره اعضای خانواده، پدر را از دست داده اند و او دیگر وجود ندارد ولی الان سوال این است که خودشان چه کار کنند. در وضعیت فعلی، ما با چنین مشکلی روبرو هستیم. آدم ها در این شرایط، بی تفاوت شده اند و خیلی راحت می گویند فلانی مریض شد و مرد.

تا می گویند فلانی کرونا گرفته، می گویند مرد یا نمرد. اگر یک فرد، نمرده باشد می گویند شانس داشته و نمرده. اگر فقط یک نفر، بمیرد همه فامیل ناراحت می شوند اما وقتی جنبه کُلی پیدا کرد ، دیگر آن ناراحتی همیشگی را ایجاد نکرد. به دلیل این که این نوع مرگ، عادی شده و می دانند این بیماری، فرد را می کشد. مشکلی که الان مردم دارند این است بعد از این که عزیزی را از دست دادند، چگونه جای او را پُر کنند.

 

*در کُل جامعه و در مواجهه با مرگ عزیزان،  همین واکنش نسبتاً طبیعی نشان داده می شود؟

 

-برای مثال، من دانشجویانی از مناطق کرد نشین و لر نشین دارم الان خیلی راحت می گویند چند نفر از نزدیکان ما فوت کردند. دیگر مثل گذشته عزاداری نمی کنند و شکر می کنند که سایر افراد زنده هستند. الان اگر یک پدر، به خاطر کرونا بمیرد مردم می گویند چه کسی خرج اعضای خانواده را می دهد و کار هم ندارند.

این حالتی که ایجاد شده، یک آسیب اجتماعی است. همانند زمانی که زلزله و سیل می آید، در ابتدا مردم داغدیده متوجه نیستند ولی بعداً اثرات آن را می بینند. الان اگر پدر خانواده بمیرد، ناراحتی بعد از رفتن او شروع می شود. حتی فوت اینقدر مهم نیست ولی اگر دولت به خانواده بی سرپرست کمک کند و اعضای خانواده دچار مشکل نشوند، اتفاق خاصی نمی افتد ولی وقتی اعضای خانواده کار و درآمد ندارند، چه کار کنند.

وقتی به فردی که الان زنده مانده، می گوییم از خودت مراقبت کن، خیلی راحت می گویند برای چه زنده بمانم من الان بمیرم بهتر است من کار ندارم و پول کرایه خانه را ندارم پرداخت کنم. دولت، استفاده از ماسک را الزامی کرده ولی چنین فردی می گوید من پول ندارم که ماسک بخرم.

چنین آدم ها، از زندگی خسته شده اند و برای این آدم ها، مردم مهم نیست. دولت هم، به همین علت کارها را رها کرده است. دولت از اول می خواست همه افراد کرونا بگیرند و کار تمام شود ولی الان همان روش را دنبال می کند. آمار جهانی نشان می دهد که نزدیک 90 درصد افراد، خوب می شوند و فقط 3 درصد یا 5 تا 10 درصد افراد مبتلا ممکن است بمیرند.

بر این اساس، دولت همه چیز را رها کرده و هر چقدر آقای دکتر زالی، فرمانده عملیات مدیریت بیماری کرونا در کلانشهر تهران، چه کارهایی باید انجام شود، دولت کاری انجام نمی دهد. از طرفی، قیمت ها بالا رفته و یک شانه تخم مرغ که چند ماه پیش 18 هزار تومان بود، به 35 هزار تومان رسید. در چنین شرایطی، مردم به بیماری و مردن، فکر نمی کنند.

 

*تا قبل از شیوع ویروس کرونا، به هر حالت مواجهه شدن با عزیزان در مواجهه ما دشوار بود. در حال حاضر و با شیوع ویروس کرونا، به نوعی جامعه به این سمت حرکت کرده که افراد جامعه، مرگ عزیزان خودشان را راحت تر بپذیرند؟

 

-بله؛ همین طور است و افراد چنین موضوعی را می پذیرند یعنی می دانند اگر کسی کرونا بگیرد، احتمال مرگ او وجود دارد. اولین چیزی که به آن فکر می کنند مردن فردی است که کرونا گرفته و اگر نمیرد، تعجب می کنند. مردم می دانند که نمی توانند کاری برای فرد مبتلا انجام بدهند.

در حال حاضر، کرونا گرفتن به یک امر عادی برای مردم و خانواده ها تبدیل شده. مشکل اصلی این نیست که فرد مبتلا، می میرد. مشکل این است که اگر آن فرد بمیرد، خودشان چه کار کنند.

 

*کسانی که بیماری زمینه ای و قبلی داشته و از قبل دچار بیماری های خاصی بوده اند، احتمال فوت بیش تری در صورت مبتلا شدن به کرونا دارند. در چنین افرادی، حدود یک هفته تا دو هفته طول می کشد تا کرونا عامل مرگ شود.

آیا همین مدت زمانی که طول می کشد، باعث می شود که افراد خانواده و نزدیکان فرد مبتلا، حداقل به طور غیر مستقیم برای مواجهه با مرگ عزیز خودشان آمادگی پیدا کنند؟

 

-همین طور می شود. یکی از همکاران خودم که پزشک و استاد دانشگاه بود با من تلفنی صحبت کرد و گفت که کرونا گرفته است. یک موقع هم رئیس سازمان بهزیستی بود. من به او گفتم مواظب باش و وصیت نامه خودت را هم بنویس. او گفت چه می گویی. من گفتم وصیت نامه ات را بنویس این بیماری حساب ندارد و امکان دارد عامل مرگت شود.

دو هفته بعد، همان فرد فوت کرد. در حالتی که فرد، کرونا می گیرد این امکان وجود دارد که به این موضوع فکر کند. اعضای خانواده هم فکر می کنند که ممکن است بمیرد مثل بیماری سرطان. فردی که سرطان می گیرد، اول همه اعضای خانواده و نزدیکان او امیدوارند ولی بعد از یک مدت که در درمان نمی شود، اطرافیان او قبول می کنند که بمیرد تا راحت شود.

یک بیمار کرونایی هم، تحت مراقبت های ویژه قرار می گیرد و با وضعیت نامناسبی نفس می کشد، اعضای خانواده او می گویند خیلی اذیت شده و اگر بمیرد راحت می شود یعنی پذیرش مرگ برای خانواده ها راحت شده اما فقط بحث پذیرش کرونا نیست و وقتی فرد مبتلا می میرد، تازه مشکلات خانواده او شروع می شود. در این مرحله است که فاجعه شروع می شود و خانواده آسیب جدی می بیند. در این مرحله است که خانواده احساس می کند چه فردی را از دست داده است.

در خانواده ای که اعضای آن سر کار می روند و درآمد دارند، بعد از فوت یک نفرشان، بقیه گریه می کنند و تمام می شود ولی در خانواده ای که اعضای آن به فرد مبتلا وابسته هستند، وضعیت فرق می کند.

 

*تا قبل از شیوع کرونا و مرگ و میرهای ناشی از آن، واقعاً خانواده های ایرانی به راحتی مرگ عزیزان خودشان را قبول کرده و می پذیرفتند؟

 

-الان و بعد از شیوع کرونا به راحتی می پذیرند و قبل از این، نمی پذیرفتند. من هم نمی توانستم مرگ عزیزان را به راحتی قبول کنم ولی وقتی یک فرد، مریض می شود و سرطان می گیرد و شش ماه یا یک سال می گذرد و بهبود پیدا نمی کند و پزشکان هم امیدی به بهبود او ندارند، در این مدت قبول می کنم. معمولاً وقتی که یک فرد، یک دفعه می میرد بقیه افراد شوکه می شوند.

 

*در حقیقت پذیرش مرگ های ناگهانی سخت است؟

 

-بله. این نوع مرگ ها، شوک آور است و خانواده را متلاشی می کند. چون برای هیچکس، قابل قبول نیست. وقتی یک فرد، سالم است و یک دفعه بمیرد، تمام زندگی اطرافیان آن فرد به هم می ریزد اما یک فرد که مدتی مریض است و بعد می میرد، بقیه افراد می توانند در آن مدت برنامه ریزی کنند. در این حالت، خانواده یک مقدار آمادگی پیدا می کند که چه کارهایی انجام بدهند و چه کارهایی انجام ندهند.

 

*تا پیش از شیوع کرونا، نگاه و نگرش جامعه به مرگ افراد و عزیزان چطور بود و اگر در مواجهه با مرگ عزیز و نزدیک خودش، منطقی رفتار می گرد و شدیداً بی تابی و عزاداری نمی کرد، دیگران نسبت به این فرد چگونه قضاوت می کردند؟

 

-در جامعه ما، وضعیت مردان و زنان با همدیگر فرق می کند و احساس ها فرق می کند. اگر به خانم ها بگویید ممکن است مادرت بمیرد، از اول نمی خواهند قبول کنند و می گویند اصلاً چنین حرفی نزن ولی آقایان خیلی راحت می پذیرند و اگر به آنها بگویید پدرت مُرد یا مادرت مرد، می گویند مُسن بود و مرگش طبیعی بود.

مردهای جامعه، هیچوقت در عزاداری ها چندان آسیب نمی بینند ولی خانم ها حتی اگر بدانند مادرشان 90 سال دارد و مریض می شود و می میرد آسیب می بنند. چون وابستگی عاطفی شدیدی، پیدا می کنند.

همین الان هم، اگر یک نفر از نزدیکان بمیرد، آقایان می پذیرند ولی خانم ها نمی پذیرند. این وضع به خاطر این است که خانم ها عاطفی بوده و تا یک مدت بعد از فوت عزیزشان، ناراحت هستند ولی می دانند دیگر نمی توانستند کاری انجام بدهند. الان وقتی بفهمند یک نفر کرونا گرفته است، به طور ناخودآگاه می دانند امکان دارد بمیرد. در ابتدا امیدوار هستند که خوب شود ولی اگر خوب نشود، می دانند که نمی توان کاری کرد. چون هنوز دارویی ندارد و نمی توانند کاری انجام بدهند.

 

*بر اساس یک تقسیم بندی، افراد پس از مرگ فرد مورد علاقه، فوت او را انکار می کنند. تا پیش از شیوع کرونا، بین زنان و مردان، چنین حالتی را در جامعه مشاهده کرده بودید؟

 

-بله. دیده بودم که انکار می کردند. پدر من قبل از مرگ به علت نارسایی کلیه، دیالیز می کند و خیلی هم اذیت یم شد. خواهر من، می گفت هیچوقت او نمی میرد و وقتی که پدرم فوت کرد، خواهر آسیب دید. یک ماه مراقب بودیم که اتفاقی برای خواهر من نیفتد. پدر من هم، جوان نبود و 70 سال سن داشت.

در آن زمان، من به عنوان پسرش گفتم از دست دیالیز راحت شد. چون می دانستم چقدر سختی می کشد اما دختران نمی خواهند این واقعیت ها را قبول کنند. به همین دلیل، فکر این که پدر یا مادر یا برادر را از دست بدهند، برای دختران سخت است.

در حالتی که مثلاً فرزند 20 ساله خانواده می میرد، مرد خانواده خیلی راحت تر این مرگ را می پذیرد ولی زن، تا آخر عمرش نمی تواند قبول کند.

 

*چرا تا این حد از تفاوت بین زن و مرد در پذیرش این موضوع وجود دارد؟

 

-برای این که از دوره کودکی، به یک نحو به پسران آموزش می دهیم ولی به دخترها چیز دیگری می گوییم. به دختر می گوییم از این فکرها نکن و از این حرف ها نزن ولی به پسر که می رسد هر کاری انجام بدهد اِشکال ندارد. درباره پسر می گویند او مرد است و کار می کند و اپر پدرش هم نباشد او یم تواند کار کند. بر این اساس، پسر به یک نحو خاص تربیت می شود.

البته نه تنها مردهای ما بلکه مردهای همه جای دنیا، به اندازه زنان احساسی نیستند. مردها شاید 10 درصد احساس داشته باشند ولی خانم ها 90 درصد احساس هستند.

 

*شما به گونه ای صحبت می کنید که گویی مردان ایرانی همانند مردان کشورهای توسعه یافته رفتار می کنند.

 

-در این زمینه هیچ فرقی نمی کند. من در زمان تحصیلات دانگشاهی در خارج از کشور بوده ام و می دانم آن مردی که در آمریکا و فرانسه، دیده ام با مرد ایرانی فرقی نمی کند. مردان ما همان کاری را انجام می دهند که مردان خارجی انجام می دهند. فکر نکنید که مردان فرانسوی، مثل مردان ایرانی رفتار نمی کند.

 

*در جامعه ما روابط عاطفی و خانوادگی عمیقی وجود دارد ولی در کشورهای دیگر، به این شدت روابط عاطفی وجود ندارد.

 

-من به شما می گویم که در کشورهای خارجی روابط عاطفی خیلی بیش تر از ایران است و لج بازی خیلی کمتر است یعنی اگر پدر و مادر طلاق بگیرند و پدر، فرزند را به مادرش بسپارد، آخر هفته آن مادر به پدر بچه، می گوید بیا او را به گردش ببر.

در حالی که ما خودمان ادعا می کنیم عاطفی هستیم و اگر زن و شوهر طلاق بگیرند آن مادر، بچه را رها می کند یا پدر، خرج بچه را نمی دهد و خیلی راحت او را رها می کنند. مرد با این که ممکن است دو یا سه بچه داشته باشد، خیلی راحت خانواده را رها می کند و زنش را طلاق می دهد و با یک زن دیگر زندگی می کند.

 

*آیا این نوع رفتار قابل تعمیم به همه افراد جامعه است؟

 

-اکثریت جامعه ما این طور است مگر این که کسانی باشند که اهل روستا و شهرهای کوچک باشند. در چنین مناطقی، وابستگی عاطفی شدیدی وجود دارد. جامعه ما آهسته آهسته در حال شهری شدن است و وابستگی افراد به پدر و مادرشان در حال کم شدن است. در شهرهای ما، واحدهای مسکونی در حد 60 متری و 70 متری و چند طبقه است و یک پدر حتی شش ماه یکبار هم نمی تواند برای دیدن فرزندش به طبقات بالا برود.

یک زمانی بود که ما افراد جامعه، با پسر خاله های خودشان یا پسر پسر خاله های خودشان دوست بودند و با هم به تفریح می رفتند ولی الان دیگر، پسر خاله ها با هم ارتباط ندارند و سلی یکبار همدیگر را می بینند. هر چه جامعه، بزرگتر و شهری می شود، ارتباط افراد کمتر می شود.

 

*در مورد مراحل سوگ مراحل انکار، خشم و عصبانیت، حسرت و چانه زنی، افسردگی و رسیدن به پذیرش را مطرح کرده اند. آیا در حال حاضر، این مراحل تغییر اساسی کرده است؟

 

-آن مراحل سوگ، مربوط به مرگ های ناگهانی است. وقتی که پدر خانواده، شش ماه مریض باشد و مسن هم باشد، اعضای خانواده می گویند این مریض است و اگر بمیرد خودش راحت می شود یعنی وقتی بعد از چند ماه ببینند چه مشکلاتی وجود دارد، اطرافیان آن پدر مریض خسته می شوند. در چنین حالتی، همان پدر هم خسته می شود و می گوید بمیرد راحت می شود.

 

*افرادی که مرگ فرد مورد علاقه را بعد از فوت قبول نمی کنند دچار افسردگی می شوند. آیا با وضعیتی که کرونا در جامعه به وجود آورده و مرگ ها به تدریج و بعد از چند روز ممکن است اتفاق بیفتد، ممکن است افسردگی و عدم پذیرش فوت به وجود بیاید؟

 

-به طور کلی، هر وقت یک نفر می میرد ما اول به خاطر خودمان ناراحت می شویم و این سوال پیش می اید که کار من را چه کسی انجام بدهد. چون ما مستقل نیستیم و وقتی مادر یک فرد می میرد و افسرده می شود، به خاطر این است که روزانه چند ساعت با همدیگر صحبت می کرده اند.

این فرد، چنین آدمی را از دست داده و همدم خودش را از دست داده است و اگر جایگزین داشت، افسرده نمی شد. وقتی که به یک فرد شوک وارد می شود باید به طور مستمر با او همراه باشیم و با او صحبت کنیم تا آهسته آهسته عادت کند و حرف هایش را به دیگران بگوید.

کسانی که شدیداً ناراحت می شوند به خاطر مردن عزیزشان نیست  بله به خاطر این است که در زمان حیات آن فرد، با او دعوا کرده اند و الان نارحت هستند که آن موقع چرا چنین رفتاری داشته اند و چرا فلان کار را برای او انجام نداده اند. در حالی که اگ با او به درستی رفتار کرده بودند، امروز ناراحت نبودند.

اگر در زمان حیات پدر یا مرد، هر کاری که فرزندان بتوانند انجام بدهند بعد از مرگ آنها، خوشحال هستند که کارهایی که توانسته اند انجام داده اند.

 

*در مرحله آخر پذیرش سوگ، گفته می شود که فرد به مرحله پذیرش می رسد و مانند یک فرد بالغ، با این واقعه کنار می آید. هر چند که مرگ فرد مورد علاقه سخت است ولی آیا با این پدیده جدید کرونا، جامعه ما توانسته به مرحله پذیرش عزیزان و افراد مورد علاقه برسد؟

 

-این بیماری تمام شود به همان حالات قبلی برمی گردیم. ما همه احساسی هستیم و هنوز افراد جامعه، به همدیگر وابسته هستند. الان مادر و پدر جان می کنند و هر چه دارند به بچه های خودشان می دهند. مثل کشورهای خارجی نشده ایم که بچه در سن 15 سالگی مستقل شود. ما اگر بچه ها را مستقل تربیت کنیم این نوع مسائل را نخواهیم داشت ولی وقتی وابسته باشیم و فرد حامی را از دست بدهیم، دیوانه می شویم. گاهی اوقات، ما به یک فرد عادت می کنیم و نبود او ما را اذیت می کند. او پناه این فرد بوده و اگر فرد جدیدی پیدا شود که پناه او شود، این مشکل به وجود نمی آید.

 

 

 

 

به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    • رامین سعیدی سامانی ارسالی در

      خسنه نباشی ها چقدر فکر کردی واقعان خسته نباشی

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه