سال 1400 در حالی برای ایرانیان آغاز شد که عمدتا سال 99 رو سالی بد خطاب می کردند. سالی که بسیاری از هم وطنان کشورمان با مسائل بسیاری از جمله نبود داروی بیماران خاص تا پاندمی دست به گریبان بودند.در این میان اقتصاد و تورم کشور از حاصل تحریمهای فشرده شرایط را بیش از همیشه سخت تر کرد. این روزها همه گرفتاری ها از سمت امریکا و تحریم ها اب می خورد! بر همین اساس تنها سوال بی جواب مردم در این روزهای سخت این است که آیا تحریم ها لغو می شود؟ سال 99 با تمام موفقیت های دیپلماتیکی که پشت سر گذاشت از نظر ناظران یکی از سیاهترین دوره روابط ایران و آمریکا بود. دیپلمات های ایرانی هم در داخل باید پاسخ منتقدان را می دادند هم در خارج از کشور! لذا شرایط برای دولت یازدهم و تیم دیپلماسی کشور در تاریخ بی سابقه بود. با ورود در سال جدید و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم سوال اصلی تر این می شود که اگر دولت اعتدالی با آمریکا در این دوماه مانده به انتخابات به نتیجه نرسد آیا دولت بعدی که ....
دکتر رضا نصری کارشناس سیاست خارجی دراینباره می گوید:تعامل با یک تیم حرفهای و عملگرا در ایران که خود در تدوین برجام نقش داشته به مراتب «عملی»تر از تعامل با افرادی است که اصولاً با مقولهٔ «مذاکره» مشکل فلسفی دارند و سالهاست در نشریات و اظهارات خود مذاکره را با «سازش» و «تسلیم» برابر میدانند.
علاوه بر این، در صحنهٔ سیاست داخلی نیز نتیجه انتخابات با آیندهٔ برجام و مقولهٔ لغو تحریمها نسبت مستقیم خواهد داشت. در واقع، اولین پرسشی که در این راستا از ذهن خطور میکند این است که وقتی عدهای از روز نخستِ انعقاد برجام تا امروز از تمام تریبونهای رسمی و غیر رسمی خود برای حمله به برجام استفاده کردهاند و آن را در میتینگهای سیاسی و جلسات انتخاباتی خود بعضاً «خیانت» و خسارت محض نیز خواندهاند، چگونه میخواهند - یا میتوانند - برای احیا و حفظ آن پای میز مذاکره بنشینند؟
*مصاحبه تفصیلی ما با نصری را در ادامه بخوانید:
اول از انتخابات اغاز کنیم؛چیزی تا شروع آن نمانده و جناح های تندرو در ایران خواهان بازگشت امریکا به برجام نیستند و گاها در مسیر دیپلماسی سنگ اندازی هم می کنند. ایا فکر میکنید مسیر دیپلماسی از سوی دولت روحانی در سال جدید به نتیجه مطلوب برسد؟ یا اینکه زمان بسیار کم است؟
حقیقت این است که در هر دو کشور مخالفان برجام برای اینکه «دیپلماسی» در دولت روحانی به نتیجه نرسد فعالیت میکنند. در آمریکا، لابیهای ایرانستیز به شدت فعال شدهاند و تلاش میکنند با همسو کردن کنگره - و گروگان گرفتن سایر برنامههای بایدن - روند دیپلماسی را به تعویق بیندازند. چرا که تحلیل آنها این است که هر چقدر فرایند دیپلماتیک به تعویق بیفتد، فرصت تحکیم و تثبیت موانع حقوقی و سیاسیای که در مسیر برجام ایجاد خواهند کرد نیز بیشتر خواهد شد. ضمن اینکه به زعم آنها، با اتلاف وقت، بدبینی حاکمیت در ایران نسبت به نیت دولت بایدن تشدید میشود و این فرصت نیز ایجاد میشود تا با اتفاقات و تحرکات منطقهای - مانند تداوم روند «عادیسازی» میان رژیمهای عرب و اسرائیل یا بمباران مواضع نیروهای نزدیک به ایران در سوریه - مسیر دیپلماسی بین تهران و واشنگتن کلاً منحرف یا بلاموضوع شود. علاوه بر این، آنها پیشبینی میکنند دولت بعدی در ایران - چنانچه یک دولت اصولگرا باشد - به دلیل ضعف فنی، گفتمان ضد دیپلماسی و وجاهت بینالمللی، قادر به رسیدن به توافق با غرب نخواهد بود یا اینکه به خاطر ضعفهای سیاسی و فنی امتیازات زیادی واگذار خواهد کرد. به همین دلیل ترجیح میدهند روند بازگشت به برجام در دولت روحانی اتفاق نیفتد. از سوی دیگر، برخی جریانها در داخل کشور هم - عمدتاً به دلایل انتخاباتی - تحرکاتی علیه برجام انجام میدهند یا اینکه بدون هماهنگی با وزارت خارجه مواضعی اتخاذ میکنند که در مجموع مسیر دیپلماسی را با مانع مواجه میکند.
در هر حال، اینها موانع پیش روست. اگر تا حدودی تعدیل و برطرف شود، احیای برجام و آغاز روند لغو تحریمها در همین دولت محتمل است. اما اگر کارشکنیها تداوم داشته باشد، دولت و دستگاه سیاست خارجی نیز مجبور خواهند شد - به جای اینکه به اصل موضوع بپردازند - وقت و انرژی خود را معطوف به «مدیریت آسیب» و مهار حواشی کنند؛ و این زیان بزرگی برای مردم و دردسرهای فراوانی برای دولت بعدی در پی خواهد داشت.
آیا اصلا وضعیت انتخابات برای طرف غربی مهمه؟ برخی می گویند این ترسی که دولت ایران از بی اعتمادی امریکا دارد بایدن نیز این ترس را دارد که دولت جدید ایران ممکن است زیر میز بزند.
موضع رسمی دولت بایدن - که رابرت مالی نیز بیان کرده - این است که انتخابات ایران برای آنها فاکتور مهمی نیست. اما چنین نیست. حقیقت این است که نتیجه انتخابات میتواند مسیر برجام و فرایند لغو تحریمها را به کُل تغییر دهد. آمریکا و سایر اعضای برجام نیز این را خوب میدانند. ضمن اینکه برخلاف نظر رایج، در عالم سیاست خارجی «شخصیتها» و «افراد» بسیار مهم هستند. خود آمریکاییها اصطلاحی دارند که میگویند «Personnel is policy». یعنی، جدا از تمام نظریهپردازیها در حوزه ژئوپولیتیکی و ملاحظات کلان، در نهایت این «اشخاص» هستند که تعیینکنندهٔ مسیر و منش و سیاستها خواهند بود. طبیعتاً، اگر هدف احیای برجام باشد، برای دیپلماتهای طرف مقابل - از دیپلماتهای غربی گرفته تا دیپلماتهای چین و روسیه - تعامل با یک تیم حرفهای و عملگرا در ایران که خود در تدوین برجام نقش داشته به مراتب «عملی»تر از تعامل با افرادی است که اصولاً با مقولهٔ «مذاکره» مشکل فلسفی دارند و سالهاست در نشریات و اظهارات خود مذاکره را با «سازش» و «تسلیم» برابر میدانند.
علاوه بر این، در صحنهٔ سیاست داخلی نیز نتیجه انتخابات با آیندهٔ برجام و مقولهٔ لغو تحریمها نسبت مستقیم خواهد داشت. در واقع، اولین پرسشی که در این راستا از ذهن خطور میکند این است که وقتی عدهای از روز نخستِ انعقاد برجام تا امروز از تمام تریبونهای رسمی و غیر رسمی خود برای حمله به برجام استفاده کردهاند و آن را در میتینگهای سیاسی و جلسات انتخاباتی خود بعضاً «خیانت» و خسارت محض نیز خواندهاند، چگونه میخواهند - یا میتوانند - برای احیا و حفظ آن پای میز مذاکره بنشینند؟ حقیقت این است که آنها یا مجبور خواهند شد در دورهٔ زمامداریشان - برخلاف میل و اعتقاد خود - از متنی دفاع کنند که آن را خسارت محض میدانند؛ یا اینکه مجدداً برای رسیدن به یک توافق بهتر (به زعم خود) - و برخلاف سیاست کلان نظام در مورد مذاکره بر سر برنامهٔ هستهای - دوباره با آمریکا بر سر فعالیتهای هستهای کشور مذاکره کنند! این تناقض و پرسشی است که مخالفان برجام باید در آستانه انتخابات به آن پاسخ دهند.
جنجالی که در اوایل اسفند ماه به پا شد و مجلس یه طرفه جانب قاضی رفت و حکم برای دولت و وزارت خارجه صادر کرد چه تاثیری در روند دیپلماسی می گذارد؟ ایا این ترس را در دولت بایدن که نمی توان به دولت روحانی یا دولت اینده اعتماد کرد بیشتر خواهد کرد؟ اینکه در ایران با چند صدایی مواجه است.
اگر بپذیریم قانون موسوم به «لغو تحریمها» با هدف تقویت موضع مذاکراتی دولت طراحی شده بود، متاسفانهٔ نقصهای قانون موجب شد دولت و سازمان انرژی اتمی - به جای تمرکز بر هدف لغو تحریمها - وادار به «مدیریت آسیب» شوند. معتقدم به راحتی مجلس میتوانست موضوعات و ضربالاجلها را به نحوی تعریف کند که به روند دیپلماسی لطمه نزند. اما مجلس دولت را موظف به خروج از پروتکل الحاقی کرد - که خود موضوع بسیار حساسیتبرانگیزی است - و ضربالاجل را نیز اوائل اسفندماه - یعنی زمانی تعیین کرد که هنوز دولت بایدن برای تشکیل کابینه خود در چنگ تندروهای کنگره قرار داشت. اگر دستگاه دیپلماسی و سازمان انرژی اتمی ابتکار به خرج نداده بودند و با آژانس (IAEA) به توافق نرسیده بودند، احتمالاً امروز موضوع خروج ایران از پروتکل الحاقی در شورای امنیت در حال بررسی بود. اما در مقابل همین ابتکار دولت - که مورد استقبال همه کشورها، از جمله مقامات روسی و چینی قرار گرفت - عدهای در مجلس تهدید به ارجاع رئیسجمهور و سایر مقامات ارشد دولت به قوهٔ قضاییه کردند.
این سرسختی آنها این سیگنال را به طرف مقابل میفرستند که در درون قوهٔ مقننه و در دل حاکمیت ایران یک جریان قدرتمند وجود دارد که حاضر است برای مخالفت با برجام و شکست دیپلماسی حتی رئیسجمهور کشور را هم - در حین انجام وظیفه - به زندان بکشاند! یک جریان مشابه هم در کنگرهٔ آمریکا وجود دارد که حتی چند ماه قبل از انعقاد برجام، نامهای به رهبران ایران نوشت که "اگر با دولت اوباما توافق کنید، دولت ما با «چرخش یک قلم» آن توافق را لغو خواهد کرد"! طبیعتاً، وجود چنین جریانهایی نه تنها بر فضای دیپلماسی تاثیر منفی میگذارد و موقعیت مذاکرهکننده را تضعیف میکند، بلکه - از آن مهمتر - شرکتهای خصوصی و سرمایهگذاران خارجی را نیز برای ورود به صحنه مردد و متزلزل میسازد. یعنی حتی اگر دولت بایدن فردا با دولت روحانی به تفاهم برسد و تحریمها را لغو کند، شرکتی که دوست دارد در ایران سرمایهگذاری کند، در فرایند «سنجش ریسک» خود، وجود این جریان قدرتمند در نهادهای قانونگذار و تصمیمسازِ ایران را نیز لحاظ خواهد کرد.
برای از بین بردن این بی اعتمادی دو طرف باید چه کرد؟
لازم است به طرف مقابل - به ویژه به افکار عمومی و شرکتهای خصوصی - این پیام داده شود که در ایران، فرای این تقابلها و تضادهای جناحی، یک «قوهٔ مدبره» و «کلاننگر» نیز وجود دارد که سیاست کُلیاش عادیسازیِ بلندمدت و مستمر روابط اقتصادی و تجاری کشور است. ما همواره از مقولهٔ «عادیسازی» صحبت کردهایم. اما اکنون مهم است از مقولهٔ «عادیسازی مستمر و بلندمدت» - به مثابهٔ سیاست کلان نظام - صحبت کنیم. جریانی هم که به تصریح یا تلویح مخالف این سیاست است، طبیعتاً نباید صدایش از صدای دولت و کارگزاران سیاستهای کلان نظام بلندتر باشد.
اقای وزیر می گوید که بایدن راه ترامپ را می رود. ایا همین طور است می توانیم بگوییم همان سیاست فشار حداکثری منتهی با لبخند و خط های نستعلیق که در توئیتر فارسی وزارت خارجه امریکا منتشر میشود در حال اجرا شدن است؟
از آنجا که تا به امروز دولت بایدن هیچ اقدامی برای لغو تحریمهای دوران ترامپ انجام نداده، طبیعی است که وزیر امور خارجه ایران نیز مواضع سختی اتخاذ کند و تناقض میان شعار و عمل او را به نمایش بگذارد. آشکار کردن تناقضات - به ویژه از جانب فردی مانند جواد ظریف که تریبون و اعتبار بینالمللی دارد - خود یک اهرم و حربه در حوزه دیپلماسی است. در واقع، دکتر ظریف خوب میداند نقش وزیر امور خارجه این نیست که - دستکم در اظهارنظرهای عمومی - به موانع داخلی بایدن و محذوریتهای سیاسی او در واشنگتن اشاره کند یا این موانع را توجیهی برای تعلل او بخواند. پس لحن قاطع و حقبهجانب وزیر امور خارجهٔ ایران، موضعای اصولی و مدبرانهایست. اما خارج از فضای «دیپلماسیِ رسمی»، میدانیم دولت بایدن قصد ندارد مسیر ترامپ را ادامه دهد. چرا که اولاً ترامپ هیچ سیاست، هدف غایی و مسیر مشخصی نداشت که حال کسی بخواهد ادمهدهندهٔ راه او باشد. حتی رابرت مالی در مصاحبه اخیر خود با شکبه بی.بی.سی فارسی مجدداً تاکید کرد دولت بایدن «سیاست فشار حداکثری» را سیاستی شکستخورده میداند و قصد دارد آن را تغییر دهد. دوم اینکه وعدههای انتخاباتی، چینش تیم سیاست خارجی، ضرورت ترمیم آسیبهای دوران ترامپ و همچنین خاستگاه نظری دولت بایدن در حوزه سیاست خارجی نیز ایجاب میکند آمریکا به برجام بازگردد و نوع دیگری از تعامل با ایران را امتحان کند. شخصاً معتقدم سیاست کلان دولت بایدن بازگشت به برجام است، اما اولویت او فعلاً این است که ابتدا جنجالها و فشارهای داخلی را فرو بنشاند و سپس به صورت خزنده و نرم با ایران برای بازگشت به برجام و لغو تحریمها - و نه برای مذاکره بر سر مفاد برجام - وارد گفتوگو و تعامل شود. اظهارات تند، بی منطق و بعضاً قلدرمآبانه سخنگویان دولت بایدن - که روزانه و به تدریج در حال تعدیل و نرمش است - را نیز باید در همین راستا درک کرد.
مساله دیگری که مانع از روند دیپلماسی و فعالیت اقتصادی ایران در داخل کشور شده است پرونده اف ای تی اف است. این پرونده چقدر در لغو تحریم ها و گشایش اقتصادی کشور تاثیر دارد. به نظر می رسد اگر این مساله در داخل تصویب نشود بازگشت امریکا به برجام و لغو تحریم ها عملا بی اثر است.
مسئلهٔ پیوستن به معاهدات مرتبط با اف.ای.تی.اف در موفقیت مذاکرات برای بازگشت طرفین به برجام عامل تعیینکنندهای نیست. یعنی اینطور نخواهد بود که اول شرط بگذارند ایران به صورت کامل به موازین FATF پایبند شود و سپس تحریمها را لغو کنند. آنطور که مقامات دولت بایدن میگویند، اصولاً قصد ندارند جز دربارهٔ چگونگی و زمانبندی بازگشت طرفین به برجام فعلاً به موضع دیگری بپردازند. اما، مشکل اینجاست که حتی اگر تحریمها لغو شد، عدم تغییر در وضعیت کنونی ایران در سازمان FATF موانع عملی و کاربردی زیادی بر سر راه عادیسازی تعاملات تجاری ایجاد خواهد کرد. یعنی اگر آمریکا موانع حقوقی فعلی را بردارد، باز هم ایران همچنان درگیر موانع فنی در حوزهٔ بانکی باقی خواهد ماند. به بیان دیگر، انگار قفل را از روی چرخ ماشین برداشتهایم، اما قفل فرمان همچنان سر جای خود مانده است! اگر هر چهار چرخ هم از بیرون آزاد شود، باز هم با قفل فرمان قدرت مانور چندانی نخواهیم داشت و در جادهٔ تجارت بینالمللی خیلی دور نخواهیم رفت!
از بحث داخلی به امریکا برویم، بایدن در اول شروع کار دولت خیلی از فرمان های اجرایی ترامپ را لغو کرد. برخی می گویند تحریم های ایران نیاز به 3 الی 6ماه زمان نیاز دارد. به نظر شما ایا از روزی که بایدن قدرت را به دست گرفته زمان برای لغو تحریم کافی نبوده است؟
از نظر فنی، تدوین متن و صدور و امضاء فرمان اجرایی برای لغو تحریمها در یک هفته هم امکانپذیر بود. آنچه ممکن است چند ماه به طول بینجامد، آشنایی و تطبیق شرکتها با قوانین جدید، حصول اطمینان به پایدار بودن شرایط، برنامهریزی دولتها و شرکتها برای کار با ایران مطابق شرایط جدید، تطبیق بازار - به ویژه بازار نفت - و عوامل روانی و کاربردی اینچنینی است. مثلاً برای یک سرمایهگذار خارجی که سال گذشته برای سرمایهاش برنامهریزیهایش را انجام داده و قراردادهایش را بسته، دیگر دشوار خواهد بود به محض لغو تحریمهای ایران، ناگهان برنامههایش را تغییر دهد و بی درنگ برای سرمایهگذاری در ایران وارد تهران شود!
اما باز تاکید میکنم، آنچه بایدن را به تعلل انداخته موانع سیاسی داخلی و تطویل فرایند رایزنی با کشورها و بازیگران منطقهایست. به نظرم نباید موانع داخلی بایدن را دستکم گرفت. برای درک شرایط او تصور کنید اگر یک دولت اصولگرا در ایران از یک معاهده با آمریکا خارج شده بود، چقدر برای یک دولت اصلاحطلب بعداً دشوار میبود به همان توافق بازگردد؟ اوضاع بایدن در واشنگتن کموبیش همین است.
برخی از صاحب نظران معتقدند که دولت بایدن با «سیاست خاص دموکرات ها» چراغ سبز خود را به ایران نشان داده است. از روابط با اسرائیل تا عربستان و منطقه. اتفاقات داخلی عراق . .... اگر این را چراغ سبز در نظر بگیریم حمله دولت بایدن به نیروهای ایرانی در سوریه را چه طور تعریف کنیم و چه واکنشی داشته باشیم؟
معتقدم دولت بایدن قصد دارد به تدریج از آسیای غرب (خلیج فارس) خارج شود و توجه و انرژی و تمرکز خود را به آسیای دور و رقابت با چین معطوف سازد. یعنی، هدف دولت بایدن در نهایت اجرای همان سیاستی است که در دوران اوباما به «چرخش به آسیای شرقی» یا Pivot to East Asia شهرت داشت. اما برای زمینهسازی این خروج، ابتدا احتیاج دارد صحنهٔ منطقه را به نحوی سازماندهی کند که در آن منافع راهبردی و امنیتی آمریکا و شرکا نیز تأمین شود. طبیعتاً، این صحنهآرایی نیازمند کشاندن ایران به پای میز مذاکره بر سر مسائل منطقهایست. اصرار دولت بایدن به مذاکرات متعاقب (Follow-on negotiations) را نیز در همین راستا باید درک کرد. حال، پیش از رسیدن به این نقطه - و بعضاً برای ترغیب ایران به مذاکرات منطقهای - گاه از زبان نرم، گاه از سیگنال مثبت و بعضاً از نیروی قهریه استفاده میکند. در برخی مقاطع نیز، برای فرونشاندن خشم و اعتراض اسرائیل و عربستان سعودی به سیاست بازگشت به برجام، و برای اطمینانبخشی به آنها در مورد ایران، ممکن است با این قبیل تحرکات در سوریه و عراق در پی ایجاد توازن باشد.
اما از این گذشته، سؤال که باید در تهران مطرح شود این است که آیا ایران میخواهد صرفاً ناظرِ فرایند بازتعریف توازن قوا در خاورمیانه و صحنهآرایی جدید توسط آمریکا و شرکا باشد یا اینکه قصد دارد فعالانه در این فرایند مشارکت کند تا شکل و توازن آینده در منطقه متاثر از خواست و منافع ایران باشد؟ اگر قصد تاثیرگذاری دارد، از چه طریق میخواهد مشارکت کند؟ اگر برنامه ایران برای منطقه مبتنی بر ابتکاراتی از قبیل «طرح صلح هرمز» است، چگونه میشود بدون مذاکره این طرح را باز و روی آن پافشاری کرد؟
رسانه های خارجی بار دیگر صحبت از جنگ ایران و امریکا را به میان اورده اند. وبگاه های تحلیلی امریکایی با قلم نویسندگان بزرگ تحلیل کرده اند که اگر این روند میان ایران و امریکا پیش برود مشکل فقط با حمله نظامی با ایران برطرف خواهد شد. نظر شما چیست ایا بازهم سایه جنگ بر سر ماست؟
در مقطع کنونی، گمان نمیکنم برای جنگ میان ایران و آمریکا زمینهای وجود داشته باشد. شرایط اقتصادی و وضعیت اجتماعی در آمریکا - که به شدت متاثر از شکافهای دوران ترامپ و بحران کروناست - فعلاً اجازهٔ ماجراجویی نظامی در چنین ابعادی به دولت آمریکا میدهد. اما درصورت بازگشت آمریکا به برجام و لغو تحریمها، بعید نیست تحرکات نظامی اسرائیل علیه ایران تشدید شود و نهایتاً به یک درگیری محدود یا مستقیم منتهی شود.فراموش نکنیم مسئلهٔٔ اسرائیل و سایر رژیم های متخاصم منطقه فقط محتوای برجام نیست. مسئلهٔ اصلی آنها این است که اولاً ایران از زیر فشار تحریم خارج شود و مولفهٔ «قدرت اقتصادی» نیز به سایر مؤلفههای قدرت ایران اضافه شود؛ و از آن مهمتر، به شدت هراس دارند از این پس «حلوفصل مسالمتآمیز اختلافات» میان تهران و واشنگتن به یک رسم و عادت رایج تبدیل شود! یعنی، آنها هراس دارند به جای اینکه منابع ایران معطوف به مهار فشارها و نزاع فرسایشی با آمریکا شود، ایران و آمریکا به سیاست «دِتانت» روی بیاورند و این وضعیت موجب بالندگی و ارتقاء جایگاه راهبردی ایران در منطقه شود. به همین خاطر، آنها از استفاده از هیچ ابزاری برای ممانعت از وقوع این اتفاق - که با بازگشت آمریکا به برجام مجدداً کلید خواهد خورد - ابایی نخواهند داشت. طبیعتاً، در این راستا گزینهٔ نظامی را نیز مد نظر دارند.
با توجه به وضعیت ضرب الاجل ایران و تدبیری که سازمان انرژی اتمی در همکاری با آژانس اتخاذ کرد، شرایط برای اینکه پرونده ایران بار دیگر از شورای حکام به شورای امنیت برود چقدر محتمل است؟
بستگی دارد در این دو ماه باقیمانده به انقضای توافق چه اتفاقی بیفتد. موضوع ایران هنوز در دستور کار شورای حکام قرار دارد و اگر تا آن زمان گشایشی میان تهران و واشنگتن حاصل نشود یا طرفین در مسیر تعامل قرار نگیرند، چه بسا شورای حکام پرونده ایران را به شورای امنیت ارجاع دهد. اگر شورای حکام هم چنین کاری نکرد، ممکن است یکی از کشورهای غربی عضو برجام - انگلیس یا فرانسه - با توسل به «مکانیسم ماشه»، فرایند احیای تحریمهای سازمان ملل و باز شدن مجدد پای شورای امنیت به پروندهٔ ایران را کلید بزند. در هر حال، در زمان تصویب قانون «لغو تحریمها»ی مجلس این هشدار نسبت به پیامدهای خروج از پروتکل الحاقی و حساسیت موجود پیرامون آن داده شده بود. بحث از سر گیری غنیسازی به جای خود! اما مجلس نمیبایست روی موضوع خروج از پروتکل الحاقی و ضربالاجل آن پافشاری میکرد.
دست بایدن علیه ایران چقدر باز است؟
دولت بایدن از قدرت اجماعسازی بالایی برخوردار است؛ نزد متحدین اروپاییاش اعتبار و محبوبیت دارد و تیم سیاست خارجیاش از افراد مجرب و ماهری تشکیل شده است. در ضمن، دولتهای اروپایی نیز - پس از طوفان ترامپ - به شدت مایل هستند روابط آسیبدیدهشان با آمریکا را ترمیم بخشند و از این رو در همراهی با بایدن کوتاهی نخواهند کرد. در نتیجه، در حوزه دیپلماسی، دولت بایدن رقیب قدری است که نباید دست کم گرفت. دولت ایران توانست در تمام دوران زمامداری ترامپ از ایجاد اجماع میان دولتهای غربی و آمریکا ممانعت کند - حتی میان آنها شکاف ایجاد کند - و همواره به عنوان «طرف برحق» ماجرا در صحنه حاضر شود. الان، استراتژیستهای دولت بایدن تلاش میکنند این تصویر را عوض کنند و «ایران» را طرف «نامعقول» و مخالف دیپلماسی و تعامل جلوه دهند. این تغییر تصویر میتواند زمینهساز ایجاد اجماع علیه ایران باشد.
به نظرم با کمرنگ شدن حضور ایران در صحنهٔ دیپلماسی دست بایدن بازتر خواهد شد. حداقل، مذاکره بر سر چگونگی بازگشت به برجام - اگر در شرایط مناسبی انجام شود - نباید قاعدتاً ایرادی داشته باشد. اما خالی گذاشتن صحنه، به نیروهای متخاصم اجازه میدهد جای ایران را پُر کنند.
در کل سیاست خارجی کشورمان را در سال پر دغدغه ای که داشتیم را چه طور ارزیابی می کنید و در نهایت پیشبینی شما از پایان عمر دولت روحانی که اخرین سال خود را سپری می کند و کمتر از سه ماه دیگر از عمر ان باقی مانده را چه طور تحلیل می کنید؟ و در نهایت ارزیابی شما از زمان باقی مانده برای حل و فصل این دشمنی 40 ساله چیست؟
دوران روحانی غالباً در فضایی استثنایی و بسیار نامتعارف سپری شد. به همین خاطر، بسیاری از وقت و انرژی دولت به مهار هجمهها و عواملی گذشت که عمدتاً خارج از کنترل دولت قرار داشت. اصولاً کشورداری مثل رانندگی قطار روی ریل نیست. بیشتر به رانندگی یک اتوبوس پُر مسافر در جادهای پر فراز و نشیب شباهت دارد. اما اگر از داخل آن اتوبوس هم عدهای به راننده حمله کنند و تلاش کنند فرمان را از دست او خارج کنند، و در عین حال خودروی او از خارج مورد حمله راهزن و شلیکِ موشک و خمپاره دشمن باشد، و همان موقع زلزله و سیل و طوفان و تگرگ هم به صورت مستمر بر سرش آوار شود، طبیعتاً آن راننده نمیتواند آنطور که از ابتدا برنامهریزی کرده بود مسافران را به مقصد برساند. آن راننده مجبور میشود از میان انبوه هجمهها و حملات، اولویتبندی کند و به صورت گزینشی با مشکلات دربیفتد که مستعدند بیشترین آسیب را برسانند. در انگلیسی اصطلاحاً به آن میگویند Picking your battles! یعنی مجبور شوی نبردهایت را انتخاب کنی و لاجرم قبول کنی ضرباتی هم دریافت کنی! دولت روحانی هم با چنین وضعیتی روبرو شد.
در واقع،دولت روحانی همزمان با سهمگینترین هجمههای داخلی و درعین حال سنگینترین جنگ اقتصادی تاریخ معاصر بشر،خشنترین جنگ روانی و متخاصمترین دولت چهل سال اخیر درآمریکا روبرو شد. درحین تلاش برای مهار این آسیبها نیز - با یک سوم درآمد و قطع تمام شریانهای اقتصادی و تجاری - با انواع بلایای طبیعی و یک پاندمی بی سابقه نیز دست به گریبان شد. ضمن اینکه تمام بازیگران منطقه نیز - از عربستان سعودی گرفته تا اسرائیل - از بیم پیامدهای عادیسازی روابط ایران و غرب، از آغاز انعقاد برجام تا امروز، صدها میلیارد دلار و تمام اهرمها و ابزار خود را برای در هم کوبیدن دولت و فرونشاندن کشور به کار بردند. در واقع، در هیچ دانشکدهٔ علوم سیاسیای در دنیا به کسی یاد نمیدهند چطور در چنین شرایط نامتعارفی میتوان یک کشور را اداره کرد! معتقدم اگر کسری از این فشارها و تحریمها بر هر دولتی - از دولت آلمان و فرانسه گرفته تا دولتهای ژاپن و کانادا - تحمیل شده بود، احتمالاً امروز آن کشور با «بحران موجودیت» مواجه شده بود! ببینید چگونه امروز کشور استرالیا، با یک تولید ناخالص داخلی نزدیک به ۱۴ هزار میلیارد دلار، بخاطر ۲۰ میلیارد دلار تعرفهای که چین به کالای صادراتی آن تحمیل کرده، به دست و پای آمریکا افتاده است تا جبران مافات کند! یا چطور زیان ناشی از ویروس کرونا، صنعت هتلداری، توریسم، رستورانداری و تجارت در اروپا را در هم کوبیده و چطور مردم این کشورهای بزرگ صنعتی با اولین چالش جدی اقتصادی به بحران و مضیقه افتادهاند. حال، این شرایط را با شرایط اقتصاد کوچکی مثل ایران مقایسه کنید که در عرض دو سال بیش از ۱۵۰ میلیارد دلار (چندین برابر درآمد سالانه نفتاش) به آن خسارت زدهاند. اگر در این بستر به کارنامهٔٔ روحانی نگاه کنیم، به نظر میرسد در مهار تبعات جنگ اقتصادی کارآمد بوده است.
معتقدم لازم است از فرصت باقیمانده هم - بدون توجه به موج حملات و کارشکنیها - برای ترمیم مسیر دیپلماسی و آغاز فرایند لغو تحریمها و عادیسازی شرایط تجاری و اقتصادی کشور استفاده کند. اگر این فرصت از دست برود، معلوم نیست آینده چه ناملایمتهایی برای کشور در چنته دارد.
دیدگاه تان را بنویسید