«هیچکس امروز جرأت نمیکند بگوید که با فیلترینگ، موافق است. کسانی که سینه به سینۀ من ایستادند و پرونده سازیها کردند که باید فیلتر شود، امروز مخالف فیلترینگ شدهاند. امروز الحمدلله با تحریم مخالفاند و میگویند باید به برجام برگردیم.»
اینها را دیروز رییس جمهوری گفت و دربارۀ آن زیر عنوان «توفان روحانی یا نوشدارو پس از مرگ سهراب» نوشتم تا به این سخن برسم که «سهراب» نمرده چراکه سهراب، همان آگاهی عمومی و چیرگی گفتمان صلح و توسعه در جامعه و اگرنه الزاما در سطوح مختلف حاکمیت است اما ولو به قصد کسب قدرت به هر رو برزبان برخی از نامزدهای شهره به اقتدارگرایی و مخالفت با مظاهر توسعه نیز جاری میشود.
دکتر محمد فاضلی پژوهشگر توسعه هم نوشته است: «هیچ نامزدی از تخریب برجام، از محدود کردن اینترنت و فضای مجازی، از مداخله در حریم خصوصی مردم، از محدودیت برای زنان، از رویکرد غیر تعاملی در سیاست خارجی و از محدود کردن آزادی نمیگوید. زیرا گفتن اینها رأیسوز است. کاش به اینها عمل هم نکنند، چون مملکتسوز است.»
صریحتر و ملموستر را حسین دهباشی نوشته و تحول را نه از بالا به پایین که از پایین به بالا و حاصل سلیقۀ «دهۀ هفتاد، هشتادیها» دانسته که سبب شدند یکی چروکها را بوتاکس کند و دیگری پینۀ پیشانی را بپوشاند و سومی در مذمت گشت ارشاد سخن بگوید (و نمایندگان تفکر گشت ارشاد هم هیچ به روی خود نیاوردند و به حساب توهین به مقدسات نگذاشتند) و چهارمی به رغم منع صریح ستاد کل نیروهای مسلح، خدمت سربازی را بخشی از جریان اتلاف وقت جوانان بداند و قس علی هذا...
جامعۀ ایران نوگراست. انقلاب ایران نیز مدرن بود و اگر جنگ رخ نمیداد آرمان هایی چون دموکراسی به محاق نمیرفت. در محدود ترین انتخابات که یک رییس جمهوری سابق و رییس سه دورۀ مجلس و معاون اول کنونی رییس جمهوری هم از غربال شورای نگهبان عبور نکردند باز برای جلب آرای مردم، مظاهر مدرن انکار نمیشود.
با نسل تازه که با دنیای هوشمند سر و کار دارد دیگر نمیشود با ادبیات صدا وسیما صحبت کرد و بازیگران سریالهای خودشان هم در دنیای واقعی این قدر مصنوعی نیستند و این یعنی جامعه به نوجویی ادامه میدهد و به عقب برنمیگردد.
این لطیفه را احتمالا شنیدهاید که کاروان یا کارناوال یک سیرک، «اسب هنرمند» خود را جا گذاشت و رفت و اسب، پس از چندی با مدیر یک سیرک دیگر تماس گرفت و داستان را به او گفت و برای همکاری اعلام آمادگی کرد و مدیر سیرک متقابلاً پرسید: «بسیار خوب، حالا چه کاری بلدی و چه هنری داری که مردم را سرگرم و شگفتزده کند؟»
اسب اما پاسخ داد: «من دارم با تلفن و به زبان شما با شما صحبت میکنم. هنری و مهارتی از این بالاتر؟!»
گاه، آن قدر امری بدیهی و ملموس به نظر میرسد که از یاد میبریم تا چه حد دور از دسترس و در حد آرزو بوده است.
شک نکنید که ناصرالدین شاه قاجار اگر در پی 125 سال سر از خاک برآورَد از مشاهدۀ این همه خودرو و مردمانی که همه با موبایل در حال صحبتاند شگفت زده میشود چرا که سلطانِ صاحب قران نیز چنین امکاناتی نداشت!
همچنان که اگر یکی از فقهای 200 سال قبل را در میدان ولیعصر تهران قرار دهند و انبوهی از زنان و دختران جوان را در تهران در تردد ببیند شگفت زده خواهد شد.
ایرانیان، دوست دارند مدرن زندگی کنند و اگر برجام احیا شود و دلار قدری پایین بیاید اولین تقاضا پس از تحریمها و سختگیریها و کرونا سفر خارجی و مطالبۀ دستاوردهای تازۀ فناوری خواهد بود.
چنین جامعهای را نمیتوان با هیچ رمل و اسطرلابی به عقب راند مگر با فقیر کردن عمدی و اگر هم دولت به دست یک اصولگرا بیفتد (در صورت ادامۀ تردیدها برای حضور) یا باید تلاش کند ارابۀ جامعۀ برای حرکت به سوی مدرنشدن را خنثی کند که جز با فقیر سازی میسر نیست و ناراضی تراش است یا تلاش بیحاصلی را برای رفاه نسبی همزمان با سرکوب تمایلات طبقه متوسط باید سامان دهد یا با جامعه همراه شود و در این صورت طبقۀ متوسط تا نفسی تازه کند و از ذغذغۀ آب و نان، خلاص شود دوباره در تمنای دموکراسی خواهد کوشید.
پس به این خاطر نباید نگران بود. چون اکثریت جامعۀ ایران سالهاست دست به انتخاب زده و ذهن و شعور خود را یک سر به تبلیغات رسمی و القائات آموزش و پرورش نسپرده است.
دغدغه البته هست. این که ایرانِ تشنه، خشک و بخشهای وسیعی غیر قابل سکونت شود، این که نخبگانی نومید و خسته، رخت سفر بربندند و در غیاب نظارت و رقابت، کسانی به فکر چنگاندازی بیشتر به منابع عمومی بیفتند.
این دغدغهها البته هست اما نباید فراموش کرد که آن سوی خط، یک اسب دارد با ما حرف میزند!
اگر حمل بر توهین نمیشد مینوشتم ما خود، همان اسبایم!
دیدگاه تان را بنویسید